سایت تخصصی ویژه طرح جابر،کاملترین طرح های جابر اول تا ششم شامل: جمع آوری وطبقه بندی ، نمایش علمی(مدل،تحقیق،نمایش)و آزمایش را با بهترین عنوان و محتوا ،قابل ویرایش به صورت ورد،pdf و شامل تمام موارد طرح جابر نظیر عنوان،متن،تعریف،شرح تحقیق،تحقیق زمینه ای،نتیجه گیری،منابع،سپاس گذاری،کارنما،راهنمای کارتون پلاست،فونت و تیتربندی،عکس و... با مناسب ترین قیمت و دانلود فوری وگارانتی وپشتیبانی رایگان در ایتا 09034840420.
پريشان انديشى آشفته گفتار پست مدرن امپراتور برهنه است
درباره سوكال آلن ديويد سوكال متولد 1955 و فيزيكدان دانشگاه نيويورك از نظر سياسى چپ گرا است و تنها ادعاى او براى اين وابستگى آن است كه در گذشته مدتى در دوران حكومت ساندينيستا در دانشگاه ملى نيكاراگوئه رياضى تدريس كرده است. از جمله استقبال كنندگان ماجراى سوكال نوآم چامسكى بود كه گفت چپ و علوم اجتماعى بهتر است بنيان فكرى خود را بر استدلال عقلى بگذارند. حاصل يادداشت هاى سوكال در اين رابطه نخست به صورت كتابى به نام «شيادى هاى روشنفكرى» در فرانسه و سال بعد تحت عنوان «ياوه هاى مد روز» به چاپ رسيد. سوكال در فيزيك در حوزه هاى مكانيك آمارى، نظريه ميدان كوآنتوم، فيزيك رياضى و فيزيك محاسباتى كار مى كند. يكى از عقل مى لافد يكى طامات مى بافد بيا كاين داورى ها را به پيش داور اندازيم حافظ اگرچه آغاز كردن با نقل قول هاى ناخوشايند پسنديده و متعارف نيست، براى پى بردن به عمق فاجعه از شما خواننده صبور خواهش مى كنم دندان بر جگر نهاده و پاراگراف زير را مانند دارويى تلخ يك جرعه تا به آخر بخوانيد: «وقتى عمق زمان جاى عمق هاى فضاى محسوس را مى گيرد، وقتى جابه جا شدن سطح ميانى جايگزين تعيين حدود سطح ها مى شود؛ وقتى شفافيت نمودها را دوباره برپا مى دارد؛ آن گاه رفته رفته از خود مى پرسيم آيا آنچه به اصرار فضا مى ناميم و در عمل نور، يعنى نوعى نور فروآگاهى شبه نورشناختى نيست كه آفتاب، تنها، يك صورت يا يك بازتاب آن است. اين نور در مدتى روى مى دهد كه با زمان نوردهى آنى و نه با گذشت زمان تاريخى يا گاه شناختى سنجيده مى شود. زمان اين آنِ بدون مدت همانا«زمان نوردهى»است؛ خواه اين نوردهى كمتر يا بيشتر از حد باشد. فناورى عكاسى و سينمايى آن وجود و زمان پيوستارى را كه از همه بعدهاى فيزيكى عارى است پيش بينى كرده اند و در اين پيوستار كوانتوم كنش با انرژى و نقطه مشاهده سينمايى يك باره آخرين آثار به جا مانده از يك واقعيت ناپديد شده ريخت شناختى مى شوند. اين سرعت نور، وقتى به زمان حال ابدى يك نسبيت كه ضخامت و عمق توپولوژيك و غايت شناختى آن متعلق به اين ابزار نهايى اندازه گيرى است انتقال يابد، داراى يك جهت مى شود، كه هم اندازه و هم بعد آن است و خود را با يك سرعت در همه جهات كه چون شعاع هاى يك دايره اند و جهان را اندازه مى گيرند انتشار مى دهد.» ظاهرا اين پارگراف در اصل فرانسوى آن به قلم پل