سایت تخصصی ویژه طرح جابر،کاملترین طرح های جابر اول تا ششم شامل: جمع آوری وطبقه بندی ، نمایش علمی(مدل،تحقیق،نمایش)و آزمایش را با بهترین عنوان و محتوا ،قابل ویرایش به صورت ورد،pdf و شامل تمام موارد طرح جابر نظیر عنوان،متن،تعریف،شرح تحقیق،تحقیق زمینه ای،نتیجه گیری،منابع،سپاس گذاری،کارنما،راهنمای کارتون پلاست،فونت و تیتربندی،عکس و... با مناسب ترین قیمت و دانلود فوری وگارانتی وپشتیبانی رایگان در ایتا 09034840420.

سرگذشت جبران خليل جبران
4.4 /5 20 5 1
سرگذشت جبران خليل جبران
سرگذشت جبران خليل جبران
تولد و دوران كودكي ( 1895 ـ 1883 )
جبران خليل جبران2 در ششم ژانويه سال 1883، در خانوادة ماروني «جبران» در البشري3، ناحيه‎اي كوهستاني در شمال لبنان زاده شد.
در آن زمان، لبنان بخشي از سورية بزرگ (شامل سوريه، لبنان و فلسطين) و يك ايالت تحت سلطه عثماني بود، كه به منطقة لبنان حكومت خودمختار داده بود. مردم لبنان، سال‎ها براي استقلال از حكومت عثماني جنگيده بودند. و بنا بود خود جبران هم بعدها به اين جنبش بپيوندد و يكي از اعضاي فعال آن شود. منطقة لبنان، به خاطر دخالت‎هاي خارجي كه به نفرت مذهبي ميان مسيحيان، به ويژه فرقة ماروني و مسلمانان دامن مي‎زد، منطقه‎اي پردردسر بود. بنا بود بعدها جبران فرقه‎هاي مذهبي گوناگون را با يكديگر متحد كند و بدين وسيله كينه‎ها و نفرت‎هاي مذهبي گوناگون را با يكديگر متحد كند و بدين وسيله كينه‎ها و نفرت‎هاي مذهبي را از بين ببرد. فرقة ماروني كه در دورة اشتقاق در كليساي بيزانسي در قرن پنجم پس از ميلاد بنيان‎گزاري شده بود، گروهي از مسيحيان سوريه را دربرمي‎گرفت كه به پيروي از راهبي به نام مارون4 قديس، فرقه و اصول فكري خود را شكل دادند.
مادر جبران كميلاز رحمه5 سي ساله بود كه جبران را از شوهر سومش خليل جبران به دنيا آورد. شوهرش مردي بي مسئووليت بود و خانواده را به ورطة فقر كشاند. جبران به خليل يك برادر نانتي به نام پتير6، شش سال بزرگتر از خودش، و دو خواهر كوچكتر به نام‎هاي ماريانا7 و سلطانه8داشت كه در تمام عمرش به شدت به آن‎ها وابسته بود. خانوادة كاميلا سابقة مذهبي معتبري داشتند كه ارادة نيرومندي را در كاميلاي تحصيل ناكرده رشد داده بود و بعدها به او كمك كرد به تنهاي خانواده‎اش را در آمريكا سرپرستي كند.
جبران كه در ناحية سرسبز «البشري» رشد مي‎كرد، كودكي منزول و متفكر بود كه از مشاهدة آبشارهاي عظيم، صخره‎هاي نوك تيز، و سرودهاي فراوان پيرامونش لذت مي‎برد و اين زيبايي تأثير نمادين و شگرفي بر نقاشي‎ها و نوشته‎هاي او داشت. از آن جا كه در فقر بزرگ مي‎شد، از تحصيلات رسمي بي بهره ماند، و آموزش‎هايش محدود به ملاقا‎ت‎هاي منظم با يك كشيش روستايي بود كه او را با اصول مذهب و انجيل، و نيز با زبان‎هاي سوري و عربي آشنا كرد. كشيش كه سرشت كنجكاو و هوشيار جبران را درك كرده بود، آغاز به آموختن مقدمات الفبا و زبان به او كرد، و جهان تاريخ، علم و زبان را به روي او گشود.
در ده سالگي، جبران از صخره‎اي سقوط كرد و شانة چپش آسيب ديد كه تا پايان عمرش هم ضعيف ماند. خانواده‎اش، براي جا انداختن شانه‎اش، او را به يك صليب بستند و تا چهل روز بسته نگه داشتند، و اين حادثه نمادين كه مصلوب شدن مسيح را به ياد مي‎آورد، در ذهن جبران تأثير عميق گذاشت و براي هميشه در خاطره‎اش نقش بست.

مهاجرت به آمريكا ( 1898 ـ 1895 )
جبران هشت ساله بود كه پدرش به علت عدم پرداخت ماليات به زندان افتاد و حكومت عثماني تمامي اموال‎شان را صبط، و خانواده را آواره كرد. خانوادة جبران كوشيدند. مدتي نزد اقوام خود بمانند؛ با اين وجود، سرانجام مادر جبران تصميم گرفت به اميد ساختن زندگي بهتر، خانوادة خود را به آمريكا كوچ دهد، پدر جبران در سال 1894 از زندان آزاد شد، اما به علت بي‎مسؤوليتي در قبال خانواده، نتوانست در بارة مهاجرت تصميم بگيرد و در لبنان ماند.
اما بقية اعضاي خانواده، در 25 ژوئن سال 1895، به مقصد سواحل نيويورك در آمريكا، سوار بر كشتي شدند.
خانوادة جبران در بوستون ساكن شدند كه در آن دوران. بعد از نيويورك، بزرگ‎ترين محل اقامت اتباع سوريه در ايالات متحده بود. كاميلا با فضاي آن منطقه كه از نظر فرهنگي با ساير مناطق آمريكا بسيار متفاوت بود، احساس آشنايي مي‎كرد، و از شنيدن زبان آشناي عربي و ديدن لباس‎هاي عربي لذت مي‎برد. كاميلا كه اينك نان آور خانواده بود، با دست‎فروشي در خيابان‎هاي فقر زده جنوب بوستون آغاز كرد. در آن زمان، دوره‎گردي مهم‎ترين منبع درآمد مهاجران سوريه بود كه به خاطر رسوم عربي و عدم تطابق فرهنگي، تصوير منفي‎اي در جامعه آمريكايي ايجاد كرده بودند و كمتر در مشاغل بهتر پذيرفته مي‎شدند.
