مژده به ظهور اماه مهدي (عج) از همان سالهاي آغازين ظهور اسلام آغاز شد و پيامبر گرامي اسلام (ص) در هر فرصت و مناسبتي كه پيش مي آمد مردم را به ظهور عدالت گسترموعود در آخر الزمان بشارت مي دادند و آنها را از نسل و تبار، تولد و نسبت، ويژگي هاي ظاهري نشانه هاي ظهور، شاخصه هاي قيام رهايي بخش و مولفه هاي حكومت جهاني آن حضرت آگاه مي ساختند. تا آنجا كه امروز ما صدها روايت كه از طريق شيعه و اهل سنت از آن حضرت نقل شده مواجه ايم.
تعابير بسيار بلندي از همه انبيا از ازل تا خاتم (ص) راجع به حضرت حجت (ع) رسيده و تقريباً جز اجتماعي ترين موضوعات، بين همه اديان الهي و ابراهيمي، بشارت موعود و وعده منجي است و همه گفته اندكه كار نيمه تمام و نا تمام انبيا(ع) و ا ديان، به دست اين مرد بزرگ، كامل خواهد شد.
گفته اند كه بزرگترين تكليف تاريخ، كار بزرگ ترين مرد تاريخ است. مكاتبي كه الوهيت زدايي و الهيت زدايي شده اند باز به نوعي و به نحوي به اين مسئله انديشيده اند، وگر چه نام ايشان را نبرده اند اما همه ظهور ايشان را بشارت داده اند و حتي مكاتب الحادي چون ماركسيسم نتوانسته اند به مسئله آخرالزمان، بي تفاوت بمانند.
بوديزم مسيحيت و يهوديت نيز كه غالب بشريت را زير پوشش گرفته اند، در اين خصوص، اعلام نظر كرده اند. يهود، هنوز منتظر مسيح (ع) است و مسيحيت منتظر ظهور مجدد مسيح (ع) است. همه انبيا همه مذاهب و اديان و فرق منتظر گشايش بزرگ در آينده يا در پايان تاريخ هستند و اشاره خواهم كرد كه حتي امروز مكتبي كه چد دهه براي نفس پايان تاريخ و نفس «غايت» از تاريخ دست و پا زد و مدعي شد كه تاريخ بشر منتهاي روشن ندارد و مهبت اصولي خاصي بر آن حاكم نيست، يعني «ليبراليزم» كه در واقع پنجاه، شصت سال تئوري بافت كه تاريخ غايت نداشته و ندارد؛ آخرين نظريه پرداز انشان چون فوكوياما از «پايان تاريخ» نطق مي گويند، منتها پايان تاريخ به روايت خودشان كه تثبيت و تبليق قطام ليبرال سرمايه داري است.
در روايت از حضرت مهدي (عج) به «بهار روزگاران» تعبير شده است و در سلامهايي كه به محضر حضرت عرض مي شود آورده اند: «السلام علي ربيع الانام و نضره الايام» درود بر بهار بشريت، بهاران تاريخ و طراوت روزگاران.
كساني كه ايشان را ديده اند توصيفاتي از شمايل ظاهريي ايشان كرده اند. پيامبر اكرم (ص) و ائمه (ع) تيراين بزرگوار را توصيف كرده اند و در آثار محققان چنين منعكس شده است: چهره اش گندمگون، ابروانش هلالي و كشيده، چشمانش سياه، درشت، جذاب و مدهوش كننده است.
امام ابوالقاسم محمدبن الحسن مهدي، منجي اين امت و اميد جهانيان كه خداوند با او حق و عدالت را زنده مي سازد و آزادي و كرامت را به آن باز مي گرداند و زمين را پس از غوطه ور شددن در ظلم و جور، پر از قسط و عدل و داد مي كند. در نيمه شعبان سال 255 تقريباً يك ماه پيش از به خلافت رسيدن معتمد عباسي قدم به عرصه وجود گذارد و آنچنانكه در بيشتر روايات آمده آنگاه كه پدرشان وفات يافت آن حضرت تنها پنج سال داشت كه خداوند حكمت و دانش را در او نهاد و وي را آيتي براي جهانيان و رهبري براي مسلمانان قرار داد همان گونه كه عيسي بين مريم را در گهواره، به پيامبري مبعوث كرد.
برخي روايات حكايت از آن دارد كه حكيمه عمع امام حسن عسكري (ع) روزي پيش از ولادت امام حجة بن الحسن (ع) به ديدار برادر زاده خود (امام حسن عسكري) رفتند و هنگامي كه مي خواست برود حضرت از او خواست آن شب را در خانه بماند و به اطلاعش رساند كه همسرش نرجس مولود مبارك را وضع حمل خواهد كرد در حاليكه هيچ نشانه بارداري بر آن زن پيدا نبود. پس از گفتگوي طولاني ميان حكيم و امام (ع) بالاخره بنا به آنچه روايات نقل كرده اند، حكيم آن شب را كنار همسر آن حضرت ماند و اندكي پيش از سپيده نميه شعبان نجرس از خواب بيدار شد و احساس خستگي و رنجوري نمود. و سرانجام نيز كار زايمان به كمك حكيم عمه امام حسن عسگري (ع) انجام شد و امام به ابوعمربن عثمان بين سعيد دستور داد تعدادي گوسفند قربانيش كند و تعداد زيادي گوشت و نان بخرد تا آنها را ميان مستمندان پخش كند و دستور اجرا شد. حضرت حجة بن الحسن پدرش امام حسن عسكري و مادرش زني رومي به نامهاي، سوسن، نرجس، ريحانه، صقيله بود كه به احتمال زياد ميان افرا خانواده امام بر نرجس شهرت داشت و امام نيز بيشتر به همين نام صدايش مي كرد و گفته مي شود كه امام هادي يكي از فاضلان خود را به بغداد جايي كه غنايم جنگي در معرض فروش قرار مي گرفت فرستاد و او را خريداري كرد و به عقد ازدواج پسرش حسن (ع) در آورد و گفته شده كه او دختر حكيم خواهر امام هادي (عج) بوده كه او را به ازدواج برادرزاده اشت امام حسن عسكري (ع) در آورد. و روايات متعددي در اين زمينه گفته و پرداخته شده ولي آنچه كه ميان روايات موثق متفق القول است اينكه او از هامان بازاري كه اسيران را در آن مي فروختند بريا امام حسن عسگري (ع) خريداري شد و زني پاكدامن و عابد بوده و بارداريش از حضرت مهدي حتي از بيشتر كساني كه در تماس با او بودند پنهان ماند و خداوند مقدر كرده بود كه او مادر گرامي ترين مولودي باشد كه گروهي را شيفته خود و گروهي ديگر را دو عقلشان را به گمراهي كشانده است و جز مومنان به رسالت جد گرامي اش و پدران ارجمندش ائمه اطهار به او ايمان نمي آورند و روزي كه خدايش بخواهد بيرون مي آيد و زمين را پر ا ز عدل و داد مي كند همان گونه كه پيش از آن از طلم و ستم پر شده بود.
ما از اين كه درباره محقق زمان ظهور به طور قطع سخن بگوييم نهي شده ايم ولي در نزد شيعه ملاقاتي براي ظهور است كه پيامبر (ص) و ائمه (ع) آنها را ذكر كرده اند، آنطور كه ما فهميديم اين علامات نزديك هستند و الان ما درعصر ظهور هستيم اما تعيين وقت ظهور ممكن نيست.
من معتقدم تمركز سياست جهاني در عراق مسئله مهمي است. عصر ما با هر عصري فرق مي كند،چرا كه انقلاب ايران پرونده شيعه در جهان امروزي را باز كرده و نشان داده است كه در سياست جهاني چيز جديدي است حوادث و اتفاقاتي كه در اين عصر افتاده است نزد شيعه از علامات ظهور است. از ماه رجب تا ماه محرم حوادثي پيش مي آيد (6ماه قبل ازظهور) ما رواياتي هم در اين زمينه داريم، كه مثلا در رجب يماني و سفياني مي آيد يا اينكه خداوند متعال در يك شب عمرش را ظاهر مي كند و همچنين داريم كه ايشان در هشت ماه به طور خيلي سريع، بر مناطق اسلامي جهان تسلط مي يابد، و همچنين داريم كه ايشان در هشت ماه به طور خيلي سريع، بر مناطق اسلامي جهان تسلط مي يابد، و همچنين از عقايد شيعه است كه اتفاقاتي مي افتد كه شهرها و حكومتهاي اسلامي طي آن حوادث به بن بست مي رسند، اين بن بست و گره فقط به دست حضرت (ع) باز مي شود، پس حوادثي كه منجر به ظهور حضرت مي شوند زياد هستند مثلا در تفاسير ذيل آيه «سنريهم آياتنا في آفاق و في انفسهم» آمده است كه ممكن است منظور از «آياتنا في آفاقِ» علاماتي مختلف مثل باد و... باشد. همچنين در شهرها حكامي وجود دارند كه از اطلاعات حضرت سرباز مي زنند.
و محدود كردن ويژگيها و خصائص حكومت حضرت سخت است اما آنچه كه هست اين است كه همه چيز جديد است همه حكومت حضرت جديد است. من معتقدم كه حكومت، دنيا، زندگي، شناخت، و نظام همه چيز جديد است، همه حكومت حضرت جديد است، ما به هيچ عنوان نمي توانيم حكومت حضرت را با آن چيزي كه الان از حكومتها مي دانيم مقايسه كنيم و حتي نمي توانيم حكومت حضرت را توصيف كنيم. براي مثال: قوانين، وزارت داخلي، وزارت خارجي، آزادي همه اينها در حكومت حضرت به طور ديگري هستند. مثلا وضع اقتصادي كاملا فرق مي كند، تعاملات، فهم مردم، شناختشان، همه اينهاجديدند و در مورد ويژگيهاي اقتصادي زندگي در دوران ظهور امام ما نمي توانيم اقتصاد را با اقتصاد حكومت حضرت مقايسه كنيم، ببينيد، مثلا داريم كه در آن زمان زمين هر چه دارد بيرون مي ريزد، طلاها و گنج ها از زمين خارج مي شوند ديگر در زمين نباتاتي وجود ندارد، وضع اقتصادي، علمي، رفت و آمد در زيرزمين و در آسمانها همه چيز جديد است. مثلا داريم كه در راه بين عراق و حجاز رودها و سرسبزيهايي است ولي الان صحرا است.
و در مورد دوران قبل از ظهور علائم دقيقا مثل الان ـ آن شاء ا... مسلمانها به يك راه بسته مي رسند، نظامهاي جهاني همه شان شفاف مي شوند، زمين پر از ظلم و جور مي شود حتي ظلم و ستم آمريكا را در خانه هايمان حس مي كنيم. مردم از دين فرار مي كنند و در اينجاست كه يك توجه عميقي به دين مي شود و مردم پيوسته نام حضرت را مي برند و نام او را به نيكي ياد مي كنند.
وقتي حكومت حضرت به پا مي شود شيعيان، حاكمان در روي زمين مي شوند، اما كدام شيعه؟
خيلي از شيعه ها مخالف حضرت مي شوند و خيلي از غربيها با امامند، و با او همراهند، پس اينجا ما يك تغييري در حركت شيعه داريم، اما كساني كه شيعه هستند كه در ماههاي اول دورايشان جمع مي شوند، اينها همان حاكمان جهان هستند، تبعا 313 نفر هستند، اينها كساني هستند كه خداوند آنها را از اقصي نقاط دنيا انتخاب مي كند. رواياتي كه مي گويند از تهران 5 نفر، از گيلان 5 نفر ازمجرين فلان مقدار و... اصلا سند ندارند. رواياتي هم كه شهرهاي اينها را مشخص مي كند اصلي شنيد. حتي براي يكي از علماي شيعه اين چيزها ثابت نشده است، و نص روايي قطعي كه ما داريم اين است كه خداوند آنها را جمع مي كند در يك شب از اطراف دنيا.
اين 313 نفر زبان امام را مي فهمند، او را مي شناسند، و به او اعتقاد دارند، و فدايي او هستند، درجه اخلاقشان بسيار بالاست. و چون خداوند آنها را انتخاب كرده است براي حضرت مهدي (ع) اصحاب حضرت مثل انبياء هستند كه خداوند آنها را نتخاب مي كنند و تا آن روز كسي آنها را نمي شناسد، به يك شب در مكه جمع مي شوند. در مورد حكومت حضرت كه در روايتي آمده است كه ايشان 7 سال حكومت روم واسطه مي شوند، روميها 7 سال به صلح پايبندند، ولي بعد از 7 سال آن را نقض مي كنند.
ترد ما علماي شيعه حكومت حضرت بسيار طول مي كشد نمي شود قبول كرد كه ايشان 7 سال فقط حكومت مي كنند، آنچه كه مهم است اين است كه حكومت حضرت صدها سال طول مي كشد و بعدش در عالم وضع ديگري به وجود مي آيد.
و بعد از حكومت حضرت رواياتي صحيح وجود دارند مبني بر رجعت امام حسين (ع) و همچنين پيامبر اكرم (ص) و امير مومنان حضرت علي (ع) نه، ما اعتقاد نداريم كه همه شان بر مي گردند.
امام حسين (ع) اولين كسي است كه بر مي گردند، بعد پيامبر، بعد امير مومنان و بعد برخي از مردم، چه خوب و چه بد بر مي گردند.
در روايات داريم وقتي كه حكومت حضرت مي آيد اول جنگ را داريم بعد صلح را. بعد از مدتي حكومت مي كنند بعد از اين مدت رجعت انجام مي شود؟!
اما در نزد ما محاكمه است نه جنگ، فقط در زمان حضرت. جنگ دجال را داريم، در اول، 8 ماه اسلام جهان را فرا مي گيرد، پس حضرت مسيح ظهور مي كند و صلحي بين او و بين مردم برقرار مي شود، صلح 7 سال طول مي كشد بعد جنگي پيش مي آيد، پس حضرت مسيح ظهور مي كند و صلحي بين او بين مردم برقرار مي شود، صلح 7 سال طول مي كشد بعد جنگي پيش مي آيد، جنگ با روم پيش مي آيد، بعد تمام حاكم را مي گيرد و بعدش دجال ظهور مي كند و بعد از دجال ديگر به عقيده شيعه جنگي وجود ندارد. شيعه معتقد است كه دجال بعد از ظهور حضرت پيدايش ميشود، و سني ها برخي شان معتقدند قبل از ظهور و برخي مي گويند باحضرت مي آيد. اهل سنت خيلي دجال را بزرگ كرده اند و از آن اسطوره اي ساخته اند، در شيعه اينطور نيست دجال يك شخصيتي حقيقي است كه يهودي است و پيروان او ناصبي هستند.