ويريليو، معمار و مهندس شهرساز و رئيس پيشين «دانشكده معمارى» ، جمله اى 193 واژه اى است كه به اعتراف نويسندگان كتاب «ياوه هاى مد روز» : «بدبختانه هنر شعرى آن به تمامى به ترجمه در نيامده اما كامل ترين نمونه اسهال قلمى است كه تاكنون با آن روبه رو شده ايم.» متاسفانه نثر مسجع بالا نمونه كميابى نيست و در همين ايران نيز روزانه كتاب هايى نوشته يا ترجمه و راهى بازار مى شوند كه بر وقت و انرژى و استعداد هدررفته پديدآورندگان آنها- كه مى توانست صرف پژوهشى واقعى و كارى اصيل شود- بايد افسوس خورد و بر مرگ درختان تنومند تامين كننده كاغذ آنها بايد زار گريست. به زبان فارسى و مادرى تان مهملاتى خواهيد خواند كه شما را وادار به تحسين لباس زيبا و جديد امپراتور خواهد كرد. نويسندگان كتاب ها از چنان شهرتى برخوردارند و لفاظى هايشان چنان پرطمطراق است كه عقل ناقصتان بى درنگ به نقص خويش اعتراف مى كند. اما نبايد زود واداد. اكنون فرياد آلن سوكال فيزيكدان نظرى دانشگاه نيويورك كه «امپراتور برهنه است» با تلاش جلال حسينى به فارسى ترجمه شده و در اختيار شما است. اين كتابى است پرماجرا كه خيلى ها نمى خواهند شما آن را بخوانيد اما كتابى است دست كم در فارسى به راستى بى همتا. از ماجراى سوكال (SOKAL AFFAIR) اكنون ديگر ده سال مى گذرد و اندكى كهنه شده اما ارزش دوباره شنيدن را دارد. داستان از اين قرار است كه در سال 1994 با انتشار كتاب «خرافات پيش رفته: چپ دانشگاهى و مشاجره هاى آن با علم» به قلم پل گراس زيست شناس و نورمن لويت رياضيدان در نقد چندفرهنگى، ساختارگرايى اجتماعى و پست مدرنيسم، آلن سوكال فيزيكدان به موضوع علاقه مند شده و پس از مطالعات كتابخانه اى وسيع پرونده پروپيمانى از سوءاستفاده هاى روشنفكران فرانسوى و دنباله رو انگليسى زبانشان از مفاهيم علمى تهيه مى كند. سپس تصميم مى گيرد در واكنش به اين پديده دست به آزمايشى غيرعادى بزند. وى بعدها در مقاله ديگرى مى نويسد: «مدت ها است كه از افت معيارها در انسجام فكرى علوم انسانى در برخى از حوزه هاى دانشگاهى در آمريكا ناراحتم. اما من فيزيكدانم و شايد اشكالى در كار من است كه نمى توانم از معناى ژوئى سانس يا ديفرانس سر درآورم، پس براى آزمايش معيارهاى فكرى غالب به يك تجربه دست زدم تا ببينم آيا يك نشريه پيش آهنگ مطالعات اجتماعى كه نام آورانى چون فردريك جميسون و اندرو راس را در شوراى سردبيرى خود دارد مقاله اى را كه حاوى سخنان بى معنا اما به ظاهر دلنشين است و به ستايش پيش فرض هاى ايدئولوژيك گردانندگان آن نشريه مى پردازد، چاپ مى كند يا خير.» در سال 1996 سوكال با سرهم بندى لاطائلاتى از حرف هاى فوق مفت پست مدرن و ارجاعات متعدد به چهره هاى محبوب و مشهور اين جريان مقاله اى ساخت تحت عنوان «گذار از مرزها: به سوى هرمنوتيك دگرگشتارى گرانش كوانتومى» و آن را براى نشريه «متن اجتماعى» كه در زمينه مطالعات فرهنگى حرمت فراوان دارد