جبران كه گرفتار دورة فقر ديگري شده بود، ناچار بود درد در نخستين سال‎هاي زندگي‎اش را بار ديگر تجربه كند، و اين رنج اثري پاك نشدني برزندگي‎اش گذاشت.
بااين حال، به خاطر وجود مؤسسه‎هاي خيريه در مناطق فقر زدة مهاجرنشين، فرزندان مهاجران مي‎توانستند در مدارس دولتي حضور يابند تا از خيابان‎ها دور شوند. و جبران تنها عضو خانواده‎اش بود كه تحصيلات مدرسه‎اي يافت. خواهرانش به خاطر موانع سنتي خاورميانه و نيز مشكلات مالي، اجازه نداشتند وارد مدرسه شوند. قرار بود بعدها، جبران به قهرمان مبارزه براي آزادي و تحصيل زنان تبديل شود، و گرداگرد خود را پر از زنان بلندهمت، انديشمند و مستقل كند.
در مدرسه، اشتباهي در ثبت نام، نام او را براي هميشه تغيير داد و به كهليل جبران تبديل كرد كه عليرغم تلاش‎هايش براي بازيابي براي كاملش، تاپايان عمرش برجا باقي ماند از آن جا كه تحصيلات رسمي نداشت. او را در كلاس درجه‎بندي نشدة ويژة فرزندان مهاجران قرار دادند كه مي‎بايست انگليسي را از اول مي‎آموختند.
با تلاش‎هاي سخت كاميلا، وضع مالي خانواده بهتر شد و سرانجام پيتر توانست يك خواربار فروشي تاسيس كند و هر دو خواهرش را در آن به كار گيرد. مشكلات مالي و دوري خانواده از موطن، همه را به هم نزديك كرد. كاميلا هم از نظر مالي و هم از نظر عاطفي فرزندانش را حمايت مي‎كرد. به ويژه به پسر درون گراي خود جبران مي‎پرداخت و در پرورش دادن استعدادهاي هنري او مي‎كوشيد. در اين دوران سخت، گوشه‎گيري جبران از زندگي اجتماعي افزايش يافت و انديشناكي ذاتي‎اش عميق تر شد كاميلا در غلبه بر انزوايش به او كمك مي‎كرد. استقلال مادر به جبران اجازه مي‎داد با زندگي اجتماعي بوستون درهم‎آميزد و جهان پر رونق هنري و ادبي آن را كشف كند.
كنجكاوي جبران او را به سوي جنبة فرهنگي بوستون سوق داد و به جهان غني تأثر، اپرا و نگارخانه‎هاي هنري بوستون كشانيد. وي با طرح‎هاي هنري‎اش، توجه آموزگارانش را در مدرسة دولتي جلب كرد و آموزگارانش براي اين پسرك سوريه‎اي، آينده‎اي هنري را بر جبران گشود و او را در آغاز جادة اشتهار هنري قرار داد.
جبران در سال 1896 با فرد هلندي دي ملاقات كرد و از آن تاريخ، به خاطر رهايي دي از قرادادهاي سنتي هنري، توانست در جادة هنر پيش برود. دي جبران را با اساطير يونان، ادبيات جهان، نوشته‎هاي معاصر و عكاسي آشنا كرد كه لبناني كنجكاو را تا پايان عمر وادار به تلاش براي ابراز خويشتن كرد. مطالعات آزاد و شيوة اكتشاف هنري نامرسوم دي، جبران را تحت تأثير گذاشت و بعدها شيوة برداشت رها از بند دي را درتحقق خويشتن و اصلات آثارش به كار برد. دي تلاشي برراي بالابردن سطح تحصيلات جبران نكرد و به جاي آن، همت خود را معطوف به افزايش اعتماد به نفس او كرد. كه در اثر برخورد بد با مهاجران و فقر شديد، به شدت آسيب ديده بود. تعجبي نداشت كه جبران، آموزندة سريعي از آب درآمد و هر آنچه را كه از دي مي‎ديد، بلعيد.
در يكي از نمايشگاه‎هاي هنري فرد هلند دي، جبران طرحي از زني به نام ژوزفين پيادي11 كشيد، شاعره و نويسنده‎اي گمنام، كه بعدها به يكي از تجربه‎هاي عشقي ناموفق جبران تبديل شد؛ مدت‎ها بعد، جبران به او پيشنهاد ازدواج داد و ژوزفين پيشنهاد او را نپذيرفت، و اين نخستين ضربه از سوي زناني بود كه جبران به آن‎ها مهر ورزيد.
دي كه پيوسته جبران را تشويق مي‎كرد به نقاشي و طراحي ادامه دهد، در انتشار تصاوير جبران بر روي جلد كتاب‎ها در سال 1898 بسيار مؤثر بود. در آن زمان، جبران آغاز به رشد دادن فن و شيوة خود در نقاشي كرد. اندك اندك وارد حلقة بوستوني‎ها شد و استعدادهاي هنري‎اش، سبب اشتهار او شدند. با اين وجود، خانواده‎اش به اين نتيجه رسيدند كه موفقيت زودهنگام مي‎تواند منجر به مشكلاتي در آينده شود، و با موافقت جبران، او را به لبنان فرستادند تا تحصيلات خود را به پايان برساند و عربي بياموزد.
بازگشت به لبنان (1902-1898)
جبران در سال 1898 وارد بيروت شد. هم در زيان انگليسي و هم حتا در زبان عربي مشكل داشت؛ مي‎توانست به خوبي عربي صحبت كند، اما نمي‎توانست به اين زبان بنويسد يا بخواند. براي بهبود زبان عربي‎اش، تصميم گرفت در مدرسه‎اي ماروني به نام «مدرسه الحكمه» ثبت نام كند كه در كنار آموزش‎هاي مسيحي، برنامه‎اي ملي‎گرايانه نيز داشت. سرشت مصمم جبران مانع از آن مي‎شد كه به برنامة آموزشي كوته نظرانة مدرسه تن در دهد، او به برنامه‎اي منحصر به فرد در سطح دانشگاهي نياز داشت تا با احتياج‎هاي تحصيلي او تطابق كند و رفتارهاي طغيانگر و فردگرايانه‎اش، او را در معرض اتهام به كر قرار داد. با اين حال، مدرسه برنامة تحصيلي او را مطابق با ميل او تغيير داد. جبران تصميم گرفت در كتاب مقدس به زبان عربي غرق شود، و شيفتة سبك نگارش و محتواي آن شد، و اين شيفتگي در آثار گوناگوني از او پديدار شده است. رفتار بيگانه و فردگرايانة جبران، اعتماد به نفس و موهاي بلند نامرسومش در دوران تحصيل، تأثيري شگرف برآموزگاران و همكلاسي‎هايش گذاشت. معلم عربي‎اش در او «قلبي عاشق اما مهار شده، روحي گستاخ، ذهني عصيانگر، و نگاهي كه هر آنچه را كه مي‎بيند، به سخره مي‎گيرد» يافته بود. در هر حال فضاي محدود و بستة مدرسه با روحية جبران سازگار نبود. آشكارا وظايف مذهبي‎اش را انجام نمي‎داد. از كلاس‎ها مي‎گريخت و روي كتاب‎هايش نقاشي مي‎كرد. در مدرسه با يوسف حواييك آشنا شد و همراه با او، مجله‎اي به نامه «المناره» منتشر كرد كه حاوي نوشته‎‏هاي هر دو، و نقاشي‎هاي جبران بود.