در آن زمان علم تغيير پيدا مي كند و رشد پيدا مي كند. او از گوناگوني علمها استفاده مي كند و همچنين از شعبده و سحر و حركتي ضد امام را
آغاز مي كند.
و اهل سنت او را با آمريكا و اسرائيل تطبيق دهند. اما شيعه اين را قبول ندارد. دجال بعد از امام است نه قبل از آن. در ميان اهل سنت نظر واحدي وجود ندارد، بعضي ها مي گويند كه دجال وجود دارد. و الان در مصر است اسمش هم عبدا... بن ساعد است.
شيعه معتقد است رهبر موعود، محمد بن حسن عسگري است كه سال 256 ق متولد شد و پدرش امام حسن عسكري بر امامت وي تصريح كرده است. پس به اذن خدا، او غيبت صغري و كبري مانند عيسي نمود. غيبت صغري هنگامي بود كه خدا، وي را از نيرنگ حكومت عباسي نجات داد. وي از هنگام تولد، مخفي مي زيست و پدرش او را از ديده ها پنهان مي كرد، پس از وفات پدرش در سال 261 ق شيعيان را توسط وكيلانش نواب اربعه راهنايي مي كرد. نيابت اينان 69 سال 261 تا 33) ق به طول انجاميد. غيبت كبري، پس از وفات نايب چهارم علي بن محمد السميري آغاز شد به هنگام وفات وي به شيعه گفت نايبي خاصي پس از او نخواهد بود تا خداي متعال، ولي اش را در آخر زمان ظاهر كند.
سني ها معتقدند مهدي هنوز متولد نشده است و در آخر زمان به دنيا مي آيد.
تفصيل سخن در اختلاف شيعه و سني درباره ولادت رهبر موعود و اين كه وي فرزند امام حسن عسكري است يا در آينده متولد مي شود، با تحقيق در اين مسئله ممكن است. پيامبر جانشين و اوصيايي معصوم دارد و نقل سخن پيروان از امامانشان پذيرفته مي شود؛ زيرا مانند پيروان مذاهب ديگرند كه به نقل از رهبران مذهبي خود، مسايل فقهي و تاريخي را روايت مي كنند. تمامي شيعه بر بيان امامت الهي اهل بيت توسط پيامبر «حديث ثقلين» و «حديث سفينه» است. دليل شيعه بر شما را امامان، حديت اثني عشره است و گواه بر اين كه نخستين امامان الهي، حضرت علي (ع) پس حضرت امام حسن، بعد حسين اند، «حديث غدير» و «حديث منزلت) و «حديث كسا» و «حديثت الحسن و الحسين بسط من الاسباط» است كه همگي در احاديث معتبر سن روايت شده اند گواه امامت نه فرزند امام حسين، احاديث وصيت در كتابهاي معتبر شيعه است، مانند فرمايش امام باقر (ع) كه كليني روايت كرده است نه امام از فرزندان حسين بن علي اند، كه نهمي قائم است.
امام صادق (ع) فرمود: آيا مي پنداريد اوصياي ما هر كه را بخواهند وصي مي كنند نه. والله! اين عهد و گفته اي به جا مانده از رسول الله (ص)درباره امامي پس از امام ديگر است تا به وي مهدي موعود (ع) پايان پذيرد.
در خبري ديگر است: تا به صاحب الامر ختم شود.
مشخصه سير ائمه نه گانه، در اختيار داشتن كتابهاي «جامعه» و «جفر» است كه امام علي به نقل از پيامبر. در ديدارهاي خصوصي داشتند نوشت و اخبار غيبي و كراماتي كه از امامان ديده شد كه جز از برگزيدگان مورد تاييد خداوند ساخته نيست. برادران اهل سنت كوشيده اند ادعاي نام بردن امامان و نخستين امام؛ يعني حضرت علي (ع) توسط پيامبر را رد كنند. اينان مي گويند: احاديث نبوي كه گواه ادعاي شيعه است، دلالت ندارد يا شد آن ضعيف است اما علماي شيعي با سني ها مناقصه كرده و اشتباه اهل سنت را بيان كرده اند.
برخي فرقه هاي شيعي به ويژه زيديه، امامت دوازده امام را نپذيرفته اند، اما علماي شيعي بدانان پاسخ داده اند. برخي نويسندگان معاصر نيز مي گويند: مهدي متولد شده است؛ زيرا فقط يك فرقه از دوازده فرقه پيرو حسن عسكري، معتقد به ولادت مهدي اند. اين مطالب را نوبختي در كتاب فرقه الشيعه و اشعري شيعه در المقالات و الفرق گفته اند.
جواب اينان را به تفصيل در كتاب حول امامه اهل بيت و وجود المهدي داده ام.
شيعه در مورد نحوه مرگ يا شهادت حضرت مهدي (عج) معتقد است كه حكومت ايشان آن قدر طول كشيد تا اينكه از پيري ابروهاي شان به پايين مي كند طبيعي است كه مي ميرند.) و روايتي نزد شيعه كه ايشان كشته مي شوند وجود ندارد و اگر هم روايات يا روايات مرسله هم باشند يا سندي ندارند و يا اينكه از مصادر اهل سنت هستند. ممكنه ايشان به طور طبيعي بميرند و اما آن حديثي كه مي فرمايد « امامها يا شهيد شدند يا مسموم » ممكنه بگوئيم، امام از اين حديث مستثني هستند.
منتظران، چشم به راه سپيد :تاريخ اند. با بصيرت و جهاد، ظلمت شب ظلم را مي شكافد و رها از تعلقات خود را براي « شهادت » در ركاب مولا اماده مي سازند.
انتظار درختي است كه جز « اقدام » و « اصلاح » ميوه اي نمي دهد.
انتظار فلسفه مقاومت است، نه عام تسليم !
عصر ظهور، رجعت دوباره بعثت در حراو امامت در غدير است.
غيبت دوران « انتظار » جوشش دوباره غدير عاشورايي در نينواي تاريخ است.
در بستري از فرات ظهور و علقهه نور !
منتظران واقعي سلاح بر دوشان شهادت طلبند كه « استقامت » جدال و نشانشان است و ايمان ره توشه حركتشان و توكل تكيه گاه هميشگي شان.
ياران حضرت مهدي (ع) را بايد در ميان سلاح بر دوشان و كفن پوشان و جان بركفان و مبارزان و سنگرنشينان و خدمتگزاران به انقلاب و تقويت كنندگان سپاه دين و حرمت گزاران به خون و خانواده شهيدان يافت، نه در ساكتان و بي تفاوتان و نه در رفاه زدگان و عافيت طلبان.
آن خورشيد پنهان، كعبه مقصود و قبله موعد امتهاست. غيبت كبري، دوره آزمايش است. تا منتظران راستين از مدعيان انتظار، باز شناخته مي شوند و ملاك در اين بازشناسي، « شناخت تكليف » و عمل به وظيفه در عصر غيبت است.
حضرت مهدي (ع) خورشيدي است كه در دل منتظران، اميد زيستن را همواره روشن و گرم نگاه مي دارد. هيچ «حضور» هم چون «غيبت» او لحظه لحظه زمان و تاريخ را نيا كنده است. حاضرترين حاضران بر گرپاسي «صفور غايبانه» اش نمي رسند. او معناي حضور در غيبت است.
مفهوم غيبت حاضر است. مجمع شهود و غيبت است. او «وارث» دين حضرت محمد (ص) و خط سرخ شهادت است. او «قائم» است، ايستاده و استوار و پابرجا، تا جهاني را به قيام حق طلبانه وا دارد.
او منتقم است، خونخواه حادثه كربلا و انتقام گيرنده خون شهيدان و خون سيد الشهداء.
راه شناسي خبير و راهباني است بصير و راهنمايي است مطمئن و دلسوز. او «صاحب الزمان» و «صاحب الامر» است. زمين و زمان، امر و فرمان، جان و جهان در اختيار اوست. سلام بر حضرت مهدي (ع) انتظار سبز دورانها ! آرمان مجسم عدالتخواهان، چلچراغ روشن شبان تاريخ، روشگر زمين و زمان، مرد برگزيده اعصار، ذخيره جاودان الهي و... نويد بخش صبح در شب انتظار
افزون بر 30 روايت از امام رضا (ع) در زمينه باور مهدي و فرهنگ انتظار نقل شده كه هر يك از آنها را با بعدي از ابعاد بيكران شخصيت امام مهدي (ع) و قيام رهايي بخش و عدالت گستر آن حضرت آگاه مي سازد.
با توجه به لزوم شناخت امام دوازدهم و لزوم جلوگيري از حيرت و سرگرداني شيعه در شناسايي منجي موعود، امام رضا (ع) در ا حاديث متعددي، گاه به نقل از پدران و اجداد طاهرينش رسول گرامي اسلام (ص) و گاه بدون نقل از ايشان به معرفي سلسله نسب آن امام مي پرداختند. از جمله در يكي از روايتهايي كه امام رضا (ع) به واسطه پدران بزرگوار خود رسول گرامي اسلام (ص) نقل مي كنند، چنين آمده است:
من سرور آفريده هاي خداي عزوجل هستم، من از جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل، حاملان عرش، همه فرشتگان مقرب خدا، و پيامبران مرسل خدا برترم؛ من صاحب شفاعت و حوض شريف [ كوثر ] هستم. من و علي دو پدر اين امتيم؛ هر كس كه ما را شناخت خداي عزوجل را شناخته است و هر كه ما انكار كرد، خداي عزوجل را منكر شده است. دو بسط اين امت و دو سيد جوانان اهل بهشت، ا مام حسن و امام حسين (ع) از [ فرزندان ] حضرت علي (ع) هستند. و از نسل حضرت امام حسين نه امامند كه پيروي از آنان پيروي از من و نافرماني از آنها نافرماني از من است. نهمين نظر از اين امامان، قائم (بر پا دارنده) و مهدي آنان است.
آن حضرت در روايت ديگري مي فرمايد: آن جانشين صالح از فرزندان ابو محمد حسن بن علي است و او صاحب الزمان و حضرت مهدي (ع) است. در روايت ديگري امام رضا (ع)، پس از آنكه « دعبل » در پيشگاه آن حضرت قصيده معروف خود را در وصف اهل بيت مي خواند و در آن از قيام آخرين امام ياد مي كند، مي فرمايد: اي دعبل ! امام پس از من فرزندم محمد پس محمد فرزندش علي و پس از علي فرزندش حسن و پس از حسن فرزندش حجت قائم است. همان كه در غيبتش انتظار كشيده مي شود و در ظهورش اطاعت مي گردد. اگر از [ عمر ] دنيا يك روز بيشتر باقي نمانده باشد خداوند عزوجل آن روز را از عدل و داد پر مي كند و آن روز آنقدر طولاني م كند تا او قيام كنند. هم چنانكه از جور و ستم پر شده بود.
معناي زندگي بايد ارزشمند باشد. در مقياس جوامع نيز همين امر صادق است. معناي زندگي براي برخي افراد و تمدن ها لذت طلبي است. برخي جوامع فقط در پي بهتر خوردن، بهتر آشاميدن، بهتر خوابيدن و بيشتر لذت بردن هستند. اين معناي زندگي شايسته حيوانات است نه انسان ها. امام علي (ع) مي فرمايد من آفريده شده ام همانند حيواناتي كه همتشان علفشان است. خوردني هاي لذيذ مرا به خود مشغول سازد. كسي كه همتش خوردن و شهوتراني كردن باشد، در دورترين حالت از خداوند قرار دارد. واقعيت اين است كه اينها امور ارزشمندي نيستند كه بتوانند معناي زندگي انسان باشند. خداوند آفرينش را براي انسان آفريد و انسان را براي خودش. حال اگر انسان و همه آفرنيش است، خداوند است. خدا عالي ترين معنا براي زندگي است؛ معنايي ارزشمند بلكه ارزشمندترين، و پايدار بلكه تنها مفهوم پايدار هستي و بي زيان بلكه سراسر خير و بركت. براي رسيدن به خدا و خدايي شدن است كه انسان به دنيا مي آيد و زندگي مي كند و به خاطر آن تلاش مي كندن و در آن راه قدم مي گذارد و به همين خاطر همه سختي ها را تحمل مي كند و حتي حاضر است جان دهد. به همين جهت جامعه اسلامي و به خصوص جامعه شيعه موفق ترين جوامع در معنايابي است. لذت طلبي و قدرت طلبي نهايت معنايي است كه جوامع مادي براي خود دارند؛ مفاهيمي ناچيز و ناپايدار و چه درد از اين رو چنين جامعي «عاقبت ندارند، به خلافت جامعه اسلامي كه عاقبت از آن آنان است. خدا، معنايي است عام كه مفاهيم خود وكلان زيادي در طول آن و زير مجموعه آن قرار مي گيرند. وقتي خدا، معناي زندگي قرار گرفت، هر آنچه خدايي باشد مي تواند به نوعي معاني جزي براي حيات فردي و اجتماعي بشر باشند و انتظار و ظهور حضرت مهدي (ع) معناي حيات براي جامعه شيعه در دوران غيبت است. بدون اين مفاهيم زندگي براي شيعه بي معنا و مفهوم است. حيات اجتماعي شيعه به عنوان يك جامعه مستقل و پويا، در گرو انديشه مهدويت شيمي است؛ اگر اين معنا از جامعه شيعي گرفته شود، هويت مستقلي نخواهد داشت. شيعه به خاطر ظهور زندگي مي كند، و به سمت ظهور حركت مي كند و اينجاست كه مفهوم «انتظار» شكل مي گير د. معناي حيات انتظار را به وجود مي آورد و به آن «جهت» مي دهد و آن را دستيابي و به پويايي و تحرك تبديل مي كند. همچنين شيعه به خاطر مهدي و ظهور او همه سختي ها و ناملايمات را تحمل مي كند. مهدي و ظهور او همه سختي ها و ناملايمات را تحمل مي كند.مهدي و ظهور او حضور او و دولت او، ارزش هاي والايي هستند كه مي توان به خاطر آن همه دشواري ها را تحمل كرد. حضرت مهدي معناي بلندي است كه كشته شدن در ركابش برترين آرزوي آزادگان است. شيعه به خاطر مهدي زنده است و به خاطر مهدي زندگي مي كند. و به خاطر مهدي تلاش مي كند و به خاطر مهدي همه سختي ها را تحمل مي كند و حتي حاضر است به خاطر مهدي جان خويش را فدا كند. در طول تاريخ غيبت چه رنج هايي كه يعني متحمل شده، اما هرگز هويت و حيات اجتماعي خويش را از دست نداده است. آنچه شيعه او را در ميان اين همه مشكلات زنده و بالنده نگه داشته، اين است كه مهدي معناي زندگي اوست؛ در غير اين صورت، شيعه مي بايست سال ها و بلكه قرن هايش نابود و در فرهنگ هاي ديگر هضم شده باشد. جالب اينجاست كه حتي در زمان ديگر معصومين نيز آنچه حيات و هويت اجتماعي شيعه را حفظ مي كرد، ظهور و انتظار مهدي (ع) بود. اين كه امامان معصوم (ع) پيش از تولد و غيبت حضرت مهدي (ع) شيعه را به ظهور او و عدالت گستري اش نويد مي دادند. به همين جهت بوده است. نه تنها در دوران غيبت بلكه و در زمان حضور ديگر معصومين (ع) نيز ياد و نام مهدي (ع) معنا بخش حيات بوده است. نام و ياد مهدي (ع) امير دل ها، قوت قلب ها. و توان بدن ها براي حركت به سوي آرمان الهي بشريت است.
