تاثیر هوش در پيشرفت تحصيلي دانشآموزان مقـدمه محیط اجتماعی مدرسه نمونه کوچکی از نظام اجتماعی جامعه تلقی میگردد. روابطی که دانشآموزان با معلمان و همسالان خود در مدارس برقرار میکنند، نقش اساسی در اکتساب نگرشها، باورها و ارزشهای بنیادین اجتماعی دارد و درک دانشآموزان را از جامعه و محیطی که در آن قرار دارند، تحت تاثیر قرار میدهد. مدرسه یکی از مهمترین بافتهای یادگیری مهارتهای هیجانی است. آموزش هیجانی میتواند از طریق گسترهای از تلاشها مانند آموزش کلاسی، فعالیتهای فوقبرنامه، جو و شرایط حمایتی مدرسه، و درگیر کردن دانشآموزان، معلمان و والدین در فعالیتهای اجتماعی صورت گیرد. در صورتی که فرآیند اجتماعی شدن و رشد مهارتهای هیجانی در محیط اولیه خانواده مطلوب نباشد، این امکان وجود دارد تا مدارس از طریق آموزشهای ترمیمی به جبران این کاستیها بپردازند. براین اساس بسیاری از مربیان و روانشناسان نسبت به توجه و توسعه آموزش مهارتهای اجتماعی و هیجانی در مدارس تاکید کردهاند (معيري، 1383: 27).
تحوّلات عظيمي كه در حوزههاي هوش و هيجان رخ داده دیدگاههای سنّتی را زیر سؤال برده و بر ارتباط نزدیک و درهم تنیدة هوش و هیجان تأكيد نموده است. سالووي
و ماير (1990)، آشكارا بر در همتنيدگي هوش و هيجان تأكيد ميكنند. از نظر آنها «هوش هيجاني» عمدتاً به عنوان توانايي فرد در بازنگري احساسات و هيجانهاي خود و ديگران، تميز قایل شدن ميان هيجانها و استفاده از اطلاعات هيجانها در حلّ مسئله و نظمبخشي رفتار تعريف ميشود (ماير، 1383: 69).
بسیاری از پژوهشگران بر این فرضاند که بین هوش هیجانی و عملکرد موثر در تطابق با اقتضائات روزمره زندگی پیوند وجود داردهوش هیجانی عامل موثر و تعیینکننده در برآیندهای زندگی واقعی مانند موفقیت در مدرسه و تحصیل، موفقیت در شغل و روابط بین شخصی و به طور کلی در کنشوری سلامت میباشد (سیاروچی و همکاران، 1385: 102)
آموزش دانشآموزان با هدف پيشرفت آنها در زمينه تحصيلي صورت ميگيرد. مطالعه عوامل مؤثر بر پيشرفت تحصيلي مسألهاي پيچيده است، چرا كه آن يك عنصر چنبدبعدي است،و به گونهاي بسيار ضريف به رشد جسمي، اجتماعي، شناختي و عاطفي دانشآموز مربوط است. بسياري از پژوهشگران قبلي بر روي تأثير تواناييهاي ذهني و شناختي بر پيشرفت تحصيلي تأكيد ميكردند. اما به مرور زمان مشخص شد كه هر چند تواناييهاي ذهني و شناختي تا اندازهاي با پيشرفت تحصيلي رابطه دارند و تا حدود زيادي پيشرفت تحصيلي را پيشبيني ميكنند، اما تنها كليد پيشبيني موفقيت تحصيلي نيستند. به همين دليل محققان در سالهاي اخير متوجّه يكسري از عوامل غيرشناختي شدهاند كه ميتوانند در پيشرفت تحصيلي و به طور كلي موفقيت مؤثر باشند(گلمن1995 و بار ـ اون، 1997). اين محققان در تبيين اهميّت عوامل غيرشناختي در موفقيت به نتايج قابل ملاحظهاي دست يافتهاند و نشان دادهاند كه چنانچه اين اندازههاي غيرشناختي را براي پيشبيني موفقيت به اندازههاي هوششناختي اضافه كنيم، پيشبيني موفقيت به طور معناداري با احتمال بيشتري امكانپذير ميشود، تا اين كه تنها از اندازههاي توانايي هوش شناختي استفاده كنيم.
پیشرفت تحصیلی یعنی این که؛ سطح مورد انتظار آموزشی برآورده شود و سازمان آموزش و پرورش به اهداف از پیش تعیین شده نزدیکتر شود. پیشرفت تحصیلی یعنی، افزایش میزان یادگیری، افزایش سطح نمرات و قبولی دانشآموزان در دروس و پایه تحصیلی. و در تعريفي ديگر ميتوان گفت: چنانچه آموختههاي آموزشگاهي فرد متناسب باتوان و استعداد بالقوة او باشد يا آموختههاي فرد متناسب با توان و استعداد وي بوده، در يادگيري فاصلهاي بين توان بالقوه و بالفعل او نباشد، ميتوانيم بگوييم كه دانشآموز به پيشرفت تحصيلي نائل گرديده است (اكبري، 1384: 47).
در بسياري از دانشآموزان ناموفق در تحصيل، اختلاف بين عملکرد تحصيلي و ظرفيت عقلاني قبل از هرگونه آسيـبشناسيرواني، عوامـلاجتماعي، فرهنـگيرا منعکسميکنـد. اين عواملاساساً با توليد انگيزش پايين براي موفقيتتحصيلي يا امکانات محدود جهت اکتساب آن، بهکسب معدلهاي پايين و بر خلاف انتظار منجر ميشود. هرچند تحقيقات زيادي در مورد منشاء اجتماعي، فرهنگي انگيزة پايين تحصيلي صورت نگرفته، ولي ملاک کافي بر اعتقادات که ارزشها و اهداف غيرتحصيلي توسط عوامل خانوادگي، مدرسه، گروه همسالان و نقش جنس پرورده ميشود، وجود دارد(قريشيراد، 1376: 16).