در همان هنگام، ژوزفين پيبادي، زيباروي بيست و چهارسالة بوستوني كه در يكي از نمايشگاه‎هاي دي توجه جبران را به خود جلب كرده بود، فريفتة هنرمند جوان لنباني شد كه يكي از طرح‎هايش را به او تقديم كرده بود. و در دوران اقامتش درلنبان، با او مكاتبه كرد. كمي بعد، رابطه‎اي عاطفي ميان آن دو درگرفت كه تا پايان دوستي‎شان ادامه يافت. چند سال بعد، ژوزفين پيشنهاد ازدواج جبران را نپذيرفت و خود در سال 1906 ازدواج كرد.
جبران دانشگاه را در سال 1902 به پايان رساند. زبان‎هاي عربي و فرانسه را آموخته بود و در سرودن شعر به مهارت رسيده بود. در اين هنگام، رابطه‎اش با پدرش قطع شد و ناچار شد به خانة پسر عمويش نقل مكان كند و زندگي محقر و فقيرانه‎اي را سر بگيرد كه تا پايان عمر از ياد‎آوري آن منزجر بود. فقر خليل در لبنان با خبر شيوع بيماري در خانواده‎اش همراه شد. برادر ناتني‎اش سل گرفته بود، خواهرش سلطانه مشكل روده‎اي داشت و مادرش دچار سرطان شده بود. با شنيدن خبر بيماري هولناك سلطانه، جبران در ماه مارس 1902 لبنان را ترك گفت.
مرگ در خانواده و بازگشت به ايالات متحده (1908-1902)
متأسفانه جبران بسيار دير رسيد؛ سلطانه در چهارم آوريل سال 1902، در سن چهارده سالگي درگذشت، و اين نخستين مرحله از سه مرگي بود كه در فاصلة چند ماه در خانواده‎اش رخ داد.جبران خواهرانش را بسيار دوست داشت. در همان دوران سوگواري، دي و ژوزفين سعي كردند با برگزاري نمايشگاه‎ها و گردهمايي‎هاي هنري در بوستون، توجه او را منحرف كنند. پيش از آن، استعدادهاي هنري و رفتار يگانة جبران توجه جامعة بوستوني را جلب كرده بود و به راحتي اين خارجي مستعد را به درون حلقه‎هاي هنري خود راه دادند.
ژوزفين كه به آرامي قلب جبران را تسخير مي‎كرد، اغلب با عنوان «پيامبر جوان» از او ياد مي‎كرد. ژوزفين به شدت مسحور پس زمينة شرقي خليل و ارتباط‎هاي زندة او شده بود. توجه و علاقة ژوزفين، نخستين الهام بخش كتاب «پيامبر» بود. و حتا عنوان اين كتاب، از شعري يازده بندي گرفته شد كه ژوزفين در دسامبر سال 1902 سرود و در آن، زندگي جبران را در البشري توصيف مي‎كرد. بعدها، جبران «پيامبر» را به ژوزفين تقديم كرد.
بيماري دو باره به خانواده حمله كرد. در ماه فوريه، مادرش براي خارج كردن يك تومور سرطاني، جراحي شد. جبران ناچار شد كار و بار خانواده را بر عهده گيرد و خواربار فروشي را بگرداند. چون برادر ناتني‎اش پيتر آن را رها كرده بود، تا در كوبا به دنبال سرنوشتش برود. اين بار تازه بر روح جبران سنگيني مي‎كرد و ديگر نمي‎توانست خود را وقف تلاش‎هاي هنري‎اش كند. در اين دوره، سعي داشت از خانه و از فضاي مرگ آلود، فقيرانه و بيمارگونة حاكم بر خانه بگريزد. ماه بعد، پيتر با بيماري كشنده‎اي از كوبا به بوستون بازگشت و چند روز بعد، در دوازدهم مارس، به بيماري سل درگذشت. سرطان مادرش نيز همچنان رشد كرد و سرانجام، همان سال در 28 ژوئن فوت كرد. و اين صحنه، باعث شد جبران، از هوش برود و كفي خون آلود از دهانش خارج شود.
به دنبال مرگ سه نفر از اعضاي خانواده، جبران فروشگاه خانوادگي را فروخت و در نوشته‎هاي عربي و انگليسي خود غرق شد، و تا پايان عمر اين فعاليت موازي را دامه داد در همان هنگام، دي و ژوزفين به او كمك مي‎كردند. نمايشگاه هنري خود را بر پا كند. نمايشگاه در سومه مه 1904 برگزار شد و مطرح‎هاي تمثيلي و نمادين او كه با زغال كشيده شده بودند، توجه بسياري از منتقدان را جلب كرد. با اين حال،‌اهميت اين نمايشگاه جاي ديگري بود. شوهر آينده ژوزفين، مدير مدرسه‎اي به نام ماري هسكل را دعوت كرد تا طرح‎هاي جبران را بررسي كند. اين معرفي جبران به ماري هسكل آغازگر يك رابطة مادام العمر شد كه بعدها تأثيري شگرف بر نويسندگي جبران گذارد. پيش از آن، جبران نوشته‎هاي عربي‎اش را به انگليسي ترجمه مي‎كرد و نظر ژوزفين را دربارة آن‎ها مي‎خواست. به علت موانع زباني، ژوزفين تنها مي‎توانست پندارها و عقايد درون آن نوشته‎ها را نقد كند. و جبران در مواجهه با مشكلات زبان شناختي‎اش تنها بود. بنابود ماري هسكل وظيفة ناتمام ژوزفين را برعهده گيرد.