ارسال كرد. اين مقاله جعلى 35 صفحه اى 111 پى نوشت و 216 منبع به همراه داشت. از بخت بد اين مقاله درست زمانى به دست ويراستاران نشريه رسيد كه آنها مشغول گردآورى مقالاتى در پاسخ به ادعاهاى گراس و لويت در قالب ويژه نامه بهار و تابستان با عنوان «جنگ علم» بودند. آنها نيز از خدا خواسته آن را هديه اى بهنگام پنداشتند و مقاله فيزيكدانى كه از ايده هاى آنها دفاع و از هژمونى پساروشنگرى انتقاد مى كرد را بدون داورى چاپ كردند. سوكال آنقدر آنها را دست كم گرفته بود كه در ابتداى مقاله اش وجود دنياى خارجى را انكار مى كند و در جمله اى شيطنت آميز آن را سازه اى اجتماعى و زبانى مى نامد. جايزه ايگنوبل ادبيات سال 1996 (چيزى شبيه جايزه تمشك طلايى در سينما) به خاطر همين افتضاح شرم آور مستقيما به ويراستاران «متن اجتماعى» تعلق گرفت. بلافاصله پس از چاپ مقاله آلن سوكال در مقاله ديگرى به نام «آزمايش هاى تجربى يك فيزيكدان بر روى مطالعات فرهنگى» اين راز را فاش ساخت و چون گردانندگان «متن اجتماعى» از چاپ آن خوددارى كردند در نشريه ديگرى به نام «لينگوآ فرانكا» انتشار يافت. برخلاف سوكال كه گمان مى كرد ابعاد اين ماجرا هرگز از محيط هاى آكادميك فراتر نخواهد رفت، خبر اين رسوايى در صفحه اول نيويورك تايمز، هرالد تريبون اينترنشنال، آبزرور، لوموند و چند روزنامه مهم ديگر در اروپا و آمريكا به چاپ رسيد.
در واقع تنها كارى كه سوكال انجام داد فراهم آوردن چسبى براى وصل كردن مهملات خدايان نظريه فرانسوى معاصر از جمله ژيل دلوز، ژاك دريدا، فليكس گواترى، لوس ايديگره، ژاك لكان، برونو لاتور، ژان فرانسوا ليوتار، ميشل سرز، پل ويريلو و ديگران بود. سوكال ژورنال «متن اجتماعى» را به نداشتن انضباط و انسجام فكرى متهم كرد كه با خيال راحت مقاله اى درباره فيزيك كوانتوم را چاپ مى كند بدون آنكه به خود زحمت دهد تا درباره آن با شخصى كه در اين زمينه صلاحيت دارد مشورت كند. بعضى از گاف هاى سوكال در اين مقاله در حدى است كه حتى يك دانشجوى فيزيك نيز آنها را تشخيص مى دهد. ويراستاران «متن اجتماعى» در مقام دفاع عنوان كردند كه گمان مى كردند اين مقاله «تلاش جدى و صادقانه دانشمندى حرفه اى در جست وجوى نوعى تاييد گرفتن از فلسفه پست مدرن براى پيشرفت ها و تحولات رشته خويش است» و «گفتن اينكه مقاله در واقع تقليدى و جعلى است و براى دست انداختن نوشته شده، در علاقه ما به خود اين ريشه به عنوان سندى حاكى از وجود بيمارى، اساسا تغييرى نمى دهد.» آنها سوكال را به رفتار غيراخلاقى متهم كرده و عنوان مى كنند كه تنها دليل چاپ اين مقاله به اين شكل (يعنى با آن همه پى نوشت و ارجاعات) آن است كه سوكال به رغم درخواست آنها مقاومت كرد و نپذيرفت در آن تغييراتى بدهد و ديگر اينكه آنها مى خواستند مقاله به ويژه نامه اى كه اتفاقا در همان زمان و در همان مورد تهيه مى شد برسد. به راستى كه وضعيت رقت انگيزى است. سوكال مى گويد