هوش براساس تعریف سنتی خود مدتها به عنوان اصلیترین عامل موفقیت و پیشرفت تحصیلی در نظر گرفته میشد. بیش از یکصد سال، بهره هوشی معیاری برای سنجش هوش فردی محسوب میشد. آزمون بهره هوشی تنها شاخصی بود که نشان دهنده توانایی یادگیری شخص محسوب می شد . روانشناسی معتقد است نمرههای درسی، هوشبهر یا نتایج آزمون استعداد تحصیلی(
SAT) علیرغم ارزش و اعتبار آن در میان عموم، نمیتوانند قاطعانه پیشبینی کنند که چه کسی در زندگی موفق خواهد شد. بر این قاعده که هوشبهر پیشبینیکننده موفقیت است، استثناهای زیادی وجود دارد.
تعريف هوش
فرهنگ لغت آکسفورد هیجان را هر گونه تحریک یا اغتشاش در ذهن، احساس، عاطفه یا هر حالت ذهنی قدرتمند و تهیج شده تعریف می کند.
سالووی و مهیر(1990) هیجان ها را پاسخ های سازمان یافته ای تعریف می کنند که محل برخورد زیرسیستمهای دیگر روانشناختی بوده وسیستمهای فیزیولوژیکی، شناختی، انگیرشی و تجربهای را در بر میگیرد. مه یر و سالووی همچنین هوش هیجانی را نوعی پردازش هیجانی میدانند که توجه به هیجانها ارزیابی صحیح آنها در خود و دیگران، نظم بخشی سازمان یافته آنها، و ابزار مناسب آنها را در بر میگیرد(ريو، 1388: 49).
گلمن هوش هیجانی را توانایی حفظ انگیزه، مقاومت در برابر ناملایمات، کنترل تکانه ها، توانایی به تعویق انداختن کامیابی ها، همدلی با دیگران و امیدوار بودن تعریف می کند (گلمن، 1380: 65)
بار آن (2001) هوش هیجانی را در بر گیرنده مجموعهای از مهارتها، استعدادها و توانایی های غیر شناختی می داند که توانایی فرد را در رویارویی با فشارها و شرایط محیطی بطور موفقیت آمیزی افزایش میدهد(موفق 1383: 93)
تعاريف زيادي از هوش هيجاني از طرف انديشمندان روان شناس مطرح شده است دانيل گلمن در سال 1998 در كتاب خود تحت عنوان كاركرد هوش هيجاني آن را اينگونه تعريف ميكند: (هوش هيجاني توانايي درك و فهم هيجان ها و عواطف است به منظور تعميم آن به عنوان حامي انديشه، شناخت هيجانها و دانش هيجاني تا بتوانيم آنها را نظم داده تا موجبات رشد عقلي ، عاطفي و هيجاني فراهم گردد. هوش هيجاني شامل چهار مولفه و بيست قابليت است كه عبارتند از :
1- خود آگاهي : از طريق شناخت عميق عواطف ،هيجان ها و حالات رواني ديگران ، نقاط قوت و ضعف و توانايي ارزيابي صحيح از خود به دست مي آيد و به عبارتي در خود آگاهي شما هيجانات و احساسات خود را بخوانيد و از آنها آگاه باشيد . خود آگاهي به افراد اجازه مي دهد تا نقاط قوت و محدوديت هاي خود را بشناسند.
2- خود مديريتي: توانايي كنترل و اداره كردن عواطف و هيجان ها ، توانايي حفظ آرامش در شرايط بحراني و استرس زا ، توانايي خود انگيزشي و ابراز منويات دروني است. به عبارتي خود مديريتي توانايي كنترل عواطف و هيجانات و رفتارهاي صادقانه و درست است. افراد با مهارت خود مديريتي اجازه نمي دهند بدخلقي ها در طول روز از آنها سر بزند و مي دانند منشاء بد خلقي ها كجاست و ممكن است چقدر طول بكشد.
3- آگاهي اجتماعي : افراد داراي اين مهارت دقيقاً مي دانند كه گفتار و كردارشان بر ديگران تاثير مي گذارد و مي دانند اگر تاثير رفتارشان منفي باشد آن را تغيير دهند. يك نمونه از مهارت آگاهي اجتماعي همدلي است. همدلي يعني توانايي ورود به احساسات ديگران يا توانايي درك احساسات كاركنان در فرآيند تصميم گيري هوشمند فردي يا گروهي است.
4- مديريت روابط : شامل برقراري ارتباطات ، تاثيرگذاري ، تشريك مساعي و كار گروهي است. از اين مهارت مي توان در جهت گسترش شور و اشتياق و حل تعارضات استفاده كرد. مهارت هاي خود آگاهي و خود مديريتي مربوط به حوزه فردي است اما مهارت هاي آگاهي اجتماعي و مديريت روابط به چگونگي برقراري رابطه با افراد و اجتماع بر مي گردد و بيشتر به توانايي افراد در حفظ صحيح روابط خود با ديگران مي پردازند.(بلوچي، 1379: 82)
مؤلفههاي هوش
بار- ان (1997)، مدلي چند عاملي براي هوش هيجاني تدوين كرده است. به عبارت ديگر هوش هيجاني داراي ابعاد عاملي است. وي معتقد است كه هوش هيجاني، مجموعهاي از تواناييها و مهارتهايي است كه فرد براي سازگاري موثر با محيط و كسب موفقيت در زندگي، تجهيز ميكند. براساس ديدگاه بار- ان، هوش هيجاني داراي 5 طبقه كلي و 15 مولفه است كه در درون اين طبقهها قرار ميگيرند كه عبارتند از:
1- هوش هيجاني درون فردي: اين طبقه مولفههاي آگاهي هيجاني، حرمت خود، قاطعيت، خود شكوفايي و استقلال را دربر ميگيرد.