ماري هسكل كه در آن زمان سي سال داشت و ده سال بزرگتر از خليل جبران بود. به حمايت مالي از رشد هنري جبران، و تشويق او براي تبديل شدن به هنرمندي كه مي‎خواست، ادامه داد. هسكل به عنوان يك مدير مدرسه، زني تحصيل كرده، مصمم و مستقل، و از اعضاي جنبش آزادي زنان بود، و از اين لحاظ سرشت او با سرشت عاطي ژوزفين پيبادي تفاوت داشت. ماري بود كه جبران را تشويق كرد از ترجمة آثار عربي‎اش به انگليسي دست بكشد و مستقيماً به زيان انگليسي بنويسد. ماري با تصحيح كردن آثار انگليسي چمران، آن‎ها را صيقل مي‎داد و نوشته‎ها اغلب پيش از رسيدن به دست ناشران، از زير نظر ماري مي‎گذشتند. ماري ساعت‎ها را دركنار جبران مي‎گذراند. بر واژه‎يابي او كار مي‎كرد، به تصحيح اشتباه‎هايش مي‎پرداخت و پندارهاي جديدي به او القا مي‎كرد. حتا سعي كرد عربي بياموزد تا با زبان و افكار جبران بيش‎تر آشنا شود.
اهميت دوستي ماري با جبران، دردفتر خاطرات ماري آشكار است. ماري در اين دفتر، پيشرفت هنري جبران، مكالمه‎هاي شخصي و تخصصي ميان خودش و او، و دروني‎ترين افكار او را تا نزديك به هفده سال و نيم بعد ثبت كرد. اين يادداشت‎ها در رابطه با افكار و پندارهايي كه جبران از اذهان عمومي پنهان مي‎كرد، بينشي ارزشمند در اختيار منتقدان قرار داده است.
در سال1904، جبران ملاقاتي براي روزنامة مهاجران عرب (المهاجر) فرستاد و نخستين آثار مكتوب خود را در آن كرد. نخستين اثر منتشر شدة او «الهام» نام داشت كه متني پر احساس دربارة پرنده‎اي محبوس بود. علي رغم آن كه جبران چهار سال را در لبنان به آموزش عربي گذرانده بود، متون عربي‎اش هنوز نقص داشتند. جبران براي تسلط بر زبان عربي و افزايش دامنة واژگان عربي خود، بيش‎تر به گوش خود و داستان‎هاي عرب زباني كه در البشري شنيده بود، تكيه مي‎كرد. بدين ترتيب، نوشته‎هاي عربي‎اش حالتي محاوره‎اي داشتند كه خواندن آن‎ها را براي خوانندگانش جالب مي‎كرد. از نظر جبران، قواعد زباني براي شكسته شدن ساخته شده بودند و به حمايت از نويسندگان عرب روزنامة المهاجر، براي شكستن سنت‎ها و تلاش براي يافتن يك سبك نگارش منحصر به فرد، به مبارزه ادامه مي‎داد. نوشته‎هاي عربي جبران در طول زندگي‎اش، هرگز با تحسين‎هايي همچون كتاب‎هاي انگليسي‎اش مواجه نشدند، و همين باعث شد بعدها بر نوشتن به زبان انگليسي تمركز كند و از نوشتن به عربي دست بكشد.
نخستين اثر عربي جبران در سال 1905، تحت تأثير نوازندگي برادرش و بارها رفتن به اپرا، با عنوان «نوبطاح في فن الموسيقي»، منتشر شد. در آن سال، جبران ستوني را با نام «اشك‎ها و خنده‎ها»، در نشريه المهاجر تأسيس كرد كه قرار بود مبناي كتابش «اشكي و لبخندي» بشود. هنگامي كه در المهاجر مي‎نوشت، يك نويسندة مهاجر عرب به نام امين ريحاني، به ستايش مقاله‎اي از جبران پرداخت كه در آن به نويسندگان معاصر عرب تاخته بود كه از نويسندگان كهن تقليد و از شعر براي منافع مادي استفاده مي‎كردند. بعدها ريحاني به يكي از نويسندگان برجستة عرب و دوستان جبران تبديل شد. در آن هنگام، جبران چند شعر عربي در بارة عشق، راستي، زيبايي، مرگ و خير و شر منتشر كرد. بسياري از نوشته‎هايش لحني احساساتي، تلخ و طعنه آميز داشتند.
سال 1906، جبران دومين كتاب عربي‎اش را با نام «پريان دره‎ها» منتشر كرد كه مجموعه‎اي از سه حكايت بود كه در لبنان شمالي رخ مي‎دادند. اين سه حكايت كه «مارتا»،‌«يوحناي ديوانه»، و «غبار اعصار و آتش ابدي» نام داشتند، به روسپي‎گري، تفتيش عقايد مذهبي، تناسخ و عسق از پيش مقدر مي‎پرداختند و به شدت تحت تأثير قصه‎هاي عاميانة البشري و شيفتگي جبران به كتاب مقدس، عرفان، و عشق بودند، بعدها، جبران در كتاب انگليسي زبان «ديوانه» بار ديگر به سراغ جنون رفت و رگه‎هايياز اين كتاب را مي‎توان در نخستين آثار عربي‎اش يافت. چيزي كه نخستين آثار عربي جبران را متمايز مي‎كرد، استفاده از كنايه، واقعيت‎گرايي داستان‎ها، و تصوير كردن شهروندان درجة دو بود كه با نوشته‎هاي سنتي و قالب گرايانة عربي در تضاد بودند.
جبران سومين كتاب عربي خود را با نام «الارواح المتمرده» (ارواح عصيانگر) در ماه مارس سال 1908 منتشر كرد كه مجموعه‎اي از چهار متن روايت گونه بود. اين كتاب به مسايل اجتماعي داخل لبنان مي‎پرداخت. اين چهار روايت به ترتيب داستان زني رها شده ازقيد شوهر، فرياد آزادي‎خواهي يك كافر، خودكشي عروسي براي گريز از ازدواج ناخواسته، و بي‎عدالتي‎هاي خان‎هاي فئودال لبنان را در قرن نوزدهم تصوير مي‎كردند. كتاب جبران مورد انتقاد كليسا قرار گرفت. بعدها، هنگامي كه مرگ، بيماري و كمبود محبت جبران را تسخير كرده بود، دوران سياه نگارش «ارواح عصيانگر» را به ماري ياد‎آوري كرد. محتواي ضد كليسايي كتاب، جبران را در معرض تكفير توسط كليسا قرار داد و كتابش توسط دولت سوريه سانسور شد.
جبران براي آن كه نگارش عربي خود را پيشرفت دهد، از صاحب نشرية المهاجر خواست آثار او را در جهان عرب منتشر كند تا بتواند در برابر اعتراض‎هاي كليسا قد علم كند. در نخستين صفحه كتاب، تقديم‎نامه‎اي به مضمون تقديم به روحي كه روح مرات پذيرفت نوشته شده كه منظور، ژوزفين پيبادي، نخستين عشق جبران است.