و مساله مهدويت و ظهور امام زمان از ابعاد مختلفي مورد بررسي قرار گرفته و يا قابل بررسي است يكي از ابعادي كه در اين موضوع قابل طرح است و شايد كمتر به آن توجه شده باشد مساله معناي حيات است كه بحث در اين زميه را نوشتار كنيم.
پرسش از فلسفه آفرينش، پرسش هميشگي آدم خاكي بوده و اين موضوع همواره ذهن انسانها را به خود مشغول داشته است :
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم كه چرا غافل از احوال دل خويشم
از كجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود به كجا مي روم آخر، بي وطنم
اهيمت اين پرسش موجب شده است كه قرآن كريم و روايات معصوم (ع) در موارد متعددي به تشريح و تحليل فلسفه آفرينش انسان بپردازد. يكي از مهم ترين موضوعاتي كه در آيات و روايات به عنوان فلسفه خلقت مطرح شده، رسيدن به معرفت نيازمند بحث تفصيلي است، اما در يكي از روايتهاي كه از وجود مقدس حضرت اباعبدالله الحسين (ع) نقل شده چنان زيبا و در كوتاه ترين عبارات به اين موضوع پرداخته شده كه ما را از بسياري مباحث تفصيلي بي نياز مي سازد. آن حضرت در اين روايت مي فرمايد:
هان اي مردم ! همانا خداوند ـ بزرگ باد ياد او ـ بندگان را نيافريد مگر براي اين كه او را بشناسد، پس هر گاه او را بشناسد او را بپرستند و هرگاه او را بپرستند، با پرستش او از بندگي هر آنچه جز خداست بي نياز كردند. مردي سوال كرد: اي فرزند رسول خدا، پدر و مادرم فدايت معرفت خدا چيست؟ حضرت فرمود: اين است كه اهل هر زماني، امامي را كه بايد از او فرمان برند، بشناسد.
آري، فلسفه آفرينش انسان رسيدن به مقام معرفت خداست، اما اين معرفت حاصل نمي شود مگر به معرفت امام و حجت عصر (ع)؛ چرا كه امام آئينه تمام حق و واسطه شناخت خداست. چنان كه امام صادق (ع) فرمودند:
ما دانايان (برپادارندگان) به امر خدا و دعوت كنندگان به راه او هستيم. به واسطه ما خدا شناخته و پرستيده مي شود. ما راهنايان به سوي خدا هستيم و اگر ما نبوديم خدا پرستيده نمي شد.
پنهان زيستي حضرت مهدي (ع) نه تنها چگونگي زندگي آن حضرت را در هاله اي از اسرار فرو برد. كه بسياري از موضوعات مربوط به حيات آن حضرت را نيز جز و امور پنهان نظام هستي قرار داده است.
يكي از مهم ترين اين امور پنهان، محل زندگي آن حضرت در طول غيبت ايشان است. از اين رو بسياري علاقه مندند بدانند كه خورشيد پنهان در كدامين بخش از اين كره خاكي به گذران عمر ميپردازد و به بيان ديگر كدامين قسمت از زمين اين منزلت را دارد؟
ميليونها انسان عاشق و شيفته صدها سال است كه در هر پگاه آدينه زبان به توبه مي گشايند و اين گونه مي سرايند: اي كاش مي دانستم در چه جايي منزل گرفته اي و چه سرزمين و مكاني تو را در بر گرفته است. آيا در كوه رضوايي و يا جاي ديگري و يا دردي هستي؟ دشار است بر من كه مردمان را ببينم و تو ديده نشوي.
حال براي رشن كردن اين موضوع، پاي به گلستان كدام معصومين (ع) مي گشاييم و با سيري در كلام نوراني ايشان از آن انفاس قدسي براي حل اين معما استهداد مي طلبيم.
با يك نگاه كلي در اين بوستان پر طراوت به چهار دسته روايت در اين موضوع بر مي خوريم كه هر يك محل زندگي آن حضرت را در دوره الي از حيات پر بركت ايشان تصوير كشيده است. اگر چه در مورد برخي دوره ها صراحت و روشني بيشتري وجود دارد و برخي از دوره ها بنا بر عللي به اجمال و ابهام پاسخ داده شده است.
اين دوره عبارتند از:
دوران زندگي با پدر بزرگوار خود امام حسن عسكري (ع) (255 ـ 260ق): شكي نيست كه آن امام همام در شهر سامرا و در خانه پدرش امام حسن عسكري (ع) ديده به جهان گشود و تا پايان عمر شريف پدر خود در كنار آن حضرت مي زيست اين دوراتن بنا بر قول مشهور از نيمه شعبان سال 255 ق آغاز و در هشتم ربيع الاول سال 260 ق پايان يافت. دوران غيبت صغراد (260 تا 329 ق): غيبت صغري عبارت است از دوران پنهان زيستي كوتاه مدت حضرت مهدي (ع) كه طبق نظر مشهور با شهادت امام حسن عسكري (ع) (سال 260 ق) آغاز شده و با رحلت چهارمين نايب خاص آن بزرگوار سال 329 ق به پايان رسيده است كه مجموعا 69 سال مي شود. امام صادق (ع) در اين زمينه نقل شده است كه فرمود: براي حضرت قائم دو غيبت است يكي كوتاه و ديگري طولاني در غيبت اول جز شيعيان مخصوص از جاي آن حضرت خبر ندارند و در غيبت ديگر جز دوستان مخصوصش از جاي او خبر ندارند.
در دوران غيبت صغرا، از سفيران چهارگانه (نواب صفوي) كسي نزديك تربه آن حضرت ذكر نشده است و ايشان هم تماما در عراق و همواره با حضرت در ارتباط بوده اند و توقعات فراواني حضرت به دست آنها شرف صدور يافته است. بنابراين مي توان گفت بخشي از عمر آن حضرت در اين دوران در عراق سپري شده است.
و در بعضي از روايات نقل شده است كه در دوران غيبت در مدينه منوره سپري كرده اند.
دوران غيبت كبرا: اصطلاحا غيبت كبري به مدت زمان پنهان زيستي حضرت مهدي (ع) گفته مي شود كه با وفات آخرين نايب خاص در سال 329 ق آغاز و همچنان ادامه دارد و تنها خداوند متعال است كه پايان آن را مي داند. رواياتي در اين باره به محلهاي مختلفي اشاره كرده اند كه برخي از آنها از اين قرارند:
الف: مدينه طيبه (منوره)
ب: ناصيه ذي طوسي: در يك فرسخي مكه و داخل حرم قرار دارد و از آنجا خانه هاي مكه ديده مي شود. برخي از روايات آن محل را به عنوان جايگاه حضرت مهدي (ع) در دوران غيبت معين كرده اند.
در برخي ديگر از روايات ذكر شده است كه حضرت مهدي (ع) قبل از ظهور در ذي طوسي به سر مي برد و آن گاه كه اراده الهي بر ظهور آن حضرت تعلق گيرد از انجا وارد مسجد الحرام مي شود.
امام باقر (ع) در اين باره فرمودند: قائم (ع) در ميان گروهي به شمار اهل بدر – سيصد و سيزده تن از گردنه ذي طوسي پائين مي آيند تا آن كه پشت خود را به حجر الاسود تكيه دهد و پرچم پيروز را به اهتراز در مي آورد.
ج: دشتها و بيابانها
اين نامعلوم بودن محل زندگي آن حضرت در دوران غيبت كبرا سبب شده تا عده اي به گمانه زني هايي بعضا گشت و واهي بپردازند. و به طرح محلهايي كه اثبات انها كاري بس مشكل است روي آورند.
افسانه جزيره خضرا يا مثلث بومودا و مانند آن حكايتهايي است كه در تاريخ پر فراز و فرود اين اعتقاد رخ نموده است ولي همواره روشنگران اين مذهب حق، مردم را از لغزش در اين بيراهه ها برخور داشته اند.
4 ـ دوران ظهور و حكومت مهدي (ع): دوران ظهور كه درخشانترين فراز تاريخ و بهترين دوران حيات انساني است، ويژگيهاي فراواني دارد كه از جمله مهم ترين آنها حاكميت آخرين معصوم و محبت الهي است. درباره محل زندگي حضرت مهدي (ع) و حكومت آن حضرت در عصر ظهور، روايات فراواني وجود دارد. عمدتا در اين روايات، مسجد محله را منزل آن حضرت و شهر كوفه را به عنوان پايگاه حكومتي آن حضرت معرفي كرده اند.
مسجد شر افت بسياري دارد؛ از جمله در روايات ذكر شده كه در اين مسجد، هزاران پيامبر به نماز ايستاده اند. امام صادق (ع) در مورد مسجد سهله فرمودند: به درستي كه مسجد سهله منزل صاحب ماست آنگاه كه [ پس از قيام ] تا با اهل خود در آنجا فرود آيد و همچنين آن حضرت به ابابصير فرمود: اي ابامحمد گويا حضرت قائم را در مسجد سهله مي بينم كه با زن و فرزندانش در آن نازل مي شوند. ابوبصير پرسيد: آيا مسجد سهله خانه اش خواهد بود. حضرت فرمود: آري اين مسجد منزل ادريس است. خداوند هيچ پيامبري را بر نينگيخت، مگر آن كه در اين مسجد نماز گزارد هر كس در اين مسجد بماند مانند آن است كه در خيمه رسول خدا (ص) اقامت كرده است. هيچ مرد و زن مومني نيست، مگر آن كه دلش به سوي آن مسجد پر مي كشد. روز و شبي نيست مگر آن كه فرشتگان به اين مسجد پناه مي برند و در آن به عبادت خدا مي پردازند.
بيشتر فلاسفه پوزيتوليست به ويژه ماركيتها در سده نوزدهم و بيستم، درباه سنتها و مرحله هاي تاريخ به بحث پرداخته اند. بهترين دستاورد كه ماركسيسم، به انديشه بشري تقديم كرد. اصل تاريخي و كوشش براي كشف سنتها و مراحل تاريخ. نيز اهميت شناخت قوانين آن براي پيش بيني مسير حركت تاريخ و پيامدهاي آن بود. ماركسيم درباره شناخت سنتهاي تاريخ و نقش آن در ارتقاي بينش و آگاهي انسان و تاثير فعاليتهاي مثبت در رويكرد مرحله تاريخي كه انتظار آن مي رود نيز كاوش مي كند.
اما ماركسيم با انكار وجود خداي متعادل و تعريف دين الهي در برخورد و تعامل با پيامبران، گرفتار لغزش شد كه پيامبر آن عدم موفقيت در كشف مراحل كلي حركت تاريخ و شاخت سنتهايي است كه مقطع كنوني و گذرا را به مرحله آينده انتقال مي دهد و در پايان محتومي نگه مي دارد.
انديشه بشري از راه افكار ماركسي در سده 19 ميلادي، جبر تاريخي را درك كرد و به كشف مراحل و مقاطع جبري تاريخ و قوانين كلي آن پرداخت اما در كشف خود به راه اشتباهي رفت. در مقابل انديشه نبوي از آغاز پيدايش در بيش از هزار سال پيش تصور خود از حركت جامعه بشري را بر اساس جبر تاريخي نهاد و انديشه اي روشن از سنتها مراحل تاريخ را تقديم كرد.
ميراث ديني يهوديان و مسيحيان و مسلمانان، نصوص مشتركي را درباره سنتهاي تاريخي به گزارش پيامبران در بر دارد. و پژوهشگران مي توانند بگويند باور ديني به سنتهاي تاريخي، از مهم ترين و اساسي ترين اعتقادات مشترك ميان اديان سه گانه اسلام يهوديت و مسيحيت است.
بنابراين، در برابر ما فقط انديشه مشتركي درباره نهايت تاريخ بر اساس آن پايه ريزي مي شود.
بنابراين در برابر ما فقط انديشه مشتركي درباه نهايت سير تاريخ نيست، بلكه انديشه هاي همخوان شخصيتهاي تاريخي است كه از متون ديني به دست مي آيد به سبب وجود متوني كه از شخصيتهاي تاريخي سخن مي گويد، قرائت ها و تفسيرهاي گوناگوني يافت مي شود ما را در برابر مصداقهاي مختلفي از يك انديشه قرار مي دهد. البته راه گفت و گوي آرام علمي براي اديان سه گانه و گرايشها و مذاهب، براي راهيابي و وصول به قرائتي يكسان از ستون باز است.
به اعتقاد شيعه، وجود مهدي موعود، حجه بن الحسن العسكري، فرزند حسين مظلوم و شهيد با مراحل و سنتهايي سير تاريخ مرتبط است، چنانكه اين سخن را تمامي پيامبران توسط متون اساسي مانند قرآن و تورات و انجيل گفته اند سير اعتقادات شيعه به گواه ميراث معتبرش مدعي است كه مهدي موعود (ع) قهرمان پايان تاريخ است.
متون شيعي، مهدي موعود (ع) را «محمد بن الحسن العسكري» فرزند حسين مظلوم شهيد مي داند. متون ديني مسيحي و يهودي نيز وي را مشخص كرده اند.
گواه انديشه ما تاكيد قرآن است كه پايان درخشان تاريخ به خواست خدا حقي است و خداوند در قرآن و كتابهايي كه بر پيامبران پيشين فرستاده آن را بيان كرده است. قرآن تاكيد داره كه خبر بعثت پيامبر مكي، درتورات و انجيل هست. اهل بيت (ع) در سخنان خود تاكيد دارند كه كتابهاي پيشين [ تورات و انجيل ] به محمد
امام زمان (ع) غايب از انتظار است و اين غيبت موجب محروم شدن امت از قسمتي از بركات وجود آن حضرت است كه متوقف بر ظهور است، ولي قسمتي از فيوضات وابسته به ظهور نيست او همچون آفتابي است كه بر غيبت نمي تواند مانع تاثير اشعه وجود او در قلوب پاكيزه شود مانند اشعه خورشيد كه در اعماق زمين جواهر نفيسه را مي پروراند، و حجاب ضخيم سنگ و خاك مانع استفاده آن گوهر از آفتاب نمي شود.