2- هوش هيجاني بين فردي: كه مولفههاي همدلي، مسئوليتپذيري، و روابط بين فردي را شامل ميشود.
3- هوش هيجاني مقابله با فشار: مولفههاي تحمل فشار و كنترل تكانه را شامل ميشود.
4- هوش هيجاني سازگاري: كه دربرگيرنده مولفههاي واقعيت آزمايي، انعطاف پذيري و حل مساله است.
5- هوش هيجاني خلق كلي: شامل مولفههاي خوشبيني و شادكامي است(بارـ ان، 1997: 54).
امروزه اغلب پژوهشها، سعي بر اين دارند كه ميزان تاثيرگذاري هوش هيجاني و مولفههاي آن را در جنبههاي مختلف زندگي همچون ارتباط، تحصيل، شغل، زندگي و ... مورد بررسي قرار دهند. هوش هيجاني، آخرين و جديدترين تحول در زمينههاي فهم ارتباط ميان تعقل و هيجان است. مدارسي كه هوش هيجاني و هوش شناختي را به هم متصل ميكنند و به پيشرفت همگام و هماهنگ آنها توجه دارند، ميتوانند سطح عملكرد تحصيلي دانشآموزان را به طور معنيداري بهبود بخشند(آبيسامارا، 200: 661).
هوش و پيشرفت تحصيلي
از آغاز دهه 1990 بحث در زمینه اثرات روانشناختی هیجان و کارکردهای انطباقی آن و نیز ماهیت رابطه هیجان و شناخت با معرفی مفهوم هوش هیجانی ابعاد تازهای به خود گرفت. در واقع مفهوم هوش هیجانی آخرین پیشرفت در زمینه فهم رابطه بین هیجان و تفکر بوده و محققان (گلمن، 1995؛ سگال، 1997) بر این باورند که کاربرد مفهوم "هوش" یک استعاره مناسب برای سازهای است که از آن با واژه هوش هیجانی یاد می شود. ابداع این مفهوم توسط سالووی و مایر در دهه 1990 صورت گرفت (سالووی و مایر،1379). این پژوهشگران در تعریف خود چهار مولفه پایه را ذکر کردهاند که عبارتند از: 1) ادراک و ابراز هیجان 2) تسهیل هیجانی تفکر 3) فهم و تحلیل هیجانها و به کارگیری آگاهی هیجانی 4) تنظیم واکنشی هیجان جهت ارتقای رشد هیجانی و عقلانی. بنابراین میتوان کفایتهای اساسی درگیر در هوش هیجانی را شامل ادراک هیجانی در خود و دیگران، فهم این هیجانها و اداره هیجان ذکر نمود.
بسیاری از پژوهشگران بر این فرضاند که بین هوش هیجانی و عملکرد موثر در تطابق با اقتضائات روزمره زندگی پیوند وجود دارد(دهشيري، 1383). هوش هیجانی عامل موثر و تعیینکننده در برآیندهای زندگی واقعی مانند موفقیت در مدرسه و تحصیل، موفقیت در شغل و روابط بین شخصی و به طور کلی در کنشوری سلامت میباشد (سیاروچی و همکاران، 1385). لاونیس و لاونیس (2005) دریافتند که هوش هیجانی بالا با سلامت عمومی بالا همبسته است و با رفتارهای خطرآفرین (کشیدن سیگار) رابطه منفی دارد و متغیر بسیار اساسی در کنشوریهای سلامت و سبک زندگی شخصی میباشد.
مهارت دانشآموزان در تنظیم هیجانی می تواند بر بهزیستی اجتماعیشان تاثیر بگذارد . (کول 2004)؛ (ایزنبرگ 2000). در یک مطالعه بر روی نوجوانان مستر و همکاران (2006) دریافتند که نوجوانان 15 ساله اسپانیایی که نمرات بالایی در درک و فهم هیجانات داشتند توسط دوستانشان بیشتر مورد توجه قرار گرفتند. ترینیداد (2001) ارتباط بین هوش هیجانی و مصرف الکل و مواد مخدر را در میان دانش آموزان دبیرستانی مورد مطالعه قرار دادند. نتایج حاکی از همبستگی منفی هوش هیجانی با میزان مصرف بود. این احتمال وجود دارد که نوجوانانی که دارای هوش هیجانی بالایی هستند توانایی بیشتری جهت درک خواستههای دیگران دارند و بخوبی میتوانند فشار همسالان را دریابند. این تواناییها منجر به مقاومت فزاینده در برابرفشار همسالان جهت مصرف میگردد.
پارکر و همکاران (2004) به بررسی ارتباط پیشرفت تحصیلی و هوش هیجانی پرداختند. نتایج بیانگر ارتباط بسیار بالای میان ابعاد هوش هیجانی با موفقیت تحصیلی بود. همچنین پارکر و همکاران (2006) میزان ترک تحصیل را در دانش آموزان مورد مطالعه قرار دادند و مشاهده کردند که ادامه تحصیل بشکلی معنادار با میزان بالای شایستگی هیجانی و اجتماعی دانشآموزان در ارتباط است. برخورداری از هوش هیجانی بالا پیامدهای تحصیلی و اجتماعی مثبتی را در دانشآموزان پیشبینی میکند(ایزنبرگ و همکاران، 1379). برنامههای پیشگیری مبتنی بر یادگیری هیجانی و اجتماعی توانسته است منجر به تغییرات ارزشمند و مثبت در سطح مدارس گردد (حداديكوهسار، 1383).
با توجه به نقش تاثیرگذار مدارس بر رشد مهارتهای اجتماعی و عاطفی دانشآموزان و اهمیت فراگیری این مهارتها در افزایش توانمندی دانشآموزان در سازگاری موثرتر با خود و محیط و همچنین حساسیت ویژه دوره نوجوانی و تاثیرات پایدار این دوره بر شکلگیری شخصیت نوجوان، ضرورت توجه و آموزش سواد هیجانی و مهارتهای هوش هیجانی در دوره دبیرستان روشن میگردد.