همچنان كه جبران از موفقيت نسبي در آثار عربي‎اش لذت مي‎برد، در سال 1906، رابطة عاطفي‎اش با ژوزفين قطع شد. در اين سال، ژوزفين با يكي از آشنايات ماري هسكل ازدواج كرد. و اين حركت سبب نزديك‎تري شدن ماري به زيندگي جبران شد. از آن جا كه خليل را پيش از اين نز ملاقات كرده بود، از او دعوت كرد به كلاس‎هايش بيايد تا طرح‎هايش را نمايش دهد و با زندگي اجتماعي بوستون آشنا شود. اندك اندك، رابطة جبران و ماري نزديك‎تر شد، و ماري به شدت به رشد هنري خليل جبران علاقه‎مند شد. د ازاي كلاس‎هاي نقاشي‎اي كه خليل در مدرسه برگزار مي‎كرد. پيشنهاد كرد به او پول بدهد. و تشويقش كرد كه اين پول را بپذيرد و براي آموختن نقاشي در مدرسة هنري آكادمي ژوليان12 به پاريس برود.
سفربه پاريس و بازگشت به نيويورك (1914-1908)
در اول ژوئيه سال 1908، جبران بوستون را به مقصد پاريس ترك گفت. پس از ورود به فرانسه، تحت تأثير فضاي فرهنگي فرانسوي قرار گرفت و تمام وقت خود را به بررسي تابلوهاي نقاشي در موزه‎ها و نمايشگاههاي هنري پاريس گذراند. در هر حال، سفر جبران به فرانسه فقدان پرورش هنري‎اش را آشكار، و او را منتقد آثار خودش كرد. پيش از آن، جبران حاضر نشده بود  به طور رسمي به آموزش نقاشي بپردازد و صرفاً به استعدادها و احساساتش تكيه مي‎كرد. اندكي بعد، جبران دانشگاه را ترك گفت تا آزادانه به اكتشاف هنر خود بپردازد. به همراه هم كلاسي‎اش در لبنان، يوسف حواييك، شروع كردند به نقاشي و بازديد از نمايشگاه‎ها، بعدها، جبران به همراه نويسندة عرب، امين ريحاني، به لنبان سفر كرد. هر دو نويسنده كه از خانواده‎هاي ماروني بودند، خاطرات مشتركي از لبنان داشتند. در ژوئن سال 1909، خبر مرگ پدر جبران به او رسيد، و جبران از شنيند آن كه پدرش پيش از مرگ براي او دعاي خير كرده و سرانجام رفتار مستبدانه و سلطه جويانه‎اش را نسبت به خليل ملايم كرده، احساس آرامش كرد.
در 31 اكتبر سال 1910، به تمامي مسافرت‎هاي خارج از كشورش پايان داد تا در ايالات متحده مستقر شود و فكرش را بر نوشته‎هايش متمركز كند. هنگام ورود به بوستون، به ماري گفت قصد دارد به نيويورك برود تا از محله لبناني بوستون بگريزد و فضاي هنري گسترده‎تري را در صحنة فرهنگي نيويورك بجويد. اين مهاجرت، خواهرش ماريانا، خياطي بي سواد را در بوستون تنها مي‎گذاشت كه براي مراقبت از خودش، فقط ماري هسكل را داشت.
نگارش دفتر خاطرات روزانة ماري، كه به خاطرات شخصي‎اش از زندگي جبران اختصاص داشت، درم اه دسامبر سال 1910 آغاز شد و تا هفده سال بعد ادامه يافت. در دسامبر سال 1910، جبران به ماري پيشنهاد ازدواج كرد و از آنجا كه ماري ده سال از او بزرگتر بود. پيشنهاد او را نپذيرفت. مسألة اختلاف سن مانع از ايجاد يك رابطة عشقي بين اين دو نفر مي‎شد. چون ماري نگران واكنش جامعه نسبت به اظهار عشق او به يك مرد جوان بود. با اين وجود، اين اتفاق مانع تبديل شدن رابطة آن‎ها از يك آشنايي صرف به يك رابطة عميق عاطفي و يك همكاري هنري نشد. مانع ديگر در رشد رابطة آن‎ها،‌موضوع پول بود، جبران همواره مي‎ترسيد نقش ماري به عنوان يك پشتيبان مالي،‌پيوند روحي آن‎ها را كدر كند. اين دو نفر هميشه در مورد اين موضوع بحث مي‎كردند. با اين حال، حمايت‎هاي مالي ماري در اختيار مهاجران ديگر نيز بود، چون او هزينه‎ها تحصيلي دانش‎آموزان مستعد ديگري را نيز تأمين مي‎كرد. هرچند هيچ يك از آن‎ها به موفقيت جبران دست نيافتند.
در همين هنگام، سال 1911، جبران از نوشتن در روزنامه المهاجر دست كشيد و به نوشتن در روزنامة عربي «مرآت الغرب» پرداخت و تا سال 1912 به ارسال متون خود براي اين روزنامه ادامه داد. در ماه آوريل همان سال، جبران به نيويورك كه رفت تا زندگي هنري نويني را بجويد، و آن نيز نامه‎هاي تشويق آميز ماري حمايتش مي‎كرد.
در نيويورك، شروع به تكميل كتاب بعدي‎اش «بال‎هاي شكسته، كرد، نوشتن اين كتاب را از سال 1906 آغاز كرده بود و در سال 1912 منتشر شد. هرچند به ماري گفت تجربه‎هاي نگاشته شده در اين كتاب ارتباطي به او ندارند، اما در حقيقت بال‎هاي شكسته نوعي زندگي‎نامة روحاني شخصي جبران بود. اين كتاب كه بلندترين داستان عربي او است، به داستان سلمه گزمه، زني شوهردار، و عشق نافرجامشبه مردي جوان مي‎پردازد كه با مرگ سلمه به هنگام زادن فرزندش پايان مي‎گيرد. داستان سلمه كرمه با عشق جبران به زن لبناني بيوه‎اي پيوند داشت كه به هنگام تحصيل در لبنان با او آشنا شده بود. جبران بعدها ماجراي خود را با اين بيوة بيست و دو ساله، براي ماري تعريف كرد، كه خيلي زود درگذشت و تنها جواهرات و لباس‎هايش را براي جبران گذاشت. منتقدان ديگر به عشق نافرجام ديگر جبران به دختر لبناني حوان ديگري اشاره مي‎كنند. همچنين بال‎هاي شكسته ار تحت تأثير نمايشگاه تك پرده‎اي ژوزفين بيبادي مي‎دانند كه بال‎ها نام داشت و در دوران رابطة نزديكش با جبران، در سال 1904 نوشته شده بود.