و چنان كه بهره مند شدن از الطاف خاصه خداوند به دوطريق ميسر است:
اول: «جهاد في الله» به تصفيه نفس از كدورتهايي كه مانع از انعكاس نور عنايت اوست.
دوم: «اضطرار» كه رافع حجاب بين فطرات و مبدا فيض است.
و همچنين استفاده از واسطه فيض خدا اعظم و مثل اعلاي اوست به دو طريق است.
اول: به تزكيه فكري و خلقي و عملي. دوم: به انقطاع از اسباب مادي و اضطرار.
از اين طريق بسيار كساني كه بيچاره شدند و كارد به استخوان آنها رسيد و به آن حضرت استغاثه كردند و نتيجه گرفتند. به قصور و تقصير نيست به ساحت قدس آن حضرت اعتراف مي كنيم. او كسي است كه خدا بر او نور خود را به وجود او كلمه خود تمام كرده است. او كسي است كه كمال دين بر امامت و كمال امامت به اوست. خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: اوست كه خورشيد را روشنايي و ماه را نور قرار داده است و در وجود حضرت مهدي (ع) خورشيد و ماه هر دو جمعند و چه بسيار تفاوت است بين خورشيد همان دنيا و ماه آن تفاوت اين است: خورشيد و ماه، روشنايي و نور است ولي حضرت مهدي (ع) نور فروزان خداوند است.
صهيونيستها گمان مي كننند كه وعده بازگشت به ارض موعود امروزه از طرف خداوند براي كشور اسرائيل كه در سال 1974 م، ايجاد گرديده عملي شده است. اما آنها در اشتباه هستند چون اين وعده بازگشت در دوره پيامبر (ص) و دعوت حضرت عيسي عملي گرديد و خداوند اين وعده را ميان قوم يهود،گزينش حضرت عيسي (ع) عملي كرد.
اين گزينش الهي به اين معنا است كه خداوند از ميان همه اقوام قوم يهود را برگزيد و از ميان آنها عيسي مسيح را برگزيد تا رسالت الهي را نخست ميان يهود و سپس در سر تا سر جهان تبليغ نمايد. خداوند ملت يهود را نه به عنوان قوم ممتاز بلكه به عنوان يك بستر آغاز برگزيد چون لازم است دعوت الهي و پيامبري به لحاظ عيسي شدن و واقعيت يافتن از ميان مردمي معين و در يك سرزمين معين و تاريخ معين باشد و خداوند قوم يهود را عهد حضرت عيسي مسيح برگزيد و. تا پيام خداوند از اين طريق وارد تاريخ بشر مي گردد. اما برداشت و توهم صهيونيستها از ارض موعود و قوم برگزيده خداوندي كاملا يك قرائت تحريف شده و مردود از كتاب مقدس است.
بعضي از احكام و رهبران غربي برداشت سياسي شان از جهان، برداشت نوراني است و جهان هستي را به دو گروه خير و شر تقسيم مي كنند. اگر تفكرشان بر تورات باشد با دو جبهه معارض در عالم مسيحيت رو به رو مي شود كه از اين قرار است:
1 ـ جبهبه معارض كاتوليك ها 2 ـ جبهه معارض ارتدوكس ها و مسيحيان و رستگار هرگز نمي توانند تفسير نقد شده از تورات را پذيرا شوند.
حتي پروتستانها هم با بينش نوراني و منحرف شده از انجيل مخالف مي كنند.
مسيحيان حقيقي نمي توانند اين تفسير تحريف شده توراني از جهان را بپذيرند اما لازم است بگوييم كه شاهد يك چالش در قرائتهاي انجيل هستيم و چالش مزبور در اصل يك بينش يهود مي دارد كه از عهد عتيق يا تورات نشات مي گيرد. داستان از اين قرار است كه مواجه با دو عهد عتيق (تورات) و عهد جديد (انجيل) هستيم. عهد جديد كه انجيل باشد عهده دار تعريف و تفسير روشن از عهد عتيق است، يعني دوش انجيل است كه بيايد پرده از روسي عهد عتيق بردارد و نه عكس آن. اما در اين راستا ما شاهد يك كودتا هستيم كه از سوي بعضي از مسيحيان غير مسئول و اهمال كار صورت گرفته است و اين كودتاي دروني سعي دارد مطالب عهد جديد را به گونه اي قرائت كند كه به سود يهود باشد؛ يعني به جاي اين كه انجيل روشن كنند و جهت دهنده تورات باشد اينها آمده اند به اشتباه تورات به عنوان معرف انجيل گرفته اند و گمان مي كنند كه تورات بايد راهنما باشد اين كودتاي دروني تنها كودتا بر عليه مسيحيان نيست بلكه يك نوع كج روي و كودتا عليه عهد عتيق نيز تلقي ميشود چن تورات اصيل هم رازي به اين
پروژه نيست.
بر اساس سلسله نبوت، عهد عتيق يا تورات درست زماني قابل درك است كه با آيات انجيل مطابق باشد و قرائت انجيلي از آن مستفاد گردد. نه اين كه مقدم موخر شود و موخر مقدم گردد. اين
پروژه صهيونيستي غير معقول است.
اين قرائت انجيلي غير معقول توطئه اي است. صددرصد در خدمت صهيونيسم و خواهان تعريف انجيل و گمراه نمودن مسيحيان و اين همان مسيحيت توراتي است كه شاهد آن هستيم كه در عمل ازكيان صهيونيستي و ديگران حمايت مي كند. قبل از هر چيز يك اعلام جنگ عليه خود مسيحيت است و اين مسيحيت است كه به اسارت يهود در آمده است. از خداوند مي خواهيم مسيحيت را از اين اسارت رهايي مي دهد؛ زيرا ما شاهد بوديم كه اولين انجمن و دومين انجمن كليساها دقيقا در همان شهر برگزار شد كه صهيونيستها اولين كنگره تاريخي خود را در آن برگزار كرده بودند. كنگره اي كه بنيانگذار صهيونيسم جهاني، آن را رهبري كرد.
اما ايجاد زمينه ظهور ايجاب مي كند كه مادر رفتار روزانه و پندار و گفتار خويش به گونه اي باشيم كه زمينه توافق جهاني و هماهنگي فكري فراهم گردد و اين نمي شود مگر اين كه آزادي وسيع و گسترده فراهم گرددتا همه مذاهب و انديشه ها بدون هيچ مانعي به تضارب آراء و افكار پرداخته و حقيقت را پيدا نمايند.
ظهور حضرت امام مهدي (ع) در نزد مسلمانها فقط يك ظهور شخصيتي و فردي نيست بلكه يك تحول عظيم و جهاني است و در همه جوامع يك نوع توافق و هماهنگي و نهايتا همفكري به عنوان مقدم ظهور پديد مي آيد و از انجا كه دين اسلام به فطرات انسانها نزديك تر است بالطبع زمينه پذيرش آماده مي گردد.
اما ايجاد اين زمينه ظهور ايجاد مي كند كه ما در رفتار روزانه و پندار و گفتار خويش به گونه اي باشيم كه زمينه توافق جهاني و هماهنگي فكري فراهم گردد و اين نمي شود مگر اين كه آزادي وسيع و گسترده تر فراهم گردد تا همه مذاب و انديشه ها بدون هيچ مانعي به تضارب آراء و افكار پرداخته و حقيقت را پيدا نمايند. آن وقت است كه فرايند ظهور حضرت مهدي (ع) آغاز مي گردد. فرآيندي كه توام با وافق جهاني است.
حوادث سرزمين فلسطين و قيام حضرت مهدي (ع) امام مهدي (ع) در زماني مي آيد كه مسلمين حال بدي مانند امروز يا بدتر از آن دارند و ديگر ساكنان زمين حال شان بدتر از مسلمانها است.
همين مردم اعم از مسلمان و مسيحي ساكن فلسطين هستند. در فلسطين ظلم از همه جايي ديگر بيشتر است اما در ساير جاها مانند مصر اوضاع در حدي معمولي است. اما مشكل جاري در آنجا بر عكس فلسطين اشغال شده نيست اما در فلسطين يك ظلم و ستم آشكار است. اگر امام مهدي پس از ظهور اوضاع كنوني نظير عراق را مشاهده كند مسلمان با آن مقابله مي كند.
امروزه ما شاهد دو گونه ظلم هستيم يك ظلم فعلي و جاري در فلسطين اشغالي است و ديگر ظلم استعدادي و بالقوه صورت تهديدهاي مداوم متوجه ساير كشورهاي مسلمان مانند: سوريه و يا جمهوري اسلامي ايران است.
حضرت عيسي با امام مهدي ملاقات مي كند و هر دو به جنگ و رجال رهبر يهوديان مي روند و پيروز مي شوند و اين حوادث كاملا مربوط به فلسطين است و خداوند از همه آگاه تر است.
در قدس شريف كوهي است به نام كوه (صهيون) كه برادران مسيحي ما بر فراز آن يكسالي را داير كرده بودند كه ممتاز بوده است و زيباترين دختران اروپايي را در آن گرد آورده بودند كه تا هنگام نزول مسيح از اسماني استقبال كنند خيلي خوب، حضرت مسيح در دوره اول زندگي خود قبل از عروج به آسماني از اين مظاهر به اصطلاح زيباي زندگي دست كشيده بود حالا كه مي خواهد دوباره براي اصلاح بشريت، بازگشت نمايد چگونه مي خواهد از آن بهره مند شود؟ او مي خواهد فرماندهي مومنان را به دست بگيرد و چه ارتباطي مي توان در ميان مومنان مسيحي و مسلمان موجود باشد و چه نقاط مشتركي دارند؟ آيا هر دو در جنگ با دشمنان خداوند نيستند؟ آيا هر دو گروه با مستكبران در جنگند؟ بله: اما درباره امام مهدي، من از «ابوالاعلاء مودودي» يكي از متفكران مسلمان نقل مي كنم و در اوصاف كتاب او (محمد صيام) و در آن اوصاف امام مهدي (ع) چنين آمده است.
يك رهبر و پيشواي طراز نوين در زمان خودش است. برداشتهاي جديد خيبر و بصير و پيشگام است. رهبري خوش فهم نسبت به مسايل زندگي مردم است براي جهانيان برتري مي انديشد و عقل خويش را ثابت مي كند. ابتكار و درايت سياسي خود را به منضر ظهور مي رساند. دانشهاي جنگي و فنون نظامي زمان را بهتر از بقيه دارد. همه نسلهاي معاصر او، او را دانشمند تر از خود مي دانند. او مانند ساير افراد است اما بر حسب ظاهر داراي يك نشانه ها معين است. او خدش را معرفي نمي كند بلكه از خلال عملكرد او مي فهمند كه او همان مهدي موعود است، البته بعد از فوت او و از روي كردار مسئله او درك مي كنند كه سنت و خلافت نبوي را دوباره احياء كرده است. مي فهمند كه او همان مهدي موعود بوده است. لذا غير از پيامبر كسي ديگري نمي داند كه مهدي موعود (ع ) چه كسي است و كسي هم نمي تواند اين ادعا را بمايد و غير از پيامبر هيچ كس ديگر از وظايف و مسئوليتهاي حضرت مهدي هم در اين دنيا خبر ندارد.
فقط مي دانيم او مردي بخشنده و مهربان و صالح است كه مردم در محور او جمع مي شوند چون به غير او نامي و هدايت كننده اي ندارد.
مهدي (ع) بر اساس اسلام ناب سير مي كند و يك حركت معنوي فرهنگي و سياسي را تدارك مي بيند و تفكر و انديشه را ترقي مي دهد. اما در برابر او جاهليت با تمام نيروهايش ايستادگي و با دعوت و حركت او معارضه مي كند اما سرانجام بر آنها هم چيره شد و سلطانشان را شكست مي دهد و در اين وقت است كه دولت مهدي كه مبتني بر براركان نيرومند اسلامي است بر قرار مي شود و اسلام ناب در آن تجسم مي يابد. در اين زمان پيشرفت بشريت در علوم طبيعي و تجربي به اوج خودش مي رسد و علوم و تكنولوژي تا آنجا سير مي كند. كه به مصداق گفته پيامبر خدا مي رسد «و يرضي عنه ساكن السما و ساكن الارض و لا تدع السماء من قطرها شيئا الا صبته و الارض من نباتها و شيئا الا اخرجته» يعني ساكنان آسمان و زمين از آن حضرت راضي مي شوند؛ چون آسمان مدام بركات خود را مي بارد و زمين نيز بركات و شهوات خودش بيرون مي دهد و همه ي نياز مي شوند و اين همان اوج نعمت و فوري است كه در پي آن هستند. اينها مطالبي هستند كه ما مسلمانها اعم از هر فرقه به آن ايمان قطعي داريم و اگر اختلافي هم باشد در جزئيات است.
«هيچ كس نمي تواند آمريكا و آزاديهايش را بفهمد، مگر اين كه آگاه باشد و تاثيري را كه دين به طور مستقيم بر روي ساخت و ايجاد اين كشور گذاشته و مي گذارد، درك كند... » (جيمزون)
در كشور آمريكا تبليغات به نفع اسرائيل مبني بر اين كه اسرائيل نگين انگشتر برنامه هاي شبكه هاي مسيحي است: چون عنوان مي شد كه حمايت از اسرائيل و پشتيباني از اشغال قدس توسط اين كشور، فريضه اي مذهبي است و به عبارت ديگر تاسيس اسرائيل گامي قبل از ظهور مسيح است اما گاهي قبل از ظهور مسيح است. اما گام آخر، ساخت هيكل (معبر) بر بالاي قبه صخره و نزديك مسجد الاقصي است.
مذهب آمريكائيها، 95% آمريكائيها اعتقاد دارند كه خدا هست و از ميان هر 5 نفر، 4 نفر به معجزه و زندگي پس از مرگ و تولد حضرت مسيح از دامان پاك حضرت مريم (پاكدامني حضرت مريم) اعتقاد دارند. همچنين 82% آمريكاييها خود را اصول گر او مذهبي تلقي مي كنند.در حالي كه اين نسبت در بريتانيا 55% در آمان 54% و در فرانسه 48% است اما نسبت به افرادي كه در آمريكا هر هفته به كليسا مي روند 44%است در حالي كه در آلمان 18% بريتانيا 14% و فرانسه 10% است و در زمينه جانبداري و حمايت آمريكائيها از اسرائيل به اين مبنا است كه فرهنگ آمريكايي عنوان مي كند كه فرهنگ يهودي ـ مسيحي بر پايه تقاليد و آداب و رسوم اخلاقي و مذهبي يهودي و مسيحي يا ميراث يهودي مسيحي استوار است. و از اينجاست كه مذهبي شدن و يهودي شدن آمريكا با شكل گيري و نشوونهاي كلي صورت گرفتند.