هوش هيجاني يا هوش احساسي گولمن
تعريف هوش هيجاني نيز همانند هوش شناختي شناور است. اين اصطلاح از زمان انتشار كتاب معروف گولمن (
Goleman) (1995) به گونه اي گسترده به صورت بخشي از زبان روزمره درآمد و بحث هاي بسياري را برانگيخت. گولمن طي مصاحبه اي با جان انيل (1996) هوش هيجاني را چنين توصيف مي كند:
"هوش هيجاني نوع ديگري از هوش است. اين هوش مشتمل بر شناخت احساسات خويشتن و استفاده از آن براي اتخاذ تصميم هاي مناسب در زندگي است. توانايي اداره مطلوب خلق و خوي و وضع رواني و كنترل تكانش هاست. عاملي است كه به هنگام شكست ناشي از دست نيافتن به هدف، در شخص ايجاد انگيزه و اميد مي كند. هم حسي يعني آگاهي از احساسات افراد پيرامون شماست. مهارت اجتماعي يعني خوب تا كردن با مردم و كنترل هيجان هاي خويش در رابطه با ديگران و توانايي تشويق و هدايت آنان است."
تعداد انگشت شماری از احساسات اصلی مانند : عصبانیت ، ترس ، لذت ، عشق ، نفرت ، شرم و غیره فرایند شناختی و فکری موثری را موجب شده و کنترل می کند . حتی در نکته دقیق تری گلمن چنین بحث می کند که : ذهن احساسی به مراتب سریع تر از ذهن منطقی است . این ذهن بدون این که توجه داشته باشد چه کار می کند وارد عمل می شود ، سرعتش جلوی افکار تحلیلی و حساب شده ای که نشانه ذهن متفکر است را می گیرد . گلمن احساسات را در بالاترین سطح توانایی های بشری قرار می دهد .
گولمن در همين مصاحبه ضمن مهم شمردن هوش شناختي و هيجاني مي گويد: هوش بهر (
IQ) در بهترين حالت خود تنها عامل 20 درصد از موفقيت هاي زندگي است. 80 درصد موفقيت ها به عوامل ديگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسياري از موارد در گرو مهارت هايي است كه هوش هيجاني را تشكيل مي دهد.
هوش غير شناختي، ابعاد شخصي، هيجاني، اجتماعي و حياتي هوش را كه اغلب بيش تر از جنبه هاي شناختي آن در عملكردهاي روزانه موثرند؛ مخاطب قرار مي دهد. هوش هيجاني با توانايي درك خود و ديگران( خودشناسي و ديگر شناسي)، ارتباط با مردم و سازگاري فرد با محيط پيرامون خويش پيوند دارد. به عبارت ديگر، "هوش غير شناختي پيش بيني موفقيت هاي فرد را مسير مي كند و سنجش و اندازه گيري آن به منزله اندازه گيري و سنجش توانايي هاي شخص براي سازگاري با شرايط زندگي و ادامه حيات در جهان است". بار-آن (
Bar-on) 1997) پيتر سالوي (
salovey1990) ضمن اختراع اصطلاح سواد هيجاني (
Emotional Litesy) به پنج حيطه در اين مورد اشاره مي كند.
1. شناخت حالات هيجاني خويش: يعني، خود آگاهي
2. اداره كردن هيجان ها: يعني، مديريت هيجان ها به روش مناسب.
3. خود انگيزي: يعني كنترل تكانش ها، تاخير در ارضاي خواسته ها و توان قرار گرفتن در يك وضعيت واني مطلوب.
4. تشخيص دادن وضع هيجاني ديگران، همدلي
5. برقراري رابطه با ديگران
پيشينه مطالعه هوش غير شناختي
پيشينه هوش هيجاني را مي توان در ايده هاي وكسلر به هنگام تبيين جنبه هاي غير شناختي هوش عمومي جست و جو كرد. وكسلر در صفحه 103 گزارش 1943 خود درباره هوش مي نويسد:" كوشيده ام نشان دهم كه علاوه بر عوامل هوشي، عوامل غير هوشي ويژه اي نيز وجود دارد كه مي تواند رفتار هوشمندانه را مشخص كند. نمي توانيم هوش عمومي را مورد سنجش قرار دهيم مگر اين كه آزمون ها و معيارهايي نيز براي سنجش عوامل غير هوشي در برداشته باشد."
وكسلر در صدد آن بود كه جنبه هاي غير شناختي و شناختي هوش عمومي را با هم بسنجد. تلاش او در اين زمينه را مي توان در استفاده وي از كاربرد خرده آزمون هاي تنظيم تصاوير و درك و فهم- كه دو بخش عمده آزمون وي را تشكيل مي دهند- دريافت. در خرده آزمون درك و فهم "سازگاري اجتماعي" و در تنظيم تصاوير شناخت و تميز "موقعيت هاي اجتماعي" مورد بررسي قرار مي گيرد. پژوهش هاي انجام شده توسط سيپس (
Sipps) و همكارانش (1987) نيز نشان مي دهد كه بين درك و فهم تصاوير و شاخص هاي هوش اجتماعي پرسش نامه شخصيت كاليفرنيا (
Cpi)، هم بستگي معناداري وجود دارد. (شريفي 1375(
علاوه بر اين موارد، وكسلر در كارهاي خود به تلاش هاي "دال" مبني بر سنجش جهات غير شناختي هوش نيز اشاره كرده است. نتيجه كوشش هاي دال- همان گونه كه پيش از اين نيز عنوان گرديد- در مقياس رشد اجتماعي و اين لند (
winlend) منعكس است.