كل اين ماجرا نشان دهنده آن است كه اين ژورنال و تمام ژورنال هاى نظير آن مقاله ها را نه براساس درستى و معنادارى بلكه تنها براساس اسم و رسم نويسنده و ظاهر مقاله چاپ مى كنند. در واقع موضوع اصلا يك كلاهبردارى موردى نيست. اين كلاه براى سر اصحاب پست مدرن آن قدر گشاد است كه در هر لحظه مى توان به عنوان سالن اجتماعاتى بزرگ همه آنها را زير آن گردهم آورد. از جمله نقدهاى متعددى كه به نفع يا عليه اين كتاب نوشته شد يكى هم نقدى است كه توسط ريچارد داوكينز تكامل دان مشهور دانشگاه آكسفورد و سرشناس ترين مدافع علم در جهان امروز و در مجله معتبر «نيچر» به چاپ رسيده است. اين نقد كه به همين قلم در شماره 5 ارديبهشت 1383 و تحت عنوان «چرنديات پست مدرن» ترجمه شده در عنوان اصلى «برهنه كردن پست مدرنيسم» ترجمه مى شود. داوكينز بعدها در مجموعه مقالات «گماشته شيطان» (2003) در موخره اى بر اين مقاله مى نويسد: «بايد اضافه كنم اينكه كلمه« پست مدرنيسم»توسط ويراستاران مجله« نيچر »در عنوان نقد من ظاهر شده بدان معنا نيست كه من (يا آنها) معناى اين كلمه را مى دانيم. در واقع اين كلمه جز در معمارى كه خاستگاه آن است به عقيده من اصلا معنا ندارد. تمرين زير را به شما هم توصيه مى كنم. هر گاه كسى از اين كلمه در غير از معناى معمارى آن استفاده كرد بى درنگ حرفش را قطع كنيد و در كمال خونسردى و با كنجكاوى دوستانه اى از او بپرسيد « اينكه گفتى يعنى چه؟»هرگز در پاسخ چيزى نشنيده ام كه حتى كوچكترين شباهتى به يك تعريف به دردخور يا حتى انسجامى خفيف داشته باشد.» داوكينز در ادامه در انتقاد از اين نوع متن ها مى نويسد: «ياوه بافى در موضوعات آكادميك تا آنجا بسط مى يابد كه خلاء سادگى درونى آن را پر كند. فيزيك رشته اى حقيقتا عميق و دشوار است از اين رو فيزيكدانان سخت تلاش مى كنند تا زبانشان را تا آنجا كه ممكن است ساده كنند (اما نه ساده تر، همان طور كه اينشتين به درستى تاكيد مى كند.) برخى مكاتب اروپاى قاره اى نقد ادبى و علوم اجتماعى از آنچه پيتر ميداوار [برنده نوبل پزشكى يا فيزيولوژى در سال 1960 ] حسادت به فيزيك «(PHYSICS ENVY) مى نامد رنج مى برند. آنها دلشان مى خواهد مردم فكر كنند عميق هستند اما موضوع كارشان عملا بسيار سطحى و آسان است. از اين رو براى ايجاد تعادل ناگزيرند لباسى در زبان گنگ و مغلق به تن آن كنند.» در صفحه 46 و در فصل مربوط به ياوه هاى ژاك لكان، اين روانكاو مشهور فرانسوى، براى نمونه پس از اشتباه گرفتن اعداد گنگ با اعداد موهومى و محاسباتى بى معنى چنين مى نويسد: «به اين ترتيب اندام نرينه رفته رفته نشانه مكان ژويى سانس مى شود، البته نه به خودى خود يا حتى به شكل يك تصوير، بلكه به معناى اندامى كه فاقد تصوير دلخواه است. براى همين است كه با راديكال منهاى يك دلالتى كه در بالا به دست آمد برابر است، يعنى با راديكال منهاى يك ژويى سانسى كه همين اندام با ضريب بيان آن به تابع نبود دال (1-) برگشت مى دهد.» سوكال و بريكمون مى نويسند: «اعتراف مى كنيم براى آدمى ناگوار است كه ببيند اندام نرينه او با راديكال منهاى يك برابر گرفته شده است. انسان ياد وودى آلن مى افتد كه در فيلم«خواب رفته »درباره برنامه ريزى كردن دوباره مغز خود به اعتراض مى گويد:«كارى به مغز من نداشته باشيد؛ مغز من دومين اندام محبوب من است!»