شك هر كس كه به سياست داخلي و سياست خارجي و امريكا توجه دارد مي بايست از تاثير دين امريكايي كه آمريكا كشوري يهودي – مسيحي است، آگاه و مطلع باشد و بداند كه مسيحيت آمريكايي از زمان پاي گذاشتن مهاجران پروتستاني پورتاني اوليه به سواحل آمريكا، صيغه اي يهودي يافت و با اولين بيداري و آگاهي بزرگ مذهبي در قرن نوزده تبديل به مسيحيتي يهودي شد و از آن تاريخ مسيحيت صهيونيست از آن نشات گرفت و نشو و نما يافت.
پيروان كليساي انجيل آمريكا كه پيروان آن حدود يك چهارم جمعيت آمريكا (70 ميليون نفر) را شامل مي شوند و تعدادشان رو به رشد است. مهمترين خاستگاه نظري است گدايان مسيحي است هسته مركزي پيروان اين فرقه مطلق گرا و معتقد بد نبود دائم بين خير و شر هستند. بازگشت روح حضرت مسيح در آخر الزمان بعد از طي مراحلي كه نهايت آن به جنگ و ويراني بزرگ ختم مي شود. اين مبناي اعتقادي كه حضرت مسيح روزي به زمين بر خواهد گشت و براي هزار سال حكومت خواهد كرد. و اقدامات او طي هفت مرحله صورت مي گيرد. اكنون مرحله كليسا است و مرحله بعد آخر الزمان خوانده مي شود كه طي آن حضرت مسيح به سوي زمين رو مي كند و مومنان مسيحي را حيات دوباره مي بخشد. سپس خود مسيح در زمين ظاهر خواهد شد و خود را به دروغ منجي يهوديان خواهد خواند.برخي معتقدند كه آنچه كه موجب باور برخي به او مي شود اين است كه او قادر به اعاده صلحي ظاهري در خاورميانه خواهد شد. حكومت ضد مسيح، هفت سال به طور انجامد و دوره رنج يا آزمايش بزرگ خوانده خواهد شد.
در نيمه اول اين دوره، ضد مسلح صلح ظاهري را برقرار و در نيمه دوم عليه اسرائيل اقدام خواهد كرد. او به اين ترتيب مجموعه گناهان بشر را كامل كرده و حكم نهايي خدا و شروع دوره اي بي سابقه براي آزاد يهود را باعث خواهد شد. و اين دوره با محاصره اورشليم (بيت المقدس) به وسيله ملتهاي متخاصع كه قصد نابودي آن را دارند خاتمه خواهد يافت و صحنه براي نبرد نهايي آماده خواهد شد. پيروان كليساي انجيلي معتقدند كه در اين مرحله، حضرت عيسي، سوار بر اسبي سفيد، به زمين بر خواهد گشت و در پس اوسواره نظامي مركب از مومنان از ابرها سرازير خواهند شد و حركت خواهند كرد. عيسي مسيح پيروزمندانه به جنگ وارد شده معابد باستاني يهوديان را احياء و حكومتي هزار ساله را آغاز خواهند داد و شيطاني را براي هميشه خاموش خواهند كرد.
البته بحث آخر الزمان در فرقه هاي مختلف مسيحيت به گونه هاي مختلف مطرح نشده است و حتي در داخل جريان است مسيحي نيز تفاوتهايي در نگرشهاي بخشهاي مختلف آن به مسئله آخر الزمان و ربط آن با كشور اسرائيل وجود دارد. برخي از اينان حاكميت خدا را به گونه اي موسح مي بينند و بر اين مبنا معتقدند كه خدا قادر به انجام هر آنچه كه اراده كندن هست و لذا ضروري نيست كه وسيله به خصوصي دولت به خصوصي وجود داشته باشد تا خدا بتواند هدف به خصوصي را محقق سازد. به علاوه موضوع تشكيل اسرائيل تا جنگ دوم به عنوان موضوعي جدي مطرح نبود و تنها بعد از اين جنگ جدي نشد. اين واقعيت كه نزديك به دو هزار سال اعتقادي كه رژيم اسرائيل از محورهاي آن به شمار مي رود، نقشي در مسيحيت نداشته است، از بزرگ ترين نقاط ضعيف اين اعتقاد است.
در بين برخي از انجيلي ها اعتقاد راسخي وجود دارد مبني براي اين كه شكل گيري حكومت ضد مسيح نزديك است و در اثر آن يك ديكتاتوري سياسي و اقتصادي شديد حاكم خواهد شد نحوي كه حتي براي خريد و فروش معمولي نيز احتياج به كسب اجازه قبلي خواهد بود.
اينان اعتقاد دارند كه براي تقويت چنين رژيمي يك پيامبر دروغين توانا و يك مذهب جهاني به وجود خواهد امد.
البته همه هواداران جريان راست مسيحي الزاما به اين گونه عقايد پايبند نيستند، و اعتقادي به مراحل هفت گانه ندارد بلكه بعضا پذيرفته اند كه اموزه هاي انجيلي بايد با شرايط عصر جديد انطباق داده نشده و بازگشت به قوانين انجيلي و تحقق قطعي آنها ممكن است قرنها به طول مي انجامد. اما رهبران سياسي و مبلغان راست مسيحي مانند پاتريك رابرستون و جري فالول و در واقع اكثر مبلغان تلويزيوني و نيز ميليونها تن از پيرانشان معمولا داراي اعتقادات افراطي هستند.
يكي ديگر از مباني اعتقادي كليساي انجيلي اعتقاد به حضرت مسيح به عنوان تنها منجي است اين در حالي است كه پيروان ديگر فرقه هاي ليبرال تر پرتستانيسم: مانند پرسيپرترين ها و متوديست ها حضرت مسيبح را يكي از راههاي نجات مي دانند. اين امر به يكي از مباني اعتقادي مهمي است كه باعث گرايش شديد انجيلي ها به دعوت پيروان ديگر اديان بلكه پيروان ديگر فرقه هاي مسيحي به كليساي انجيلي شده است.
در حالي كه دولت بوش خصوصا در اوايل دوره بعد از حوادث 11 سپتامبر كوشيد تا مانع تبليغات سوء عليه السلام شود و مبارزه عليه تروريسم را جنگي بين جهان متمدن و دشمنان آن تعريف كند، گرايش راست مسيحي تلاش كرد كه نوك نيزه حمله را متوجه اسلاح در كليت خود كند. عناصر و گروههاي فعال در طيف وسيع راست مذهبي، در اين رابطه كوشيدند تا با استفاده از تعبيدات و دعاوني مندجر در سخنرانيهاي اساعه بن لادن و همفكران او بر عليه يهوديت و مسيحيت از يك سود و تحريف برخي مضامين قرآني از سوي ديگر چنين تبليغ كنند كه نظارت جريان القاعده عين نظرات اسلاح است و به اين شده اند. به عبارت ديگر به قول برخي راست مسيحي خود را درگير نوعي جنگ صليبي سربسته عليه مسلمانان كرده است. اين امر در عين حال به عامل مهم ديگري در تقويت گرايش مسيحيان راست به تلاش براي تحت تاثير قرار دادن سياست خارجي امريكا تبديل شده است.
همه مسلمانان بر اين باورند كه اسلام، اخرين حلقه از سلسله طولاني نبوت است و از همه جهت كامل ترين و جامعه ترين دين مي باشد و تا روز قيامت نيز بشر را از هر جهت كفايت خواهند كرد روزي فرا خواهد رسيد كه اسلام، تمامي آدميان و پيروان اديان را پير و مطيع خود خواهند كرد و بدين ترتيب جهان در تسخير آموزه هاي بلند و آسماني اسلام در خواهد آمد.
قرآن مجيد اين حقيقت سترگ را اين گونه تصوير كرده است:
إن الدين عندالله الاسلام: در حقيت دين نزد خداوند همان اسلامي است. سوره ال عمران
اعتقاد به مهدويت و ظهور منجي دادگستر جهاني، ناگزير به چيرگي اسلامي بر تمامي اديان و مكاتي و ايدئولوژيها و استيلا بر جباران و فرمانروايان جور و غير الهي گره خورده است و در نهايت به تاسيس حكومت جهاني منجر خواهد شد. به ويژه اگر از منظر شيعي به تاريخ بنگريم ظهور مهدي خاص و شناخته شده و در عين حال غايب از ديدگان و تشكيل حكومت حق و عدالت گستر اجتناب ناپذير خواهد بود. از نظر شيعه با بي مهري و جفاي امت اسلام نيست به اما علي بن ابي طالب (ع) و فرزندان معصوم او تاريخ اسلام پس از پيامبر اكرم (ص) در حوزه سياست و حكومت به انحراف گراييد و پيامدهاي منفي متعددي نيز در پي داشت كه يكي از آنها محروميت جامعه از رهبري معنوي و آسماني بود. چرا كه امام علي (ع) و پس از او امامان معصوم (ع) پيشوايان ديني ـ سياسي بر حق بوده و حق خلافت و امامت انحصاري داشته اند و ديگران غاصب حق معصوم اند و لذا «جائر» و «باطل» مي باشند و اين انحراف تا كنون ادامه پيدا كرده است.
شيعيان منتظرند كه آخرين باز مانده از امامان معصوم (ع) ظهور كند و تاريخ اسلام و در نهايت، تاريخ انسان را به مسير طبيعي و الهي اش باز گرداند.
در آن صورت اسلام عزير و همگاني مي شود و مسلمانان توانمندانه بر جهان چيره مي گردند.
آخر الزمان اصطلاحي است كه طي سالهاي اخير بارها شنيده ايم و هر چه پيش مي رويم بر كاربرد آن افزوده مي شود.
گرچه آخر الزمان از اعتقادات خاص شيعه است و ريشه در تفكر اسلامي دارد اما منحصر به مسلمانان نيست و معادلهاي اين كلمه در اديان ديگر كاربرد وسيع و متنوعي دارد. حتي در مكاتب و مباحث سياسي غير ديني نيز بحثهاي متعددي راجع به آن صورت گرفته است.
انچه كه در بين تمامي اديان و حتي مكاتب غير ديني راجع به « اخر الزمان » مشترك است اشاره به مقطعي از تاريخ انسان است كه در آن، بشر به عالي ترين برنامه و اسلوب اداره زندگي اجتماعي دست يافته و به سويله آن فصل نويني از همزيستي متعالي توام با صلح، آرامش، عدالت و رفاه جهاني را اغاز مي كند. تاكيد ديان و فرهنگهاي متاثير از آن بر اجتماع انسانها در قالب « مدينه فاضله » « آرمان شهر » « شهر سالم » «اورشليم » « اتوپيا » و دقيقا مبتني بر همين اعتقاد است. البته يكي از وجوه تمايز اعتقاد به آرمان شهر و جامعه موعود بر پايه اديان الهي با اعتقاد به اين موضوع بر پايه مكاتب دست ساز بشر (مكاتب اومانيستي)
ديدگاههاي ارائه شده در زمينه ريشه تاسيس چنين جامعه اي است پيروان اديان آسماني، ريشه آن را در «ظهور منجي آخر الزمان) مي دانند و پيروان ايسمهاي منحرف غير ديني، آن را ثمره سير تكميلي جوامع انساني دانسته و پايان تاريخ مي نامند.
به هر حال آنچه مسلم و انكار ناپذير است. انتظار تمام عالم براي فرا رسيدن روز موعود و نجات انسان از پليديها و زشتيها و آغاز حكومت صالحان بر كره خاكي است و البته مترقي ترين، كامل ترين و صحيح ترين باور، اعتقاد آخر الزماني شيعه مبني بر ظهور امام دوازدهم (ع) حجت غايب حضرت ولي الله الاعظم، ارواحناه فداه مي باشد.
شيعيان بر اساس وعده هاي داده ده از سوي رسول اكرم (ص) و ائمه طاهرين (ع) منتظر تحقق موعد قيام و ظهور قائم آل محمد (ع) هستند. براي اين انتظار نيز تكاليف و وظايفي دارند. فرهنگ انتظار قرون گذشته نيروي محركه خيزشهاي بزرگ عدالت خواهانه و ظلم ستيز بوده كه قيام شكوهمند امام راحل (ره) را مي توان آخرين آن ناميد. از سوي ديگر روايات و متون متعدد. نشانه هاي مختلفي را براي مشخص نمودن احوالات آخر الزمان واشاره به عصر ظهور ذكر كرده اند كه اين بخش هميشه مورد توجه خاص و عام بوده است.
در سالاي اخير مباحث پيرامون فرا رسيدن دوره اخر الزمان در ميان پيروان اديان مختلف رشد چشمگيري يافته كه اعتقاد به رجعت و ظهور مسيح در سال 2000 ميلادي در ميان برخي از فرق مسيحي، از آن جمله بود. همچنين اعتقادات بحث انگيز مسيحيان انجيلي (مسيحيان صهيونيست و يهوديان درباره آخر الزمان و طرح تفكرات جنجالي همچون نبرد آرماگدون (هرمجدون) تخريب مسجد الاقصي و.. از اين دست است. اارئه عجولانه نظريه هايي همچجون پايان تاريخ به منظور منحرف نمودن تفكر فطر ي منجي خواهي نيز دليل بر رشيد همين باور ارزيابي مي شود البته هدف اين نوشتار پرداختن به اين دسته از مطالب نيست و اشكافي آنها نياز به مباحث مشروح جداگانه اي دارد.اما توجه به موارد ياد شده لازم است تا بدانيم احساس فرا رسيدن آخر الزمان در تمام اديان شكل گرفته است.
آنجا در اينجا مورد توجه است باور نزديك بودن تحقق وعده ظهور مهدي موعود (ع) در بين اكثريت شيعيان و محبين خاندان عترت (ع) است. شواهد و مستندات قابل توجه دلالت بر اين امر دارند كه اين مسئله از حد يك آرزو و اميد صرف فراتر رفته و به لطف ذات احدي در حال فرا رسيدن و محقق شدن است.
به نظر مي رسد براي اثبات اين ادعا ذكر نكاتي كه در زير مي آيد كفايت كند.
اولي آيته الله ناصري در سخنراني اي در مدينه النبي كه در رجب سال گذشته صورت گرفته مطالبي را در زمينه بشارت به نزديكي ظهور حضرت بيان كرده اند. من خراسان بودم يكي از دوستان ما كه تشرف دارد محضر حضرت صاحب الزمان (ع) به منزل ما آمد. از او پرسيدم شما تازگي تشر ف محضر حضرت داشته ايد؟ فرمودند: بله عرض كردم راجع به ظهور سوال نكرديد؟ فرمودند: چرا گفتم: حضرت چه فرمود؟ گفت من از حضرت سوال كردم: يابن رسول الله ظهور چه وقت خواهد بود؟ فرمودند: نزديك است عر ض كردم من هم درك مي كنم ظهور شما را؟ حضرت فرمودند: پيرمرد از شما هم درك مي كنند ظهور مرا (آن شاء الله) آيه الله بهجت فرموده بودند آن پيرمرد كه تشرف به محضر حضرت دارد حدود 60 سال سن دارد !