ليپر (
Leeper) 1948 نيز بر اين باور بود كه "تفكر هيجاني" بخشي از "تفكر منطقي" است و به اين نوع تفكر- يا به معنايي كلي تر "هوش"- كمك مي كند. روان شناسان ديگري نظير (ميير (
Meyer) 1993) و سالووي نيز پژوهش هاي خود را بر جنبه هاي هيجاني هوش متمركز كرده اند.پژوهشگران از طریق سنجش مفاهیمی مانند مهارت ها اجتماعی ، توانمندی ها ی بین فردی ، رشد روان شناختي و آگاهي هاي هيجاني كه همگي مفاهيمي مرتبط با هوش هيجاني هستند، به بررسي ابعاد اين نوع هوش پرداخته اند. دانشوران علوم اجتماعي نيز به كشف روابط بين هوش هيجاني و سبك هاي مختلف مديريت و رهبري و عملكردهاي فردي و تغييرات درون فردي و اجتماعي و انجام ارزش يابي از عملكردهاي فردي و گروه، همت گماشته اند.
شايان ذكر است كه ايده " هوش هيجاني" پس از 50 سال بار ديگر توسط گاردنر (1983)، استاد روان شناسي دانشگاه هاروارد دنبال شد. گاردنر (
Gardner) هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگون (زباني، موسيقيايي، منطقي، رياضي، جسمي، ميان فردي و درون فردي) مي داند. او وجوه شناختي مختلفي را با عناصري از هوش غير شناختي يا به گفته خودش "شخصي" تركيب كرده است. بعد غير شناختي (شخصي) مورد نظر گاردنر مشتمل بر دو مولفه كلي است كه وي آن ها را با عناوين استعدادهاي درون رواني و مهارت هاي (ميان فردي) معرفي مي كند. به نظر گاردنر، هوش هيجاني متشكل از دو مولفه زير است:
هوش درون فردي: كه به توانايي درك و فهم ديگران اشاره دارد و مي خواهدبداندچه چيزهايي انسان ها را بر مي انگيزند، چگونه فعاليت مي كنند و چگونه مي توان با آن ها همكاري داشت و هوش ميان فردی که به نظر گاردنر فروشندگان، سياست مداران، معلمان، متخصصان باليني و رهبران مذهبي موفق احتمالاً از هوش ميان فردي بالايي برخوردارند.
شايان ذكر است كه ايده " هوش هيجاني" پس از 50 سال بار ديگر توسط گاردنر (1983)، استاد روان شناسي دانشگاه هاروارد دنبال شد.
هوش هیجانی يا هوش های چندگانه (
Multiple Intelligences)
يكي از اسرار برملا شدن روان شناسي اين است كه نمره هاي درسي، بهره هوشي يا نتايج آزمون استعداد تحصيلي (
SAT ) به رغم ارزش و ابهت شان در ميان عموم نمي توانند قاطعانه پيش بيني كنند كه چه كسي در زندگي موفق خواهد شد. يقينا در مجموع براي گروههاي بزرگ، رابطه اي ميان بهره هوشي و موقعيتهاي زندگي وجود دارد. افراد بسياري با بهره هوشي بسيار پايين در مشاغل پست به كار مشغول مي شوند و كساني كه هوشي بالا دارند مشاغلي با مشاغل خوب بدست مي آورند، اما به هيچ وجه نمي شود گفت كه هميشه چنين است.
براين قاعده كه تيزهوشي پيش بيني كننده موفقيت است، استثناهاي بسياري وجود دارد. استثناهايي بسيار بيشتر از مواردي كه با اين قاعده انطباق پيدا مي كنند. در بهترين حالت تيزهوشي حداكثر حدود 20 درصد پيش بيني موفقيت در زندگي سهم دارد، درحالي كه 80 درصد باقيمانده ، به نيروهاي ديگر مربوط مي شود. مشاهده گري چنين اظهار مي كند كه: «اكثر اوقات جايگاه نهايي خرد را در جامعه عواملي غير از تيزهوشي تعيين مي كنند. عواملي از طبقه اجتماعي گرفته تا اقبال»
حتي ريچارد هرنشتاين و چارلز موري كه در كتاب خود به نام منحني زنگوله اي اهميت درجه اول براي هوش قائل مي شوند. به اين مطلب اذعان دارند. به اعتقاد آنان شايد بهتر باشد دانش آموز سال اول دبيرستان كه رتبه
SAT او در رياضي 500 بوده است ، روياي رياضيدان شدن را از سر برون كند، اما اگر دوست دارد دنبال تجارت برود، وكيل مجلس يا ميليونر شود بهتر است روياي خود را دنبال كند... مجموعه فرصت هاي ديگري كه در زندگي كسب مي كند، پيوند ميان نتايج آزمون و آن فرصت ها را تحت تاثير خود قرار مي دهند. مجموعه اي مهم از اين «خصوصيات ديگر» كه گلمن آن را هوش هيجاني مي نامد، موضوع بحث ما را تشكيل مي دهد. يعني توانايي هايي مانند اين كه فرد بتواند انگيزه خود را حفظ كند و در مقابل ناملايمات پايداري كند; تكانش هاي خود را مهار كند و كاميابي را به تعويق بيندازد، حالت هاي روحي خود را تنظيم كند و نگذارد پريشاني خاطر، قدرت تفكر او را خدشه دار كند; با ديگران همدلي كند و اميدوار باشد. برخلاف تيزهوشي كه سابقه حدود يكصد سال تحقيق برصدها هزار نفر را به همراه دارد، هوش هيجاني مفهوم جديدي است. هنوز هيچ كس دقيقا نمي تواند بگويد كه تفاوت هاي ميان افراد در زندگي تا چه حد از هوش هيجاني ناشي مي شود. اما داده هاي موجود نشان مي دهد كه هوش هيجاني ممكن است به اندازه تيزهوشي و گاهي اوقات بيش از آن قدرت داشته باشد.