سال 1911، جبران تصويري از چهرة شاعر ايرلندي، بيتس13كشيد كه يكي از پرتره‎هاي متعددي بود كه بعدها عنوان «معبد هنر» را بر مجموعة آن‎ها گذاشت. اين مجموعه شامل پرتره‎هاي شخصيت‎هاي مشهوري چون آگوست رودن14، سارابرنارد15، گوستاويونگ16، و چارلز راسل17 بود. جبران اندك اندك به فعاليت‎هاي سياسي گرايش يافت و عضو انجمن پيوندهاي زرين18، شد، كه گروهي از جوانان مهاجر سوريه‎اي بودند كه براي بهبود وضع زندگي شهروندان سوريه‎اي در سراسر جهان مي‎كوشيدند.
در اين سال، ايتاليا به تركيه اعلام جنگ كرد و اين حادثه، اميد لبناني‎هاي جوان آزادي‎خواه را براي ايجاد يك حكومت خودمختار در سرزمين‎هاي تحت اشغال عثماني زنده كرد. رؤياهاي جبران براي ايجاد يك سورية آزاد، پس از ملاقاتش با جيوزيه گاريبالدي19، نوة ژنرال مشهور ايتاليايي، تقويت شد. جبران دلش مي‎خواست گاريبالدي گروهي از مهاجران سوريه را براي براندازي حكومت عثماني رهبري كند. بعدها، در جنگ جهاني اول، جبران يكي از مدافعان و حاميان سرسخت فعاليتهاي نظامي متحد عربي عليه عثماني شد.
در نيويورك نيز با حمايت‎هاي مالي ماري  ونيز تماس‎هاي ماري با هنرمندان نيويورك، توانست نگاه‎ها را به خود جلب كند. جبران شخص جالب و جذابي بود كه توجه ميزبانانش را جلب مي‎كرد. در سال 1913، به هيأت تحريرية مجلة جديد مهاجران عرب، با نام «الفنون» پيوست انتشار افكار آزادي خواهانة او در اين مجله، توانست سبكي منحصر به فرد به آثارش ببخشد. چند مقاله براي اين مجله فرستاد كه بعدها بنيان نخستين كتاب انگليسي زبانش «ديوانه» شد.
رابطة عشقي بين جبران و ماري، به خاطر جدل بر سر پول، ازدواج و مسايل ديگر، تضعيف مي‎شد. اما اندكي بعد، ماري به مربي و ويراستار جبران تبديل شد. ماري يك دورة آموزشي براي جبران ترتيب داد تا نگارش او را به زبان انگليسي تقويت كند و به تحصيلات فرهنگي او پيشرفت بخشد. جبران در سال 1913 كار بر روي «ديوانه» را آغاز كرده بود. از همان سال 1908 كه «ازدواج عصيانگر» را مي‎نوشت، سعي كرده بود آثار عربي‎اش را به زبان انگليسي ترجمه كند تا نظر ژوزفين را نسبت به آن‎ها بفهمد، در سال 1913، سعي كرد بار ديگر آثارش را ترجمه كند. اين بار براي آن كه ماري آنها را بخواند و تصحيح كند اما به خاطر مشكلات ترجمه و موانع زباني، ماري نتوانست چندان كمكي به او بكند. ماري كه بي‎حاص مي‎كوشيد زبان عربي بياموزد، سعي كرد.
نگارش به زبان انگليسي را به او آموزش دهد. در همان هنگام، او را تشويق مي‎كرد كه از ترجمة اثار عربي‎اش به انگليسي دست بردارد و مستقيماً به زبان انگليسي بنويسد. با اين وجود، به تمامي مهاجران اصرار مي‎كرد در كنار آموزش زبان انگليسي، زبان مادري خود را كنار نگذارند، برنامة آموزشي ماري مؤثر بود. جبران به سرعت بر اشتباه‎هاي دستوري و اشكال‎هاي تلفظ خود غلبه كرد. در اين هنگام، از سبك نگارشي و افكار نيچه خوشش آمد، هر چند با تصور خودش از مسيح متفاوت بود از نظر جبران، مسيح فرد ضعيفي نبود كه توسط نيچه تصوير شده بود. بلكه انسان ميراي والايي بود و بلندترين نوشتة انگليسي زبان خود عيسا، پسر انسان20، را وقف او كرد. در اين هنگام ماري و جبران با هم مشغول تصحيح و بازنويسي «ديوانه» بودند. درسال 1914، جبران پنجمين كتاب عربي خود «اشكي و لبخندي» را منتشر كرد كه مجموعه‎اي از مقالات منتشر شده‎اش در روزنامة المهاجر بود.
سال‎هاي جنگ و انتشار ديوان (1923-1914)
در يكي از نمايشگاه‎هاي هنري جبران در سال 1914، يك معمار آمريكايي به نام آلبرت پينكام رايدر21، بازديدي غير منتظره از نمايشگاه انجام داد و چنان تأثيري بر او گذاشت كه تصميم گرفت به افختارش، شعري به انگليسي بسرايد. اين شعر كه اول توسط ماري ويرايش شد، نخستين اثر منتشر شدة جبران به زبان انگليسي بود كه در ژانوية سال 1915 منتشر شد.
در همان هنگام، جبران بيش‎تر درگير مسايل سياسي روز و به ويژه جنگ جهاني اول شده بود. از نظر جبران، جنگ نويد بخش آزادي سوريه از سلطة عثماني بود كه مي‎بايست توسط يك جبهة متحد عربي انجام شود. مسلمانان و مسيحيان را به اتحاد با يكديگر فرا مي‎خواند تا بر عليه استبداد عثماني برخيزند. در حقيقت، دلش مي‎خواست يك جنگجو و قهرمان سياسي شود كه مي‎تواند كشورش را به آزادي رهنمون شود. وقتي به ماري گفت قصد دارد به لنبان برود تا به عنوان يك سرباز بجنگد، ماري به شدت مخالفت كرد.
در سال 1915، دردشانه‎اش كه از دوران كودكي گرفتارش بود، دو باره دعوت كرد و ناچار شد تحت درمان قرار گيرد، اما شانة چپ او تا پايان عمر نيمه فلج باقي ماند. در دوران جنگ، دچار افسردگي شد كه سلامتي و افكارش را به مخاطره انداخت. علي رغم نوشته‎هاي گسترده و فراوانش در رابرة به پا خاستن دنياي عرب در برابر عثماني، احساس نوميدي مي‎كرد و تمام پولش را به سوريه مي‎فرستاد. براي آن كه خود را از فكر جنگ دور نگاه دارد. سعي كرد در نيويورك مشهورتر شود، و در سال 1916 به مجلة ادبي هفت هنر22، پيوست. او نخستين مهاجري بود كه به عضويت هيأت تحريرية اين مجله درآمده بود. در آن هنگام، كم كم از حضور جبران در حلقه‎هاي ادبي استقبال مي‎شد.