خدا مي داند زمان ظهور نزديك است.
دوم، حضرت آيه الله العظمب مكارم شيرازي فرموده اند:
همانطور كه براي حضرت مهدي (ع) يك غيبت صغرا و يك غيبت كبرا است؛ يعني درست مانند آفتاب [ كه ] وقتي مي خواهد پنهان شود ابتدا قرص خورشيد پشت افق پنهان مي شود ولي هوا نيمه روشن است و كم كم اين روشنايي برچيده و تاريك مي شود.
در ظهور صغرا توجه مردم به امام زمان (ع) است و جلسات امام زمان (ع) پر شور مي شود و بحثهاي امام زمان (ع) همه جا را مي گيرد. من فراموش نمي كنم پنجاه سال قبل موسساتي كه به نام حضرت مهدي (ع) بود خيلي كم بود و كتابهايي كه درباره حضرت مهدي (ع) نوشته شده بود به اندازه امروز نبود و سخن از امام مهدي (ع) به اين گستردگي نبود، اگر كسي چهل يا پنجاه سال قبل مسجد جمكران مي رفت در بهترين شبها ده يا بيست نفر بودند اما الان صدها نفر در بعضي از شبهاي حساس هستند. ما به سوي طلوع كبرا پيش مي رويم.
سخنان فوق از بزرگاني است كه ما به راستگويي و تقواي آنها اعتماد كامل داريم و ضمنا اين مطالب در لفافه و ابهام بيان نگرديده بلكه صراحتا نويد نزديك بودن زمان ظهور را مي دهد.
در دوران سخت غيبت صغري، در روزهايي كه شيعيان پس از دويست و شصت سال با يك آزمايش بزرگ رو به رو بودند و مي بايست با غيبت امام خو كنند. يك زن به عنوان مفزع و پناه معرفي مي شود و آن مادر بزرگوار امام حسن عسكري (ع) زمينه غيبت را از پيش فراهم كرده بودند و شخصيتهاي مورد اعتمادي همانند عثمان بن سعيد عمري و پسرش محمد بن عثمان را به عنوان وكيل معرفي كرده بودند، به دلايلي از موقعيت مادر امام حسن عسكري (ع) معروف به جده استفاده شد و وي پناه شيعه معروف گرديد. شيخ صدوق، از احمد بن ابراهيم نقل كرده است كه در سال 262 ق بر حكيمه دختر امام جواد، (ع) وارد شدم و از پس پرده با وي سخن گفتم و از او درباره اعتقادش به امامان پرسيدم. او همه آنها را يكايك شمرده و آنگاه حجه بن الحسن علي را نيز نام برد.
از او پرسيدم: اين فرزند كجاست؟ در پس پرده غيب است.گفتم پس شيعه به چه كسي پناه ببرد؟ گفت به جده مادر امام حسن عسكري عليه السلام. سپس افزود اين دستور از سوي امام حسن عسكري، (ع) و به پيروي از امام حسين (ع) صورت گرفته است. زيرا امام حسين عليه السلام در ظاهر براي حفظ جان فرزندش امام سجاد، عليه السلام، به خواهرش زينب كبري، عليها السلام، وصيت كرد و در نتيجه تا مدتي هر آنچه از امام زين العابدين، عليه السلام، صادر مي شد تا امر پنهان باشد و حساسيت ها نسبت به امام سجاد، عليه السلام، كمتر شود. اين امتياز براي جده باقي بود تا آنكه كساني مانند «عثمان بن سعيد» و ديگر سفرا و نايبان خاص امام زمان، عليه السلام، در بين شيعيان شناخته شدند و منزلت يافتند.
پس از شهادت امام عسكري، عليه السلام، يك بانو، نظر دستگاه خلافت بني عباس را نسبت به تعقيب امام زمان تغيير داد. نوشته اند پس از گزارش جعفر كذاب، كه در خانه امام حسن عسكري، عليه السلام، فرزند خردسالي از آن حضرت باقي مانده است، آنها به خانه امام هجوم بردند و پس از دستگيري صيقل (يكي از كنيزان امام) فرزند خردسال را از او مطالبه كردند. او نخست انكار كرد و آنگاه براي اينكه موضوع براي آنها پوشيده ماند، گفت من حامله هستم. از اين رو آن كنيز را به دست «ابي الشوارب» قاضي وقت سپردند تا از او مراقبت كند. در مدتي كه صيقل زير نظر قاضي نگهداري مي شد دستگاه خلافت با مرگ عبيد بن خاقاني و شورش صاحب الزنج روبه رو شد و صيقل از وضعيت آشفته سود جست و فرار كرد.
حال سزاوار است بدانيم زنان در حكومت قائم ال محمد، عليه السلام چه مي كنند؟ چه كساني هستند؟ چند نفرند؟ از كجا مي آيند و چه مسئووليتي بر عهده دارند؟ بر اساس برخي از روايات، حضور و نقش اين زنان از نظر زمان و موقعيت، چهارگونه است :
الف) حضور پنجاه زن در بين ياران امام
اولين گروه از زناني كه به محضر امام زمان مي شتابند آنهايند كه در آن ايام مي زيسته اند و همانند ديگر ياران امام، عليه السلام، به هنگام ظهور در حرم امن الهي به خدمت امام، عليه السلام، مي رسند. در اين باره دو روايت وجود دارد :
روايت اول: ام سلمه ضمن حديثي درباره علايم ظهور، از پيامبر روايت كرده است كه فرمود :
يعوذ عائذ من الحرم فيجتمع الناس اليه كالطير الوارده المتفرقه حتي يجتمع اليه ثلاث ماه و اربعه عشر رجلا فيه نسوه فيظهر علي كل جبار و ابن جبار...
در آن هنگام پناهنده اي به حرم امن الهي پناه مي آورد و مردم همانند كبوتراني كه از چهار سمت به يك سو هجوم مي برند به سوي او جمع مي شوند تا اينكه در نزد آن حضرت سيصد و چهارده نفر گرد مي آيند كه برخي از آنان زن مي باشند كه بر هر جبار و جبارزاده اي پيروز مي شود.
روايت دوم: جابربن يزيد جعفي، ضمن حديث مفصلي از امام باقر، عليه السلام، در بيان برخي نشانه هاي ظهور نقل كرده كه :
و يجييء والله ماه و بضعه عشر رجلا فيهم خمسون امراه يجتمعون بمكه علي غير ميعاد قزعا كقزع الخريف يتبع بعضهم و هي الايه التي قال الله: «اينما تكونوا يات بكم الله جميعا آن الله علي كل شيء قدير...»
به خدا سوگند، سيصد و سيزده نفر مي آيند كه پنجاه نفر از اين عده زن هستند كه بدون هيچ قرار قبلي در مكه كنار يكديگر جمع خواهند شد. اين است معناي آيه شريفه: « هرجا باشيد خداوند همه شما را حاضر مي كند. زيرا او بر هر كاري توانا است.»
پنجاه زن از سيصد و سيزده نفر !
نكته شگفت در اين دو روايت اين است كه مي فرمايد: سيصد و سيزده مرد گرد آيند كه پنجاه نفر ايشان زن هستند!
دوم آنكه: در روايتي كه نام ياران بر شمرده شده است نام هيچ زني وجود ندارد.
در پاسخ اين شبهه مي توان گفت: اين چند نفر در زمره همان سيصد و سيزده نفر هستند. زيرا اولا امام، عليه السلام، مي فرمايد: «فيهم»: يعني در اين عده پنجاه زن مي باشد.
دوم: شايد تعبير مردان بدين سبب باشد كه بيشتر اين افراد مرد هستند و اين كلمه از باب فزوني عدد مردان، چنين ذكر شده است.
سوم: اگر مقصود همراهي خارج از اين عده بود امام مي فرمود: «معهم» نه اينكه بفرمايد «فيهم» زيرا اين سيصد و سيزده نفر مانند عدد اصحاب بدر برشمرده شده اند و همه ياران و فرماندهان عالي رتبه و از نظر مقام و قدرت در حد بسيار بالايي هستند كه برخي با ابر جابجا مي شوند و اينها بدون شك با بقيه مردم آن زمان فرق بسيار دارند. بنابراين اگر بگوييم آنها جزو همان سيصد و سيزده نفر هستند براي آنها رتبه و موقعيت ويژه قائل شده ايم و اگر بگوييم در زمره ياران ديگر حضرت باشند از امتياز كمتري برخوردارند.
ب) زنان آسماني
دسته دوم چهارصد بانوي برگزيده هستند كه خداوند براي حكومت جهاني حضرت ولي عصر، عليه السلام، در آسمان ذخيره كرده است و با ظهور آن حضرت به همراه حضرت عيسي، عليه السلام، به زمين مي آيند.
ابوهريره از پيامبر، صلي الله عليه و آله، روايت كرده كه :
ينزل عيسي بن مريم علي ثمان ماه رجل و اربع مائه امراه خيار من علي الارض و اصلح من مضي.
عيسي بن مريم به همراه هشتصد مرد و چهارصد زن از بهترين و شايسته ترين افراد روي زمين فرود خواهد آمد.
آيا اين زنان از امتهاي پيشين هستند يا امت اسلامي زمان پيامبر، صلي الله عليه و آله، و معصومين، عليه السلام؛ يا از دورانهاي مختلف؟ آنها از چه زمان و به چه علت به آسمان برده شده اند و براي عهده داري منصبي در حكومت حضرت مي آيند يا براي مسايل ديگر؟ اينها پرسش هايي است كه اين حديث از آنها چيزي نمي گويد.
ج) رجعت زنان
سومين گروه از ياوران حضرت بقيه الله، عليه السلام، زناني هستند كه خداوند به بركت ظهور امام زمان آنها را زنده خواهد كرد و بار ديگر به دنيا رجعت خواهند نمود. اين گروه دو دسته اند: برخي با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده و برخي ديگر فقط از آمدنشان سخن به ميان آمده است.
در منابع معتبر اسلامي نام سيزده زن ياد مي شود كه به هنگام ظهور قائم آل محمد، صلي الله عليه و آله، زنده خواهند شد و در لشكر امام زمان به مداواي مجروحان جنگي و سرپرستي بيماران خواهند پرداخت.
طبري در دلائل الامامه، از مفضل بن عمر نقل كرده كه امام صادق فرمود :
همراه قائم (آل محمد، صلي الله عليه و آله) سيزده زن خواهند بود.گفتم آنها را براي چه كاري مي خواهد؟ فرمود: به مداواي مجروحان پرداخته، سرپرستي بيماران را به عهده خواهند گرفت. عرض كردم: نام آنها را بفرماييد. فرمود: قنواء دختر رشيد هجري، ام ايمن، حبابه و البيه، سميه (مادر عمار ياسر)، زبيده ام خالد احمسيه، ام سعيد حنفيه، صيانه ماشطه، ام خالد جهنيه.
«صيانه ماشطه» در زمان حضرت موسي مي زيسته است و مادر عمار ياسر در ابتداي بعثت به شهادت رسيد. «حبابه» در زمان علي، عليه السلام، و «قنواء» در زمان اما حسن و امام حسين، عليه السلام، و بقيه در زمان هاي ديگر زندگي مي كرده اند.
اين گروه سيزده نفري رجعت خواهند كرد و خداوند براي قدرداني از آنها، به بركت امام زمان آنها را زنده خواهد كرد.
در اين روايت امام صادق، عليه السلام، از آن سيزده زن فقط نام نه نفر را ياد مي كند. در كتاب خصايص فاطميه به نام نسبيه، دختر «كعبه مازينه» و در كتاب منتخب البصائر به نام «وتيره» و «احبشيه» اشاره شده است.
زنان سرافراز
اينك به اختصار به شرح حال برخي از زنان نامبرده اشاره مي كنيم.
1ـ صيانه ماشطه
او يكي از همان سيزده بانويي است كه در دولت حضرت مهدي عليه السلام، زنده شده، به دنيا باز مي گردد. وي همسر «حزقيل» پسر عموي فرعون و شغلش آرايشگري دختر فرعون بود. او همانند شوهرش به پيامبر زمان خود، حضرت موسي، ايمان آورده بود اما همچنان ايمان خود را پنهان مي كرد.
نوشته اند: روزي وي مشغول آرايش دختر فرعون بود كه شانه از دستش افتاد و بي اختيار نام خدا را بر زبان جاري ساخت. دختر فرعون گفت: آيا نام پدر مرا بر زبان آوردي؟ گفت: نه، بلكه نام كسي را بر زبان آوردم كه پدر تو را آفريده است. دختر فرعون ماجرا را نزد پدر بازگو كرد و فرعون صيانه را حضار كرد و گفت: مگر به خدايي من اعتراف نداري؟ گفت: هرگز! من از خداي حقيقي دست نمي كشم و تو را پرستش نمي كنم. فرعون دستور داد تا تنور مسي برافروزند و همه بچه هاي آن زن را در حضورش در آتش افكنند. چون نوبت به طفل شيرخوارش رسيد صيانه مي خواست به ظاهر از دين برائت جويد كه كودك شيرخوارش به زبان آمد و گفت: مادر صبركن كه تو بر حق هستي! فرعونيان آن زن و بچه شيرخوارش را در آتش افكنده، سوزاندند و خداوند در اثر صبر و تحمل آن زن در راه دين، او را در دولت امام مهدي زنده مي گرداند تا هم به آن حضرت خدمت كند و هم انتقام خود را از فرعونيان بگيرد.
2ـ سميه، مادر عمار ياسر
وي هفتمين نفري بود كه به اسلام گرويد و بدين سبب دشمن سخت به خشم آمد و بدترين شكنجه ها را بر او روا داشت.
او و شوهرش ياسر در دام ابوجهل گرفتار آمدند و او نخست آنها را اجبار كرد كه پيامبر خدا را دشنام دهند، اما آنها حاضر به چنين كاري نشدند. او نيز زره آهني به سميه و ياسر پوشانيد و آنها را در آفتاب سوزان نگه داشت پيامبر كه گاه از كنارشان عبور مي كرد آنها را به صبر و مقاومت سفارش مي نمود و مي فرمود :
صبراً يا آل ياسر فان موعدكم الجنه.
اي خاندان ياسر، صبر پيشه سازيد كه وعده گاه شما بهشت است.
سرانجام ابوجهل بر هر يك ضربتي وارد ساخت و ايشان را به شهادت رساند.