شواهد بسياري ثابت مي كنند افرادي كه مهارت هيجاني دارند، يعني كساني كه احساس هاي خود را به خوبي مي شناسند و هدايت مي كنند و احساس هاي ديگران را نيز درك و به نحو اثربخشي با آن برخورد مي كند. ، در هر حيطه اي از زندگي متمايزند، خواه در روابط عاطفي و صميمانه باشد و خواه در فهم قواعد ناگفته اي كه در خط مشي سازماني به پيشرفت مي انجامد. افرادي كه مهارت هاي عاطفي شان به خوبي رشد يافته، در زندگي خويش نيز خرسند و كارآمدند و عادت هاي فكري را در اختيار دارند كه موجب مي شوند آنها افرادي مولد و كارآمد باشند; افرادي كه نمي توانند بر زندگي عاطفي خود مسلط باشند، درگير كشمكش هاي دروني اي هستند كه، از توانايي شان براي انجام كار متمركز و تفكر روشن مي كاهد.
نوع متفاوتي از هوش هوارد گاردنر استاد دانشگاه علوم تربيتي دانشگاه هاروارد كسي است كه محدوديت هاي تلقي سنتي از هوش را درك كرده است . كتاب قالب هاي ذهن 5 او در سال 1983 بيانيه اي در رد ديدگاه تيزهوشي بود; به گفته اين كتاب يك نوع واحد و يكپارچه هوش نيست كه موفقيت در زندگي را تضمين مي كند، بلكه طيف گسترده اي از هوش وجود دارد كه هفت نوع اصلي دارد.
مهمترين وجه اين ديدگاه چندگانه دانستن هوش است: مدل گاردنر از مفهوم بهره هوشي به مثابه عاملي منفرد و تغييرناپذير، بسيار فراتر مي رود. به عقيده او آزمون هايي كه از زمان ورود به مدرسه، ظالمانه بر ما حكومت كرده اند، بر ديدگاه محدودي نسبت به هوش مبتني هستند. ديدگاهي كه از طيف مهارت ها و توانايي هايي كه وراي بهره هوشي براي زندگي مهم اند فاصله دارد.
ابعاد هوش از نظر گاردنر عبارتند از:
1 ، هوش زباني، كلامي
2 ، هوش منطقي، رياضي
3 ، هوش فضايي (قدرت تجسم عيني (
4 ، هوش جنبشي، بدني (تعادل اعضا، حركات موزون)
5 ، هوش موسيقيايي (درك و توليد سيستم صوتي)
6 ، هوش بين فردي (مهارت برقراري رابطه با ديگران(
7 ، هوش درون فردي (بصيرت به خود(
انواع هوش چندگانه کدامند؟
هوش ديداري / فضايي اين نوع هوش توانايي درک پديده هاي بصري است. يادگيرنده هاي داراي اين نوع هوش ، گرايش دارند که با تصاوير فکر کنند و براي به دست آوردن اطلاعات نياز دارند يک تصوير ذهني واضح ايجاد کنند. آنها از نگاه کردن به نقشه ها، نمودارها، تصاوير، ويديو و فيلم خوششان مي آيد. مهارت هاي آنها شامل موارد زير است: ساختن پازل، خواندن، نوشتن، درک نمودارها و شکل ها، حس جهت شناسي خوب، طراحي، نقاشي، ساختن استعاره ها و تمثيل هاي تصويري (احتمالا از طريق هنرهاي تجسمي)،دستکاري کردن تصاوير، ساختن، تعمير کردن و طراحي وسايل عملي، تفسير تصاوير ديداري. شغل هاي مناسب براي آنها عبارتند از: دريانورد،مجسمه ساز، هنرمند تجسمي، مخترع، کاشف، معمار، طراح داخلي، مکانيک، مهندس
هوش کلامي/ زباني اين نوع هوش يعني توانايي استفاده از کلمات و زبان. اين يادگيرنده ها مهارت هاي شنيداري تکامل يافته اي دارند و معمولا سخنوران برجسته اي هستند. آنها به جاي تصاوير، با کلمات فکر مي کنند. مهارت هاي آنها شامل موارد زير مي شود: گوش دادن، حرف زدن، قصه گويي، توضيح دادن، تدريس، استفاده از طنز، درک قالب و معني کلمه ها، يادآوري اطلاعات، قانع کردن ديگران به پذيرفتن نقطه نظر آنها، تحليل کاربرد زبان شغل هاي مناسب براي آنها عبارتند از: شاعر، روزنامه نگار، نويسنده، معلم، وکيل، سياستمدار، مترجم
هوش منطقي / رياضي هوش منطقي / رياضي يعني توانايي استفاده از استدلال، منطق و اعداد. اين يادگيرنده ها به صورت مفهومي با استفاده از الگوهاي عددي و منطقي فکر مي کنند و از اين طريق بين اطلاعات مختلف رابطه برقرار مي کنند. آنهاا همواره در مورد دنياي اطرافشان کنجکاوند، سوال هاي زيادي مي پرسند و دوست دارند آزمايش کنند. مهارت هاي آنها شامل اين موارد مي شود: مسئله حل کردن، تقسيم بندي و طبقه بندي اطلاعات، کار کردن با مفاهيم انتزاعي براي درک رابطه شان با يکديگر، به کاربرددن زنجيره طولاني از استدلالها براي پيشرفت، انجام آزمايش هاي کنترل شده، سوال وکنجکاوي در پديده هاي طبيعي، انجام محاسبات پيچيده رياضي، کار کردن با شکل هاي هندسي رشته هاي شغلي مورد علاقه آنها عبارتند از : دانشمند، مهندس، برنامه نويس کامپيوتر، پژوهشگر، حسابدار، رياضي دان