سال 1918، جبران در بارة اثري به زبان عربي با ماري صحبت كرد كه خودش آن را مرد جزيزه‎اي من23، مي‎ناميد، و بذر مشهورترين كتابش «پيامبر» بود. «پيامبر» داستان مردي به نام «المصطفي» يا «برگزيده» است كه به جزيره‎اي تبعيد مي‎شود. ماري در دفتر خاطراتش شيفتگي جبران را به اين كتاب نقل مي‎كند. جبران اين اثر را نخستين كتاب من «نخستين كتاب راستين من»، «ثمرة عمر من» مي‎نامد. بعدها جبران بذر «پيامبر» را يكي از آثار غربي خود در شانزده سالگي دانست، كه داستان مردي بود كه در يك مسافرخنه در بارة مسايل گوناگون با مسافران ديگر صحبت مي‎كند با اين حال، هنوز نگران نوشته‎هاي انگليسي خود بود و همواره توصيه‎هاي ماري را به كار مي‎برد. جبران هميشة مسحور زبان كتاب مقدس به زبان عربي بود، كه ديدگاه‎هاي جبران را در بارة خلق زباني مطلق منعكس مي‎كرد، و در نوشته‎هاي انگليسي‎اش سعي داشت با خلق يك سبك مشترك جهاني، به آن دست يابد. تأثير ماري در شكل گرفتن «پيامبر» بسيار قاطع بود، چون او بود كه به جبران توصيه كرد اين اثر را به زبان انگليسي بنويسد. پس از توجه وافري كه به كتاب جديد الانتشارش «ديوانه» شد، جبران براي نوشتن به زبان انگليسي پيش‎تر ترغيب شد. صحبت‎هاي جبران با ماري در بارة ازدواج، زندگي، مرگ، و عشق، در پيامبر و بسياري از آثار ديگر او مشهور است. با اين حال، ماري با عنوان «پيامبر» كه جبران در سال 1919 براي اين كتاب انتخاب كرد. مخالف بود و عنوان «اندرزها» را بيش‎تر ترجيح ميغداد. و حتا پس از انتشار كتاب نيز با همين عنوان از آن ياد مي‎كرد. در پاييز 1918، جبران خود را براي منتشر كرد «المواكب» آماده مي‎كرد، كه نخستين تلاش جدي او براي نوشته يك شعر عربي كهن، با وزن و قافيه بود.
نخستين كتاب انگليسي جبران با عنوان «ديوانه» درسال 1918 منتشر شد و مطبوعات محلي از آن استقبال كردند و او را ويليام بليك24، شاعر انگليسي، و تاگور، نويسندة هندي. مقايسه مي‎كردند كه در پل زدن بر روي مغاك ميان شرق و غرب مشهور بود. «ديوانه» مجموعه‎اي از تمثيل‎هايي بود كه توسط خود جبران مصور شده بود و تأثير نيچه، يونگ و تاگور در آن آشكار بود. به دنبال موفقيت «ديوانه»، اشتهار جبران افزايش يافت و اندك اندك رابطه‎اش با دوستان قديمي‎اش دي، ژوزفين و امين ريحاني از بين رفت. از هالة ابهامي كه در مردم ايجاد مي‎كرد، لذت مي‎‏برد.
در سال 1919، شعر عربي «المواكب» را منتشر كرد كه از آن استقبال چنداني نشد. همان سال، به عضويت هيأت تحريرية مجلة محل ديگري به نام «فتات بوستون» درآمد جبران در سراسر زندگي خود، در سرزمين‎هاي بيگانه، به عضويت جوامع و مجله‎هايي همچون المهاجر، الفنون، انجمن پيوندهاي زرين و فتات بوستون درآمد. با اين حال، موفقيت جبران به عنوان يك نويسندة عرب بسيار محدود بود.
در مجلة فتات، رابطة نزديكي با يك نويسندة مهاجر عرب به نام ميخاييل نعيمي برقرار كرد كه پيش از آن در سال 1914 با او آشنا شده بود. نعيمي كه از متفكران برجستة زمان خود بود، يكي از نخستين نويسند‎هاي عرب بود كه از تلاش‎هاي جبران براي پيشرفت زبان عربي، و استفاده از رسوم عرب تمجيد كرد. او بال‎هاي شكسته جبران را نمونه‎اي از زبان جهاني ادبيات مي‎دانست و اشاره مي‎كرد كه سلمه كرمه مي‎توانست به راحتي روسي، انگليسي يا ايتاليايي بوده باشد. حتا پس از مرگ جبران هم، نعميمي با بخشيدن تصويري آسماني به او، ناميرايش كرد.
در آوايل سال 1919، جبران به همراه نعيمي يك انجمن ده عضوه از مهاجران عرب تأسيس كرد كه به انتشار ادبيات عرب مي‎پرداختند نام اين انجمن «عربيه القلاميه» بود «عربيه» در دوران حيات خود نداي آزادي خواهي هنري جبران را منعكس، و نويسندگان را تشويق مي‎كرد تا قواعد را شكنند و به سبكل منحصر به فرد دست يابند. در آن دوران، درگيري جبران به نوشتن به عربي، او را تا مدتي از تكميل «پيامبر» باز داشت. از ان گذشته، بين از سرگيري كار روي «پيامبر» و يا آغاز يك تور سخنراني در ترديد بود. چون اشتهار روزافزون او، حضور هنري وسيع‎ترش را مي‎طلبيد. در هر حال،‌همچنان خود را سخنگوي هر دو جهان عرب و انگليسي زبان مي‎دانست و از دشواري‎هاي اين وظيفه آگاه بود.
در همان زمان، افكار سياسي جبران، سياستمداران محلي سوريه را خشمگين مي‎كرد و در برابر مقالة او با عنوان شما لبنان خود را داريد و من لبنان خودم را واكنش نشان دادند. جبران شيوة مديريت قلمروهاي سوريه را تاييد نمي‎كرد، چون منطقة سورية بزرگ داشت به لنبان فلسطين و سوريه تجزيه مي‎شد. در مورد ساختار كشورهاي جديدالتأسيس، جبران از سياستمداران مي‎خواست جنبه‎هاي مثبت فرهنگ غرب را بگيرند و از وارد كردن ارزش‎هاي سطحي مانند سلاح و لباس پرهيز كنند اندكي بعد، افكار سياسي از منجر به شكل گرفتن ديدگاه عمومي او نسبت به ساختار فرهنگي اين كشورها و روش زندگي شهروندان شد.