حسادت به فيزيك يا به عبارتى ديگر عقده رياضيات در تمامى آثار لكان به وضوح مشهود است. به قول نويسندگان كتاب اگر اين رياضيات واقعى است كه بايد مشخص شود روانكاوى با چه چسب ناچسبى به رياضيات ارتباط مى يابد و چگونه مفاهيمى مبهم چون ژويى سانس كمى مى شود و اگر استعاره است استعاره را براى آن به كار مى برند كه معناى مفهومى ناآشنا را با ربط دادن آن به مفهومى آشنا روشن كنند و نه برعكس. با اين حال همواره اين راه فرار وجود دارد كه يك فيزيكدان واجد صلاحيت درباره تعيين ميزان چرندى اين متون نيست. به قول داوكينز شايد واقعاً چشم كارآزموده اى بايد تا ببيند كه آيا امپراتور لباس بر تن دارد يا نه. اما سوكال و بريكمون بسيار كم ادعا هستند. آنها نقد خود را به آثارى محدود ساخته اند كه خطر كرده به مفاهيمى از فيزيك و رياضيات استناد كرده اند. فيزيكدان نظرى دانشگاه نيويورك كه دست كم فرق اعداد گنگ با اعداد موهومى را مى داند. اين چه فيزيكى است كه فيزيكدان نمى فهمد و علوم انسانى در آن از خود فيزيك چند گام پيش است؟ شايد ما از فلسفه، جامعه شناسى يا روانكاوى پست مدرن چيزى ندانيم اما فيزيك پست مدرن كه وجود ندارد. فيزيك فيزيك است و خيلى بعيد كه فيلسوفى در «آنچه مى دانيم» شياد اما در «آنچه نمى دانيم» درستكار باشد. كتاب «ياوه هاى مد روز» در عمل دو كتاب مجزا است كه نخست به پست مدرنسيم در ميان روشنفكران فرانسوى و سپس در ميان پرده ديگرى به نسبيت باورى شناختى در ميان دنباله روهاى انگليسى زبان آنها مى پردازد. اما پست مدرنيسم چيست؟ سوكال و بريكمون چون نام بهترى نمى شناسند از اين نام استفاده مى كنند. پست مدرنيسم ظاهراً مجموعه پيچيده اى از واكنش ها به فلسفه مدرن و پيش فرض هاى آن است و برخلاف اغلب جنبش هاى فلسفى هيچ توافقى بر سر اصول بنيادى يا مسائل فلسفى در آن وجود ندارد. اين در حالى است كه فلسفه مدرن خود از نظر پيش فرض ها همگن نيست. از جمله ويژگى هاى اين جريان روشنفكرى و اشتراكات ميان فيلسوفان پست مدرن، كنار گذاشتن كم وبيش آشكار سنت خردگراى دوره روشنگرى، طرح گفتمان هاى نظرى گسسته از آزمون هاى تجربى و نسبيت باورى فرهنگى و شناختى است كه در تعارض شديد با واقع باورى (REALISM) قرار مى گيرد و علم را چيزى جز روايت يا اسطوره يا سازه اى اجتماعى در ميان بسيارى روايت ها و اسطوره ها و سازه هاى ديگر نمى داند. در اين نوع ساختارگرايى اجتماعى علم محصول نهادها و اعمال اجتماعى ما يا تعامل و مذاكرات ميان گروه هاى اجتماعى پنداشته مى شود.