هوش بدني/جنبشي اين هوش يعني توانايي کنترل ماهرانه حرکات بدن و استفاده از اشيا. اين يادگيرنده ها خودشان را از طريق حرکت بيان مي کنند. آنها درک خوبي از حس تعادل و هماهنگي دست و چشم دارند (به عنوان مثال در بازي با توپ، يا استفاده از تيرهاي تعادل مهارت دارند)انها از طريق تعامل با فضاي اطرافشان قادر به يادآوري و فرآوري اطلاعات هستند. مهارت هاي آنها شامل اين موارد مي شود: رقص، هماهنگي بدني، ورزش، استفاده از زبان بدن، صنايع دستي، هنرپيشگي، تقليد حرکات، استفاده از دست هايشان براي ساختن يا خلق کردن، ابراز احساسات از طريق بدن شغل هاي مورد علاقه آنها عبارتند از : ورزشکار، معلم تربيت بدني، ، هنرپيشه، آتش نشان، صنعتگر
هوش موسيقي / ريتميک اين نوع هوش يعني توانايي توليد و درک موسيقي. اين يادگيرنده هاي متمايل به موسيقي با استفاده از صداها، ريتم ها و الگوهاي موسيقي فکر مي کنند. آنها بلافاصله چه با تعريف و چه با انتقاد، به موسيقي عکس العمل نشان مي دهند. خيلي از اين يادگيرنده ها بسيار به صداهاي محيطي (مانند صداي زنگ، صداي جيرجيرک و چکه کردن شيرهاي آب) حساس هستند. مهارت هاي آنها شامل موارد زير مي شود: آواز خواندن ، سوت زدن، نواختن آلات موسيقي، تشخيص الگوهاي آهنگين، آهنگ سازي، به ياد آوردن ملودي ها، درک ساختار و ريتم موسيقي شغل هاي مناسب براي آنها عبارتند از : موسيقي دان، خواننده،آهنگساز هوش درون فردي يعني توانايي ارتباط برقرار کردن و فهم ديگران. اين يادگيرنده ها سعي مي کنند چيزها را از نقطه نظر آدم هاي ديگر ببينند تا بفهمند آنها چگونه مي انديشند و احساس مي کنند. آنها معمولا توانايي خارق العاده اي در درک احساسات، مقاصد و انگيزه ها دارند. آنها سازمان دهند ه هاس خيلي خوبي هستند، هرچند بعضي وقت ها به دخالت متوسل مي شوند. آنها معمولا سعي مي کنند که در گروه آرامش را برقرار کنند و همکاري را تشويق کنند. آنها هم از مهارت هاي کلامي (مانند حرف زدن) و هم مهارت هاي غيرکلامي (مانند تماس چشمي، زبان بدن) استفاده مي کنند تا کانال هاي ارتباطي با ديگران برقرار کنند. مهارت هاي آنها شامل موارد زير مي شود: ديدن مسائل از نقطه نظر ديگران (نقطه نظر دوگانه)، گوش کردن، همدلي، درک خلق و احساسات ديگران، مشورت، همکاري با گروه، توجه به خلق و خو ، انگيزه ها و نيت هاي مردم، رابطه برقرار کردن چه از طريق کلامي چه غير کلامي، اعتماد سازي، حل و فصل آرام درگيري ها، برقراري روابط مثبت با ديگر مردم شغل هاي مناسب براي آنها عبارتند از : مشاور، فروشنده، سياست مدار، تاجر هوش برون فردي (فرا فردي( اين هوش يعني توانايي درک خود و آگاه بودن از حالت دروني خود. اين يادگيرنده ها سعي مي کنند احساسات دروني، روياها، روابط با ديگران و نقاط ضعف و قوت خود را درک کنند. مهارت هاي آنها شامل موارد زير مي شود: تشخيص نقاط ضعف و قوت خود، درک و بررسي خود، آگاهي از احساسات دروني، تمايلات و روياها،ارزيابي الگوهاي فکري خود، باخود استدلال و فکر کردن ، درک نقش خود در روابط با ديگران مسيرهاي شغلي ممکن براي آنها عبارتند از: پژوهشگر، نظريه پرداز، فيلسوف البته گاردنر اذعان مي دارد كه عدد هفت عددي اختياري براي شمارش گونه هاي مختلف هوش است; براي بيان چندگانه بودن استعدادهاي بشري هيچ عدد جادويي وجود ندارد.
تفكر گاردنر درباره چندگانگي هوش به تكامل خود ادامه مي دهد. ده سال پس از آن كه وي براي اولين بار نظريه خود را منتشر كرد، اين خلاصه چند جمله اي را درباره استعدادهاي فردي مطرح كرد:
هوش بين فردي توانايي درك افراد ديگر است: يعني اينكه چه چيز موجب برانگيختن آنان مي شود، چگونه كار مي كنند و چگونه مي توان با آنان كاري مشترك انجام داد. بازارياب هاي موفق، سياستمداران، معلمان، پزشكان و رهبران مذهبي احتمالا در زمره افرادي هستند كه از درجه هاي بالايي از هوش ميان فردي برخوردارند.
هوش درون فردي... توانايي هاي مشابهي است كه در درون افراد وجود دارد. اين هوش به استعداد تشكيل الگويي دقيق و واقعي از خود فرد و توانايي استفاده از الگو براي استفاده ثمربخش در طول زندگي اشاره دارد»
ابعاد هوش درون فردي از نظر گاردنر عبارتند از:
1. بصيرت به احساس هاي خود در همان زماني كه جريان دارند.
2.مهارت احساس هاي خود (قدرت خود) آرام بخشي در جريان حوادث به منظور تصميم گيري هاي رست
3.خودانگيخته سازي (ايجاد انگيزش در خود، به تعويق انداختن رضايت فوري، سركوبي هوس ها)
4. بصيرت نسبت به احساس هاي ديگران (درك و توجه به حالت هاي جاري و نيازهاي ديگران، همدلي، نوع دوستي
5. تنظيم روابط با ديگران
گاردنر اعتقاد دارد كه اين ابعاد هوش درون فردي 80 درصد موفقيت انسان را رقم مي زند.