خداوند اين زن را به پاداش صبر و مجاهدتي كه در راه اعتلاي اسلام نشان داد و بدترين شكنجه را از دشمن خدا تحمل كرد، در ايام ظهور مهدي آل محمد، صلي الله عليه و آله، زنده خواهد نمود تا تحقق وعده الهي را ببيند و در لشكر ولي خدا به ياوران آن حضرت خدمت كند.
3ـ نسيبه، دختر كعب مازنيه
او معروف به «ام عماره» و از زنان فداكار صدر اسلام است كه در برخي از جنگهاي پيامبر اسلام، صلي الله عليه وآله، شركت جسته و مجروحان جنگي را مداوا كرده است. او در جنگ احد بهترين نقش را ايفا كرد. با ديدن صحنه فرار مسلمانان و تنها گذاشتن پيامبر به دفاع از جان شريف پيامبر پرداخت و در اين راه بدنش زخمهاي فراوان برداشت.
پيامبر عزيز اين فداكاري را ستود و به فرزندش عماره چنين فرمود :
امروز مقام مادر تو از مردان جنگي والاتر است.
پس از فروكش كردن جنگ، نسيبه با سيزده زخم سنگين به همراه ديگر مسلمانان به خانه برگشت و به استراحت پرداخت. با شنيدن فرمان پيامبر خدا، صلي الله عليه وآله، كه فقط مجروحان جنگ بايد به تعقيب دشمن بشتابند، نسيبه از جاي برخاست و آماده رفتن شد، اما به علت شدت خونريزي نتوانست شركت كند. همين كه پيامبر از تعقيب دشمن برگشت، پيش از آنكه به خانه برود، عبدالله بن كعب مازني را براي احوالپرسي نسيبه و سلامتي وي به نزد او فرستاد و چون از سلامتي وي آگاه گشت شادمان موضوع را به پيامبر خبر داد.
نسيبه از كساني است كه براي ياري امام مهدي، عليه السلام، زنده خواهد شد.
4ـ ام ايمن
از زنان پرهيزكار و خدمتكار حضرت رسول، صلي الله عليه و آله است پيامبر به او مادر خطاب مي كرد و مي فرمود :
هذه بقيه اهل بيتي.
اين زن، باقي مانده اي از خاندان من است.
وي همواره در كنار زنان مجاهد، در جبهه جنگ به مداواي مجروحان مي پرداخت.
ام ايمن از شيفتگان خاندان امامت بود كه در ماجراي فدك، حضرت زهرا، عليها السلام، او را به عنوان شاهد معرفي كرد. وي پنج يا شش ماه پس از پيامبر از دنيا رفت. خداوند به بركت مهدي آل محمد، عليه السلام، به هنگام ظهور، او را زنده مي گرداند تا در لشكرگاه امام به خدمت گماشته شود.
5ـ ام خالد در روايت دو بانو بدين نام مشهور شده اند: ام خالد احمسيه و ام خالد جهنيه، شايد مقصود ام خالد مقطوعه اليد (دست بريده) باشد كه يوسف بن عمر، پس از به شهادت رساندن زيدبن علي بن الحسن در كوفه، دست او را به جرم شيعه بودن قطع كرد. در كتاب رجال كشي درباره شخصيت و مقام اين زن فداكار از امام صادق، عليه السلام، مطلبي ذكر گرديده كه حايز اهميت است. ابوبصير گويد: در خدمت امام صادق نشسته بوديم كه ام خالد مقطوعه اليد از راه رسيد. حضرت فرمود :
اي ابابصير. آيا ميل داري كه كلام ام خالد را بشنوي؟
من عرض كردم: آري اي فرزند رسول خدا، با شنيدن آن شادمان مي گردم... در همان موقع ام خالد به خدمت امام آمد و سخن گفت. ديدم وي در كمال فصاحت و بلاغت صحبت مي كند. سپس حضرت پيرامون موضوع ولايت و برائت از دشمنان با او سخن گفت.
6ـ زبيده مشخصات كاملي از او نقل نشده است. احتمال دارد زبيده زن هارون الرشيد باشد كه شيخ صدوق، رحمه الله عليه، درباره اش گفته است: وي يكي از هواداران و پيروان اهل بيت است. هنگامي كه هارون دانست از شيعيان است قسم خورد كه طلاقش دهد. زبيده كارهاي خدماتي بسياري داشت كه يكي آبرساني به عرفات است. همچنين نوشته اند وي يكصد كنيز داشت كه پيوسته مشغول حفظ قرآن بودند و هميشه از محل سكونت او صداي تلاوت قرآن بودند و هميشه از محل سكونت او صداي تلاوت قرآن شنيده شد. زبيده در سال 216ق رحلت كرد.
7ـ حبابه و البيه از زنان والامقامي است كه دوره زندگي هشت امام معصوم را درك كرد و پيوسته مورد لطف و عنايت ايشان قرار داشت. در يك يا دو نوبت به وسيله امام زين العابدين و امام رضا، عليهما السلام، جواني اش به او بازگردانده شد. اولين ملاقات وي با امير مومنان عليه السلام بود كه از آن حضرت دليلي بر امامت درخواست كرد. حضرت در حضور وي سنگي را برداشت و بر آن مهر خود را نقش كرد و اثر آن مهر در سنگ جاي گرفت و به او فرمود: پس از من هر كه توانست در اين سنگ چنين اثري برجاي بگذارد او امام است. از اين رو حبابه پس از شهادت هر امامي نزد امام بعدي مي رفت و آنان مهر خود را بر همان سنگ مي زدند و اثر آن نقش مي بست. نوبت كه به امام رضا عليه السلام رسيد حضرت نيز چنين كرد. حبابه نه ماه پس از رحلت امام رضا، عليه السلام، زنده بود و پس از آن بدرود حيات گفت.
روايت شده است كه وقتي حبابه به خدمت امام زين العابدين رسيد يكصد و سيزده سال از عمرش سپري شده بود. حضرت با انگشت سبابه خود اشاره اي نمود و جواني اش بازگشت.
همچنين نوشته اند: صورت حبابه از زيادي سجود سوخته و از عبادت همانند چوب خشكيده اي شده بود.
8 ـ قنواء دختر رشيد هجري، يكي از شيعيان و پيروان علي، عليه السلام، و خود از ياران با وفاي حضرت امام جعفر صادق، عليه السلام است. وي دختر بزرگمردي است كه در راه محبت و دوستي امير مومنان به طرز دلخراشي به شهادت رسيد. از گفتار شيخ مفيد بر مي آيد كه قنواء به هنگام ورود پدرش نزد عبيدالله بن زياد شاهد قطع دو دست و دو پاي پدر خود بوده و به كمك ديگران بدن نيمه جان پدر را از دارالاماره بيرون آورده و به خانه منتقل كرده است. روزي قنواء به پدرش گفت :پدر جان، چرا اين همه خود را به رنج و مشقت عبادت مي اندازي! پدر در جواب گفت: دخترم، پس ازما گروهي خواهند آمد كه بينش ديني و شدت ايمانشان از ما، كه اين همه خود را به زحمت عبادت انداخته ايم، بيشتر است.
د ـ بانوان منتظر چهارمين گروه ياوران امام زمان بانوان پرهيزكاري هستند كه پيش از ظهور حضرت بقيه الله عليه السلام، رحلت كرده اند. به ايشان گفته مي شود: امام تو ظاهر گشته است، اگر مايلي مي تواني حضور داشته باشي. آنان نيز به اراده پروردگار زنده خواهند شد.
رجعت زنان مربوط به گروه خاصي نيست و هر بانويي خود را با خواسته ها و شرايط زندگي حكومت مهدي آل محمد، عليه السلام، تطبيق دهد ممكن است در آينده از رحمت خداوندي بهرهمند گشته، براي ياري امام زنده شود. يكي از آن شرايط خواندن دعاي «عهد» است كه در فرد، نوعي آمادگي براي پذيرش حكومت آخرين ذخيره الهي ايجاد مي كند. به فرموده امام صادق، عليه السلام :
هر كه چهل صبح دعاي عهد را بخواند از ياوران قائم ما باشد و اگر هم پيش از ظهور آن حضرت از دنيا برود خداوند او را از قبر بيرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد...
انتظار فرج يكي از شرايط حضور در حكومت بقيه الله و توفيق ديدار با آن حضرت انتظار فرج است؛ يعني آمادگي كامل براي پذيرش حكومت حق و آراستن به آنچه كه مهدي، عليه السلام مي گويد و مي خواهد. انتظار فرج يعني نفي هرگونه سلطه از بيگانگان و مبارزه با افكار انحرافي و فساد اخلاق و در يك كلام، انتظار فرج يعني بيزاري از دشمنان خدا و پيامبر و معصومين، عليهم السلام.
بي سبب نيست كه انتظار از بهترين اعمال شمرده شده است، بلكه فرد منتظر دولت مهدي همانند كسي است كه در پيش روي رسول خدا شهيد گشته و در خودن خود غلتيده است و اگر بر همان حالت انتظار از دنيا برود بسان كسي باشد كه در خيمه مهدي فاطمه عليهما السلام، مي باشد.
ابوبصير از امام صادق روايت كرده كه آن حضرت روزي فرمود :
آيا شما را خبر ندهم به چيزي كه خداوند عملي را بدون آن از بندگانش قبول نمي كند؟ گفتيم: آري. فرمود: شهادت بر وحدانيت خدا و رسالت پيامبر، صلي الله عليه و آله، و اقرار به آنچه كه خداوند فرموده، از دوستي ما و بيزاري از دشمنان و اطاعت و پيروي از ما، نيز داشتن ورع و پرهيزكاري و انتظار كشيدن براي قائم، عليه السلام. آنگاه فرمود: بدرستي كه براي ما دولتي است، خداوند آن را هر زماني كه اراده كند برقرارمي سازد. سپس افزود: هر كس كه دوست دارد از ياران قائم، عليه السلام باشد بايد در انتظار به سر برد و خود را به ورع و محاسن اخلاق بيارايد، و اگر در همان حال بميرد براي او اجراي همانند كسي است كه آن حضرت را درك كرده باشد.
در مورد فلسفه و حكمت غيبت آخرين حجت خدا سخنان بسياري گفته شده و احتمالات متعددي مطرح گشته است، اما شايد اين احتمال كه فلسفه غيبت آزمودن مومنان و تمييز و تشخيص مدعيان دروغين پيروي از ولايت و منتظران از ولايت مداران واقعي و منتظران راستين است، ازديگر احتمالات پذيرفتني و نزديكتر به واقع باشد.
كلاس درسي را در نظر بگيريد كه آموزگار آن براي آزمودن دانش آموزانش دقايقي كلاس را ترك گفته اما دورادور نظاره گر آنان است. آنچه او مشاهده مي كند چه خواهد بود؟ گروهي از دانش آموزان غيبت از آموزگار سوء استفاده كرده و به آزار و اذيت ديگر همكلاسيها پرداخته اند، گروهي ديگر با شيطنتهاي كودكانه خود همه كلاس را به هم ريخته اند؛ عده اي ديگر با حسرت تمام چشم به فضاي بيرون از كلاس دوخته و تماشاگر دانش آموزاني هستند كه در حيات مدرسه مشغول جست و خيزند؛ برخي از دانش آموزان هم فرصت را غنيمت شمرده و به انجام تكاليف عقب مانده خود مشغولند.
قطعا به هنگام حضور دوباره آموزگار به كلاس و اطلاع دانش آموزان از اينكه او دورادور همه آنها را زير نظر داشته است، آنهايي كه وقت خود را با شيطنت و بازيگوشي به هدر داده اند بسيار شرمند خواهند شد. جهان عصر غيبت نيز همانند همين كلاس درس است. كلاسي كه در ظاهر استاد در آن حضور ندارد. اما حركات و سكنات هيچيك از دانش آموزانش از نگاه تيزبين استاد دور نيست و همه آنها بايد به هنگام ظهور پاسخگوي شيطنتها يا بازيگوشيهاي خود باشند.
شايد بيان كلامي از امام عصر (ع) براي درك بهتر آنچه گفته شد موثر باشد، آن حضرت در يكي از توقيعات خود مي فرمايد :
فليعمل اكل امريء منكم بما يقرب به من محبتنا و ليتحنب ما يدنيه من كراهتنا، و سخطنا، فان امرنا بغته، فجاءه حين لا نتفعه توبه، و لا ينجيه من عقابنا ندم علي حوبه.
پس هر يك از شما بايد آنچه را كه موجب دوستي ما مي شود پيشه خود سازد و از هر آنچه كه موجب خشم و ناخشنودي ما مي گردد، دوري گزيند، زيرا فرمان ما به يكباره و ناگهاني فرا مي رسد و در آن زمان توبه و بازگشت براي كسي سودي ندارد و پشيماني از گناه كسي را از كيفر ما نجات نمي بخشد.
آري، همه ما در آزموني بزرگ واقع شده ايم. آزموني كه اگر از آن سربلند بيرون مي آييم برترين مردم همه روزگاران خواهيم بود. و اگر از عهده آزمون برنياييم فرداي ظهور بايد در برابر حجت خدا پاسخگو باشيم. پس بياييم از همين امروز و پيش از آنكه واقعه ناگهاني ظهور فرا رسد خود را براي پاسخگويي در برابر امام عصر (ص) آماده كنيم، چرا كه فردا خيلي دير است.
بشر بحران زده امروز منتظر يك منجي است تا او را از بحران و پريشان حالي نجات دهد و به آرامشي مطلوب برساند. اين آرامش را بشر خود از خويشتن دريغ كرده است وبشر خود بوجود آورنده اين نا آرامي است كه امروز ديگر از آن به تنگ آمده، ظهور منجي را انتظار مي كشد و اما او خواهد آمد و جهان را نجات خواهد داد. او همين الان مهمان دلهاي ماست و به ما وعده داده شده است. آري او خواهد آمد و با ظهورش عشق و آرزوهاي ما تجسم عيني خواهند يافت. او مظهر تمام صفات پسنديده اي است كه مي توان متصور شد. او حجت خدا بر خلق است و با آمدنش تاريكي ها روشن مي شوند و ظلم و نابرابريها رفع و دفع خواهند شد. او خليفه ا... به تمام معناست و مظهر عباد صالح خداست. او الگوي كمال انساني و جانشين شايسته پدرش و اجدادش و رسول خداست. او منتهاي آرزوي ماست.