نسبيت باورى (RELATIVISM) بر آن است كه هيچ حقيقت كلى درباره جهان وجود ندارد، يعنى جهان داراى هيچ ويژگى ذاتى نيست و هر چه هست شيوه هاى متفاوت تغيير آن است. انكار واقعيت جهان مستقل از ادراك انسان چيز تازه اى نيست و دست كم تا دوران پروتاگوراس، سوفسطايى يونانى به گذشته باز مى گردد. ريچارد رورتى فيلسوف معاصر بر آن است كه «حقيقت عينى بى كم و بيش همان بهترين ايده اى است كه ما در حال حاضر درباره شيوه تبيين آنچه رخ مى دهد داريم.» با اين حال ظاهراً نسبيت باوران دست كم به همين يك حكم كلى اعتقاد دارند. يكى از گاف هايى كه سوكال در مقاله خود و در همان ابتداى آن جاى مى دهد ريشخند همين باور كهنه است كه جهان خارجى وجود دارد و ويژگى هاى آن از هر يك از افراد انسان و در حقيقت از كل انسان ها مستقل است! سوكال با قاطعيت اعلام مى كند كه «واقعيت مادى همچون واقعيت اجتماعى در اساس سازه اى اجتماعى و زبانى است.» سوكال و بريكمون خود را به عنوان دانشمند موظف مى دانند كه به اين مسئله پاسخ دهند. آنها مى نويسند: «از هر چه بگذريم ترديد نيست كه تلقى نسبيت باورانه با تصورى كه دانشمندان از كار خود دارند ناسازگار است. درحالى كه دانشمندان مى كوشند به بهترين شكل ممكن از جهان بينشى عينى به دست آورند، نسبيت باوران به آنها مى گويند عمرشان را بيهوده هدر مى دهند و چنين كار سترگى از بن توهم است. پس ما با كشمكشى بنيادى روبه روايم.» پاسخ البته آن است كه دليل قطعى وجود ندارد. اين تنها يك فرضيه كاملاً موجه است. طبيعى ترين راه توضيح پايايى حسيات ما آن است كه در اثر عوامل بيرون از ضمير خودآگاه ما پديد آمده اند. البته برهانى تكاملى نيز وجود دارد؛ جاندارانى سازگارتر و در تكثير ژن هاى خود در نسل هاى آينده موفق ترند كه حواسشان واقعيت جهان را بهتر منتقل كند و به اين ترتيب دقت اين حواس در طول زمان افزايش مى يابد. ريچارد داوكينز در مقاله اى مشهور به نام «تالار آينه ها» نسبيت باورى را چنين تعريف مى كند: «هيچ حقيقت مطلقى وجود ندارد. هنگامى كه ادعا مى كنيد روش علمى، شامل رياضيات و منطق، راه ممتاز و انحصارى رسيدن به حقيقت است، از ايمان شخصى تان پيروى مى كنيد. فقط ايمان شخصى شما به علم است كه موجب مى شود اين نوع خاص را به حقيقت هاى ديگر ترجيح دهيد.» اكنون حوزه هاى مختلف مطالعات پست مدرن كه اغلب ملغمه هايى از تاريخ، فلسفه، جامعه شناسى همراه با مقادير معتنابهى چرنديات پست مدرن است و با نام هايى چون مطالعات فرهنگى، مطالعات علم، مطالعات زنان و... ناميده مى شوند دستمايه كتاب هايى خنده دار و در عين حال نگران كننده و شايد عبرت آموز شده اند كه تعدادشان كم نيست. نورتا كورج (KOERTGE .N) در كتاب «تظاهر به فمينيسم» مى نويسد: «اكنون به دانشجويان رشته مطالعات زنان تدريس مى شود كه منطق ابزار استيلاى مردان است... هنجارهاى استاندارد و روش هاى پژوهش علمى