طبق نظر برخی پژوهشگران عوامل تعیین کننده در پیشرفت تحصیلی عبارتند از: هوش، محیط خانواده، سطح سواد والدین، ارتباط بین الگوها، انگیزش، مفهوم خود و سازش روانی. برخی دیگر با تقسیم بندی این متغیرها به عوامل فردی و عوامل اجتماعی، به ترتیب 70 و 30 درصد واریانس پیشرفت تحصیلی را به هریک از عوامل فوق نسبت می دهند. رابطه هوش هیجانی و شایستگی های اجتماعی و هیجانی دانش آموزان با موفقیت تحصیلی، سن و جنس در پژوهش های مختلف مورد بررسی قرارگرفته است. برخی محققان معتقدند آنچه در تحقیقات اخیر بیشتر مورد توجه قرار دارد، نفی ارتباط هوش هیجانی و پیشرفت تحصیلی نیست بلکه تاکید بیشتر بر تفاوت هایی نظیر «بازبودن نسبت به تجارب»، «درون گرایی برون گرایی»، «درون گرایی» و «پایداری هیجانی» است که می تواند در ارتباط اهمیت داشته باشد. در همین راستا نایسر و همکاران نیز بیان می دارد که نمرات افراد در تست های هوشی نمی تواند پیش بینی کننده خوبی برای پیشرفت تحصیلی باشد. به علاوه لیف در طی تحقیقی در زمینه هوش هیجانی و پیشرفت تحصیلی به این نتیجه دست یافته است که هوش عمومی تنها 50 درصد پیشرفت تحصیلی را تبیین می کند. مطالعات انجام شده مبین نقش و اهمیت هوش هیجانی در شئون مختلف زندگی افراد اعم از تحصیل و پیشرفت تحصیلی، شغل و محیط اجتماعی و سلامت روانی می باشد.
در بهترین حالت، هوشبهر حدود 20 درصد در پیش بینی موفقیت زندگی نقش دارد. هرنشتاین و موری در کتاب خود به نام منحنی زنگله ای، اهمیت نخست را برای هوش قائل می شوند، به اعتقاد آنان مجموعه ویژگی هایی که فرد در زندگی کسب می کند، پیوند میان نتایج آزمون و پیشرفت ها را تحت الشعاع خود قرار می دهند. گاردند نیز معتقد است یک نوع واحد و عامل یکپارچه ای از هوش نیست که موفقیت در زندگی را تضمین می کند، بلکه طیف گسترده ای از هوش در میان است که در زمینه های تحصیلی و پیشرفت در تحصیل متمایز می گردد.
در نظام آموزشی ما نیز چنین مشکلی وجود دارد که صرفا بر توانایی های تحصیلی تاکید می شود و هوش هیجانی و مجموعه ای از صفاتی که بی اندازه در سرنوشت افراد اهمیت دارند، نادیده انگاشته می گردند و جای تذکر است که توانمندی ها و شایستگی های اجتماعی و هیجانی از عوامل تعیین کننده و تاثیر گذار بر موفقیت تحصیلی محسوب می گردند.
خاستگاه نظری اکثر پژوهش ها در زمینه هوش هیجانی برگرفته از کارهای سالوی و مایر است؛ به نظر آنها هوش هیجانی، به عنوان یک توانایی ناظر بر ظرفیت ادراک، ابراز، شناخت، کاربرد و کنترل هیجان ها در خود و دیگران است. شواهد بسیاری ثابت می کند، افرادی که مهارت هیجانی دارند، یعنی کسانی که احساساتشان را بخوبی ابراز می کنند، می شناسند و هدایت می نمایند و احساسات دیگران را نیز درک نموده و به طرز اثر بخشی با آن برخورد می کنند.
منابع و مآخذ
1. آقايار، شريفي(1385). كاربرد هوش هيجاني. اصفهان: انتشارات سپاهان.
2. بابایی، صفرحاجی(1389). بررسی نقش هوش هیجانی بر عملکرد تحصیلی دانشآموزان مقطع متوسطه بندپی غربی بابل. پایان نامه کارشناسی. دانشگاه پیام نور بابل.
3. بشارت، محمدعلی(1385). بررسی رابطه هوش هیجانی با موفقیت تحصیلی دانشآموزان. مجله اندیشههای نوین تربیتی. دوره 2 : شمارهی 3 و 4.
4. برادبري، تی.؛ گريوز، جی(1384). هوش هيجاني: مهارتها و آزمونها (مهدی گنجي، مترجم).تهران: ساوالان.
5. پلاچيك، آر(1381). هيجانها (محمود رمضانزاده، مترجم). مشهد: انتشارات آستان قدس.
6. ثمری، علیاکبر و طهماسبی، فهیمه(1386). بررسی رابطه هوش هیجانی و پیشرفت تحصیلی دانشجویان. فصلنامه اصول بهداشت روانی. پاییز و زمستان 1386، شماره 35،36 .
7. حدادی کوهسار، علی اکبر (1383)، بررسی مقایسهای رابطه هوش هیجانی با سلامت روان و پیشرفت تحصیلی در دانشجویان شاهد و غیرشاهد دانشگاه تهران، پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی بالینی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه شاهد.
8. حسینعلیان، محسن(1384). بررسی رابطه بین هوش هیجانی و پیشرفت تحصیلی. وبلاگ جهاد دانشگاهی (
http//www.sid.ir).
9. دهشيري، غلامرضا(1385). بررسي رابطه هوش هيجاني با پيشرفت تحصيلي دانشآموزان. نشريه داخلي تازهها و پژوهشهاي مشاوره، شماره 18، ص97.
10. دهشیری، غلامرضا(1385). بررسی رابطه بین هوش هیجانی و پیشرفت تحصیلی. وبلاگ جهاد دانشگاهی(
http//www.sid.ir)
!!! wtf من فقط می خواستم یه انشاء بنویسم این الان یه کتابه!!!