آري با ظهور حضرت قائم، عجل ا... تعالي فرجه، انسان، انسان بودنش را و شايستگي هايش را و جامعه، جامعه بودنش را به تمام معنا درك خواهند كرد. انسان و جام عه هماني خواهد بود كه ولي خدا از او مي خواهد اما آناني كه منتظر اويند بايد شايسته منتظر باشند بايد خانه دل بيارايند و بعد به انتظار بنشينند. او بهترين و برترين در عصر خويش است. بنابراين با بهترين حالات شخصي و اجتماعي بايد به استقبال ظهورش شتافت. وقتي قرار است يك ميهمان معمولي به خانه مان بيايد خانه را پاك ساخته، مي آرائيم تا رضايت خاطر ميهمان را به دست آوريم. حال كه او (حضرت قائم، عجل ا... تعالي فرجه) بهترين و برترين ميهمان ما و بشر خواهد بود چگونه مي توانيم خانه هاي دلمان را و جامعه مان را پاك نسازيم و نيارائيم؟ براي درك حضورش بايد با ناپاكي ها و پليدهاي جنگيد و محيط را براي حضورش مهيا ساخت. قبل از هر چيز بايد بر خود بشوريم و نفس آلوده خويش را به دار تقوي بكشيم. پس آنگه كه خود پاك شديم جامعه نيز پاك خواهد بود و پاكان در مقابل ظلم و جور خواهند ايستاد و نبرد را به تمكين ترجيح خواهند داد. آنگاه كه مژده ايستادگي در برابر ظالمان به گوش مظلومان برسد به ظهور منجي مشتاقتر و مايلتر خواهند بود و خود به قيام خواهند برخاست و همانا كه ظهور حضرتش قيام مظلومان خواهد بود. اميد به ظهور منجي ما را بر آن مي دارد كه در تاريكي ها ننشينيم به سمت نور و روشنايي رهسپاريم تا صبح دولت اميد بدمد و با انوار وجودش رستگار شويم. نشستن و دست روي دست گذاشتن ما را جاودانه نخواهد ساخت در چنين حالتي تباهي ها روز به روز گسترش خواهند يافت و ما در گوشه هايي تاريك زمان گم خواهيم شد. راز جاودانگي در پويايي است نه در منفعل بودن. راز جاودانگي ما در با او بودن است چرا كه او حجت خداست براي با او بودن بايد خالص بود و با عشق در اين راه گام نهاد و همين طور بايد براي مبارزه ائي بي امان با ظلم و جور و هر چه پليدي هاست آماده بود.
انتظار يك بن بست اجتماعي نيست بلكه يك رودخانه جاري از حقايق اجتماعي است. انتظار ديدن روزنه اميد براي رهايي است. انتظار ديدن افق فردا و فرداهاست. اميد به آينده است. اشتياق رسيدن به بهترين وضع است و نه تنها تلاش براي تثبيت وضع موجود نيست بلكه تلاشي است براي بهتر شدن، تكامل يافتن و هميشه پويا زيستن. بنابراين جامعه منتظر، جامعه اي است پويا، رو به تكامل و متمايل به بهتر و انساني زيستن و فرد منتظر بايد هميشه در حال گريز از وضع موجود و تلاش براي فردايي بهتر از امروز باشد بايد بر عليه هر چه شر است بشورد تا جامعه براي ظهور و حضور آن انسان كامل آماده باشد.جاي بسي تاسف است كه در جامعه اي آلوده، ناپاك، نامناسب وآلوده به پلشتي ها منتظر چنين انسان والا و وارسته اي باشيم كه اين نه شرط ادب است، نه شرط ميهمانداري و نه شرط انساني الهي. پس بايد به پاخيزيم و با ادب حضور، جامعه را براي ظهور آماده سازيم.
در روزگاري مردم بحرين به خاطر ظلم و ستم كه بر آنها از سوي حاكم آنجا وارد شد، دست توسل به سوي حضرت دراز كرده و انتظار ظهور و قيام خونين حضرت را مي كشيدند تا بيايد و ظلم را از جهان ريشه كن سازد. لذا همگي گروهي از بزرگان علم و تقوي و زهد و پرهيزگاري را برگزيدده و آنان از بين خود سه نفر را انتخاب كردند، و آن سه نفر از ميان خود يك نفر را كه از ديگران برتر و پرهيزگارتر بود، برگزيدند تا او بين حضرت و مردم واسطه شود.
اين شخص از شهر بيرون آمده سر به بيابانها گذاشت و به عبادت خداوند و توسل به حضرت مهدي ارواحنا فداه، مشغول شد و از خداوند خواست تا حضرت را ظاهر ساخته، دست به شمشير برده و جهان را پر از عدل و داد نمايد. سه شبانه روز به عبادت و راز و نياز ادامه داد. در آخرين شب شخصي بر او وارد شد. اين عالم آن شخص راشناخته و فهميد كه اين خود حضرت مهدي (ع) است و آمده است تا خواسته او را برآورده سازد. آن شخص از او پرسيد: چه مي خواهي؟ پاسخ داد: مردم و پيروان شما در نهايت شدت و گرفتاري و غم و اندوه هستند. و ميخواهند كه هر چه زودتر قيام فرماييد وداد مردم را از بيدادگران بگيريد. حضرت به او دستور داد كه فردا صبح در فلان جا حاضر شو و چند تا گوسفند با خود به پشت بام ببرد و بين مردم اعلام كن كه حضرت در فلان ساعت ظاهر ميشوند و همگي بايد در اطراف آن منزل حاضر شويد و من خود در آن وقت در پشت بام حاضر مي شوم.
اين مرد اين كارها را كرد و ساعت معين سر رسيد. مردم همگي اطراف آن منزل جمع شدند و حضرت هم با آن شخص و گوسفندها در پشت بام حاضر شد. حضرت اسم يكي از افراد را برده و به آن شخص گفت: صدا بزن تا اين شخص اينجا حاضر شود. آن مرد صدا زد، مردم شنيدند و آن شخص هم به پشت بام رفت.وقتي آن شخص به پشت بام رسيد حضرت دستور داد كه يكي از گوسفندان را نزديك ناودان بكشد. مردم ديدند كه از ناودان خون جاري است. همگي يقين كردند كه حضرت دستور قتل اين شخص را كه صدا زده است داده و او را كشته است.
بعد از او شخص ديگري را صدا زدند. او نيز از افراد خوب و پرهيزگار بود و خود را آماده كشته شدن كرد و يقين كرد كه او را نيز مي كشند و خونش از ناودان خواهد ريخت. بعد از آنكه از بام بالا رفت، مردم بلافاصله ديدند كه خون سرازير شد، و سپس شخص ديگري را و بعد از او نفر چهارم را صدا زدند تا جايي خواهد شد، و زندگي خود را بر امتثال فرمان امام ترجيح دادند. در اين لحظه حضرت به آن شخص اول نگاهي كرده و به او فهمانيد كه تا وقتي مردم اين چنين باشند، از آمدن و ظهور معذور است.
شهيد محمد صدر در نتيجه گيري از اين داستان مي گويد: از اين داستان مي فهميم كه چگونه حضرت به طور روشن و واضح ظاهر شده و به مردم مي فهماند كه چرا نمي تواند ظهور كند، و چرا مردم هنوز آمادگي كامل را ندارند و به آن سطح و پايه مطلوب از فداكاري و از خودگذشتگي نرسيده اند. و طوري حضرت اين مساله را به مردم تفهيم مي كند كه هر كس خود بفهمد و درك كند كه هنوز آمادگي و استعداد پذيرش فرمان امام خود را در حد ريختن خونش ندارد، و تا مردم به اين درجه از فداكاري نرسند، نمي توانند عهده دار كار مهم قيام و نهضت جهاني حضرت گردند.
با وقوع انقلاب عظيم اسلامي به رهبري بر مردي كه ايمان و عرفان و شجاعت اش ريشه در تعاليم و تربيت قرآني اهل بيت عصمت و طهارت (ع) داشت. بار ديگر وعده هاي برحق و بشارت آميز خداوند سبحان مبني بر دفاع از ايمان آورندگان عملي گشت و خورشيد پر فروغ اسلام بر بشر معاصر پرتوافشاني نمود و در عرصه هاي مختلف زندگي مسلمانان سراسر جهان حيات مجدد يافت و جوامع اسلامي تولد دوباره جنبشهاي اسلامي را تجربه نمودند، چنانكه تحليل گران وقايع بين المللي تصريح مي نمايند «اثار انقلاب اسلامي از مرزهاي ايران فراتر رفته است. اين انقلاب بزرگترين منبع الهام دهنده براي جنبشهاي سياسي و اسلامي در خاورميانه و جهان بوده است.»
دكتر ماروين زونصيص، استاد دانشگاه ميشگان آمريكا
حيات دوباره شعائر اسلامي رويكرد مسلمانان، به ويژه نسل جوان به تفكر اسلامي، پيروزي اسلام گريان در انتخابات مجالس و شهرداريهاي كشورهاي اسلامي، تشكيل دولتهاي با اهداف و شعارهاي اسلامي و حضور انبوه مسلمانان در محافل مذهبي، تنها بخشي از آثار روح خود باوري مسلمانان است كه حضرت امام خميني با نفس مسيحايي خود در پيكر نيمه جان جوامع اسلامي دميدند، همان گونه كه مقام معظم رهبري فرمودند: امام بزرگوار با اين انقلاب، مسلمانان را نشاط بخشيد و اسلام را زنده كرد و امروز اسلام آرزو و آمال نسلهاي جوان و يا كار كشته و روشنفكران است.
اما در عين حال آن چه تاكنون (اكنون) بيش از از هر چيز تعجب تحليل گران بين المللي را برانگيخته و توجه صاحب نظران را به شدت به خود معطوف داشته است. تاثيرات وسيع و غيرمنتظره اي است كه انقلاب اسلامي در ميان غيرمسلمانان به ويژه در جوامع غربي بر جاي گذاشته است.
هر تحليل گر منصفي با بررسي و تحليل همه جانبه پديده فوق بر اين مطلب واقف مي گردد كه دعوت جهانيان به آن فصل جديدي در تاريخ حيات ديني و معنوي انسان معاصر گشودند.
دلايل كاخي و شواهد و قرائن متعددي حاكي از اين است كه :
انسان كنوني با سرخوردگي شديد از زندگي عاري از معنويت، شوق وصول به سرچشمه حقيقت را دارد و آنچه دراين عصر، انسان معنويت خواه و خداجو در جست و جوي آن است گوهر ارزشمندي است كه تنها در ساحت قدسي آموزه هاي اسلامي قابل وصول است؛ از اين رو جريان معنويت خواهي دين گرايي عصر حاضر، ناچار به رستاخيز جهاني اسلام خواهي منتهي خواهد گرديد.
رهبر كبير انقلاب اسلامي با دركي عميق از تحولات جاري جامعه جهاني و شناختي دقيق از مطلوب واقعي انسان حقيقت جوي عصر حاضر و در تبين واقعيت فوق تاكيد مي فرمايد :
«امروز جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدي است»
صحيفه نور ج20 ص 34
چنان كه خلف شايشته ايشان نيز تصريح مي نمايد :
« دنياي امروز خواستار اسلام حقيقي مي باشد»
ابطال نظريه پايان نقش تاريخي اسلام با حيات مجدد اسلام و بيداري مسلمانان جهان در عصر امام خميني (ره) تحليلهايي كه بر پايه اثبات ركود تدريجي اسلام استوار بود به شدت از اعتبار ساقط گشته است تا آنجا كه حتي يكي از سياست مداران معروف غرب با تاييد رشد بسيار سريع اسلام در جهان حاضر مي گويد :
هِگل فيلسوف آلماني معتقد بود نقش اسلام به لحاظ تاريخي تمام شده است ولي اين قضاوت درباره اين دين جهاني اشتباهي بيش نبود و بسياري از اروپاييها نيز دچار تصور نادرست هگل از اسلام شدند.
اعتراف به شكوفايي جهاني اسلام اكنون رسانه هاي خبري،مجامع تحقيقاتي و شخصيتها بين المللي و تحليلگران سياسي و مفسران تحولات جهاني در حجم گسترده اي به تشريح و تحليل نهضت جهاني اسلام خواهي پرداخته اند.
روزنامه آلماني فرانكورتر الگمانيه در مقاله اي تحت عنوان «بازگشت اسلام» با اشاره به امواج گسترده اسلام گرايي در سطح جوامع بشري مي نويسد :
پس از شكست مدلهاي غربي از ليبراليسم تا ماركسيم بايد شاهد رنسانس اسلام بود.
روزنامه جمهوري اسلامي ايران
اگر مي دانستم كجايي...
سپيدترين ياسها را سنگفرش قدوم مباركت مي كردم و گلگون شقايقها را بر سينه سفيد كاغذ به تصوير مي كشيدم تا كوچه كوچه هاي شهر را به يمن آمدنت آذين بندم.
اگر تنها يكبار تو را ببينم؟...
سر به قدمت مي نهم تا به يكباره تاريكي هجران به صبح وصال بدل گردد و گرمي نگاهت را بر تار و پود وجودم مي نشانم و دل و انديشه ام را با محبت عجين مي كنم تا هرگز يادت از خاطرم نرود.
و از آنجا كه اين مجموعه برگرفته و چكيدي از اوضاع و احوال مهدويت و يهود و صهيونيست و دنياي جهان غرب، به اختصار سخن گفته شده و به همين مقدار اكتفا نموده و در عين حال به عنوان يك دانشجوي تشنه در طلب كسب علم و معرف اخلاقي و ديني سخن به كوتاهي گشوده و به ناتواني و عجز خود در برگرفتن تمامي جنبه هاي اين مجموعه كه سرشار از گفته و نگفته هاست بسنده كرده و اميدوارم كه اين عذر مرا به درگاه خداوند متعال و تمامي عزيزان منتظر به انتظار فرج آقا امام زمان (عج ا...) بپذيرند.
و الصلاه و السلام عليهم و علي جدهم المصطفي الذي بعث رحمه للعالمين و رحمه ا... و بركاته.
پس نوشته ها و منابع 1ـ قرآن (سوره مومنون ـ سوره نمل ـ سوره يونس ـ سوره زمرـ سوره تحريم)
2ـ نهج البلاغه
3ـ خصال شيخ صدوق
4ـ سخنراني و گفتگو با حجت الاسلام و المسلمين علي كوراني
5ـ مباحثه دكتر جيروم شاهين
6ـ مباحثه شفيق جرادي
8ـ بحارالانوار ج 47 ص 71
9ـ الخرائج و الجرائ ج 2 ص 278
10ـ رياحين الشريحه
11ـ سفينه البحار ج 1
12ـ نقش زنان در جنگ، طبسي محمد جواد
13ـ جامع الرواه ج 2 ص 458
-14جال شيخ طوسي ص 341
15ـ منتهي الامال ج 2 ص 486
16ـ تاريخ غيبت كبري، سيد محمد صدر، ترجمه دكتر سيد حسن افتخارزاده
17ـ زندگاني دوازده امام، نويسنده هاشم معرفو الحسيني