مبتنى بر تبعيض جنسى هستند زيرا با شيوه هاى معرفتى زنان ناسازگار است... و دريافت درونى ارزش ها راهى مطمئن تر و رويكردى پربارتر به حقيقت است.» داوكينز در ادامه مقاله مى نويسد: «دانشمندان چگونه بايد به اين اتهام پاسخ دهند كه «ايمان» ما به منطق و حقيقت علمى صرفاً ايمانى است كه هيچ مزيتى بر حقيقت هاى ديگر ندارد. يك پاسخ آشكار آن است كه علم نتيجه مى دهد. همان طور كه قبلاً نوشته ام يك نسبيت باور فرهنگى در ارتفاع ?? هزار پايى به من نشان دهيد تا من هم يك آدم رياكار به شما نشان دهم... اگر سوار بر هواپيما به كنگره بين المللى انسان شناسان يا منتقدان ادبى مى رويد، دليل آنكه احتمالاً به آنجا خواهيد رسيد- دليل آنكه مثل يك تكه سنگ به درون زمينى شخم خورده سقوط نمى كنيد- آن است كه انبوهى از مهندسان غربى كه آموزش علمى ديده اند، محاسباتشان را به درستى انجام داده اند.علم با توانايى چشمگيرش در مهار كردن ماده و انرژى و پيش بينى آنكه چه چيزى و در چه هنگام روى خواهد داد، از ادعاى خويش نسبت به حقيقت دفاع مى كند. اما اجازه دهيد از اين پيش تر رويم: آيا صرفاً به خاطر تعصب ما به علم غربى است كه تحت تاثير پيش بينى دقيق قرار مى گيريم، تحت تاثير توانايى پرتاب موشك هايى كه مشترى را دور بزنند و به زحل برسند، يا در ميان راه توقف كنند و به تعمير تلسكوپ هابل بپردازند، يا اصلاً تحت تاثير خود منطق قرار مى گيريم؟» بارها اين جمله را شنيده ايم كه «عقيده هر كس براى خودش محترم است.» اما در واقع اگر حقيقتى هم در اين جمله باشد در قيد «براى خودش» است! چندى پيش به هنگام جست وجوهاى اينترنتى با كاريكاتورى روبه رو شدم؛ در يك طرف معلمى كلافه كه دستش را روى ميز زير چانه اش گذاشته بود و در طرف ديگر دانش آموزشى از عصبانيت كف به لب آورده و با چشمان از حدقه بيرون زده پشت به تخته سياهى كه روى آن نوشته شده بود 5 = 2*2. دانش آموز به معلم مى گفت «غلط است؟ باز هم غلط است؟ اين دستور كار سياسى است كه شما را وامى دارد هر چه مى نويسم غلط ببينيد!» هر عقيده اى درست نيست و دو در دو، چهار مى شود. هر چيزى غير از آن نادرست است. محترم بودن عقيده اى كه درست نيست، چيزى است كه درك آن دست كم براى من دشوار است. اين به هيچ وجه ارتباطى با تماميت خواهى يا جزم انديشى و مانند آنها ندارد. سوكال و بريكمون به نقل از لئونارد اولر مى نويسند: «اگر دهقانى بيايد و چنين ترديدى به خود راه دهد و بگويد كه براى مثال باور نمى كنم خان وجود دارد، ولو آنكه در حضور او ايستاده باشم، او را ديوانه مى خوانند و دليل هم دارند؛ اما هنگامى كه يك فيلسوف به چنين خيالى روى مى آورد، انتظار دارد دانش و حكمت او را كه بى نهايت فراتر از قوه درك عوام است، ارج نهيم.» و از برتراند راسل: «اگر نظر مرا بخواهيد ترديد ندارم كه به رغم پيشرفت هايى كه انتظار مى رود در فيزيك روى دهد، آموزه هاى