تجربه ای از معلم محترم پایه دوم، ثریا عابدی با بیست و دو سال سابقه از شهرستان بابل:
پس از گذشت دو هفته از سال تحصیلی 93-92 ، دانش آموزی به همراه پدر و مادر خویش برای ثبت نام به مدرسه آمده بود. با وجود اینکه تعداد دانش آموزانم در کلاس زیاد بودند، با اصرار های مادرش قبول کردم در کلاس من باشد. بعد از گذشت چند روز متوجه شدم که این دانش آموز با دیگر دانش آموزان بسیار با خشونت رفتار می کند. بطوریکه کنترل کلاس از دستم خارج شده بود و تمام مدت در حال تذکر به این دانش آموز بودم.
برای چاره جویی و مشورت نزد مدیر رفتم و موضوع را با او درمیان گذاشتم. مدیر مدرسه پدر و مادر او را به مدرسه فراخواند تا علت را جویا شویم. والدین او نیز کاملا از موضوع آگاه بودند گفتند که سال قبل نیز همین دردسرها بوده و مجبور بودیم هر روز به مدرسه برویم و ما نیز از این شرایط دیگر خسته شدیم.
با توجه به این شرایط از مادر دانش آموز درخواست کردم که او را به مشاوره اداره آموزش و پرورش ببرد. پس از گذشت یک ماه دیدیم که جلسات مشاوره هیچ تاثیری روی این دانش آموز ندارد. موضوع این دانش آموز خیلی ذهن من را درگیر کرده بود و حتی در خانه نیز تمام مدت به این فکر می کردم که چگونه این کودک را کنترل کنم و به درس و مدرسه علاقه مند سازم.
یک روز او را نزد خود فراخواندم و کلی با او صحبت کردم. از او درباره معلم سال قبل او پرسیدم تا متوجه شوم که چه کاری انجام داده است. از صحبت های او فهمیدم که از معلم سال قبل خودش بسیار شاکی است. به او گفتم که پسرم من که تو را خیلی دوست دارم و هر کاری که دوست داری را انجام دهم تو هم به حرف های من گوش می دهی؟ گفت بله خانم معلم. او را نزد خود نشاندم و به او فعالیت دادم. با خانواده او در تماس بودم. خانواده نیز بسیار با من همکاری می کرد. متوجه شدم پس از گذشت هفته ها این دانش آموز انقدر به درس و مدرسه علاقه مند شد که تعجب من را نیز برانگیخت. هنوز هم با گذشت چند سال این دانش آموز با من در تماس است و گاهی نیز به مدرسه نزد من می آید. یکی از رمز های موفقیت من در این موضوع همکاری زیاد با خانواده بوده است. و در پایان سال تحصیلی نیز والدین این کودک برای تشکر از من یک لوح سپاس از آموزش و پرورش گرفتند.