كنونى بيش از آموزه هاى رقيب آنها كه تا به حال پديد آمده به حقيقت نزديك ترند. علم هيچ گاه به تمامى بر حق نيست اما به ندرت برخطا است و به طور كلى شانس بهترى براى بر حق بودن دارد تا نظريه هاى غيرعلمى. پس عاقلانه است كه آن را به منزله بنيان برهان هاى خود قبول كنيم.» ريچارد داوكينز در همين رابطه معتقد است: «دانشمندان معمولاً نگاهى زمخت به حقيقت دارند و ايهام فلسفى بر سر واقعيت يا اهميت آن را تاب نمى آورند. بدون موانع بى دليلى كه تماشاگران بيكار و مفت خواران سربار بر سر راه ما مى تراشند نيز بيرون كشيدن حقايق از زير زبان طبيعت به اندازه كافى دشوار است.» از زمان انتشار مقاله ها و كتاب هاى سوكال به انگليسى و فرانسه تغيير عمده يا بازانديشى جدى در پست مدرنيسم صورت نگرفته است. پست مدرنيست ها مدعى آن هستند كه گرچه آنها همواره پذيراى انتقاد سازنده اند، اما سوكال فاقد درك پايه از رشته آنها است (يعنى از خودشان نيست چرا كه اگر از خودشان بود، اصلاً از آنها انتقاد نمى كرد). و به همين خاطر از نظر آنها بسيارى از ايرادهايى كه گرفته نامنسجم و بى فايده است. در واقع جامعه شناس علمى به نام برونو لاتور كه موضوع فصل ششم كتاب است، با توصيف كل ماجرا به عنوان «هياهو براى هيچ» نمونه بارزى از اين نوع پوست كلفتى حرفه اى را به نمايش مى گذارد. اما هدف سوكال از اين كار چه بود؟ او مى نويسد: «هدف ما درست همين است كه بگوييم پادشاه برهنه است و ملكه هم. اما روشن بگوييم كه به فلسفه يا علوم انسانى يا اجتماعى به طور كلى نمى تازيم، به عكس احساس مى كنيم اين رشته ها اهميت زياد دارند و مى خواهيم كسانى را كه در اين رشته ها كار مى كنند از نمونه هاى آشكار شيادى در اين زمينه ها آگاه كنيم.» در جاى ديگرى مى نويسد: «هدف من آن نيست كه از علم در برابر هجوم تاتارى منتقدان ادبى دفاع كنم، بلكه مى خواهم از چپ در برابر بخشى منحرف از خودش دفاع كنم.» در پايان شما خواننده صبور را به عنوان حسن ختام به قطعه اى از ياوه هاى مدروز نوشته آلن باديو مهمان مى كنيم: «آنچه در اينجا به مخاطره مى افتد، درهم آميختگى جبر (توالى منظم عددهاى اصلى) و توپولوژى (اضافه جزيى ها نسبت به بنيادى ها) است. حقيقت فرضيه پيوستار از اين واقعيت كه مازاد مضرب هيچ تكليف ديگرى جز اشغال جاى خالى، جز وجود سره ناموجود مضرب آغازى، ندارد قانونى وضع مى كند. نتيجه اين ميراث پذيرفته شده انسجام خواهد بود، يعنى آنچه در درون از كل فزونتر است، از ناميدن نقطه حد همين كل فراتر نمى رود. اما فرضيه پيوستار ثابت شدنى نيست. پيروزى رياضى وار سياست بر واقع گرايى اتحاديه هاى كارگرى.» كاوه فيض اللهى
مشخصات
دانلود
4.8 /5 20 51
نظرات خود را اینجا بنویسید
مقاله و تحقیق رایگانپريشان انديشى آشفته گفتار پست مدرن درباره سوكال Average rating: 4.55817218001847, based on 89 reviews from $0.0000 to $0.0000