در سال 1920، تقريباً سه چهارم «پيامبر» به پايان رسيده بود و نوشته‎هاي عربي جبران همچنان وقتش را مي‎گرفتند. در نامه‎اي پر كنايه به ماري، اعتراف كرد كه مشكل هويت را حل كرده و تأثيرات شرق و غرب را در خودش به تعادل رسانده است. و مي‎گويد: «اكنون مي‎دانم كه من بخشي از كل هستم تكه‎اي از كوزه. اكنون فهميده‎ام كجا براي من مناسب است. و به شيوه‎اي خاص، من همان كوزه هستم و كوزه همان من است.»
سال 1922، جبران از مشكل قلبي خود شكايت كرد كه بعد به وضعيت رواني عصبي او مربوط دانسته شد. و خودش شخصاً تأييد كرد كه: و اما عظيم‎ترين درد من جسماني نيست. چيز شگرفي در درونم است. هميشه از آن آگاه بودم و نمي‎توانم بيرونش بكشم. يك «خود» خاموش بزرگتر است. نشسته و يك نفر كوچكتر را در درونم تماشا مي‎كند كه هر كاري انجام مي‎دهد.»
با نزديك شدن به پايان كار بر روي «پيامبر» ماري و جبران تأثير عظيم نيچه را بر روي اين كتاب تصديق كردند و آن را يادآور «چنين گفت زرتشت» نيچه دانستند. ماري توصيه‎هاي لازم را درمورد سبك نگارش «پيامبر» استفاده از حروف بزرگ در جاي مناسب. نقطه‎گذاري و قالب دهي بندها به حبران كرده بود. جبران اصرار داشت كه بندهاي هر قطعه كوتاه باشند و حتا در يك خط خلاصه شوند. ماري همواره مي‎گفت كه جبران مردي «چند واژه‎اي» است. كه نامه‎هايش را به حداقل واژه‎ها محدود مي‎كند.
چند ماه پيش از انتشار «پيامبر»، جبران كتاب را براي ماري خلاصه كرد: «سراسر پيامبر فقط يك چيز را مي‎گوديد: «تو بسيار بسيار بزرگتر از آني كه مي‎داني و همه چيز نيك است.»
سال 1923، جبران از راه مقاله‎هايش در روزنامه‎هاي مهاجر عربي، به اشتهاري مناسب در جهان عرب دست يافته بود. در اين دوران، وابستگي جبران از نظر مالي و ادبي به ماري كاهش مي‎يابت. پيش از آن با ماري به توافق رسيده بودند كه بدهي‎هايش را با فرستادن تابلوهاي نقاشي براي ماري. به او بپردازد. و اين توافق به جدل‎هاي هميشگي آن‎ها بر سر موضوع پول خاتمه داد و هر چه اعتماد به نفس جبران در نگارش به زبان انگليسي افزايش مي‎يافت. اتكاي او به نظرات ماري كاهش پيدا مي‎كرد. با اين حال، چهرة ماري به عنوان الهامي براي نقاشي‎هاي او باقي ماند، هر چند اندكي بعد جبران تصميم گرفت نقاشي را به مصور سازي كتاب محدود كند. «پيامبر» سرانجام در اكتبر سال 1923 چاپ و با موفقيت متوسطي در ايالات متحده مواجه شد.

واپسين سال‎هاي زندگي جبران و بازگشت به خانه (1931-1923)
در سال 1923، جبران مكاتبة نزديكي را با زن نويسندة عربي به نام مي زياد،25 آغاز كرد. آشنايي آن‎ها به سال 1912 برمي‎گشت، كه مي زياده براي جبران نوشت كه داستان سلمه كرمه در كتاب «بال‎هاي شكسته» او را تكان داده است.
مي كه يك نويسندة متفكر و از طرفداران سرسخت آزادي زنان بود، در فلسطين به دنيا آمده و در يك صومعه تحصيل كرده بود. سال 1908، به قاهره سفر كرد و پدرش انتشار روزنامه‎اي را در آن شهر آغاز كرد. همانند جبران، مي نيز به سهولت به زبان‎هاي انگليسي، عربي و فرانسه صحبت مي‎كرد. و در سال 1911 اشعار خود را با نام مستعار «ايزيس كوپيا26» منتشر كرد. مي بال‎هاي شكستة را آزاديخواهانه‎تر از سلايق خود مي‎دانست. اما موضوع حقوق زنان تا پايان عمر فكرش را به خود مشغول نگاه داشت و اين موضوع، تمايل مشتركي بين او و جبران بود. بعدها، مي به قهرمان نوشته‎هاي جبران تبديل شد و نقش ماري را به عنوان ويراستار و همدم جبران در سال‎هاي بعدي گرفت. درسال 1921، جبران عكس مي را دريافت كرد و تا پايان عمر به مكاتبه با او ادامه داد.
در دهة 1920، جبران همچنان از نظر سياسي فعال ماند و به طور گسترده به نوشتن در بارة فرهنگ  و جامعة و نياز جوامع عرب به اخذ جنبه‎هاي مثبت فرهنگ غرب ادامه داد. نوشته‎هاي جبران در سرزمين مادري‎اش با نظرات ضد و نقيضي مواجه بود، به ويژه ديدگاه‎هاي او در بارة كليسا روحانيت مسيحي جبران به عنوان يك نويسنده از تناقض گويي لذت مي‎برد و نوشته‎هايش همين روحيه را منعكس مي‎كردند. موفقيت كم او در جهان عرب، وادارش كرد اميد به پذيرش به عنوان يك نويسندة عرب را فراموش كند و تمام تلاش خود را معطوف به نوشتن به زبان انگليسي كرد. اندك اندك، جبران تسلط بر نوشته‎هاي خويش را به دست مي‎‏آورد و توانست سبك نگارشي نويني خلق كند، و همان طور كه براي ماري گفت. آرزو داشت كتاب‎هاي كوتاه و تك ساخت بنويسيد كه بتوان در يك نشست خواند ودر جيب حمل كرد.
كم‎كاري نقش ماري در نويسندگي جبران ضعيف مي‎شد. اما پس از چند سرمايه‎گذاري بد جبران، به ياري‎اش آمد. ماري همواره امور مالي جبران را سرپرستي مي‎كرد. و همواره براي جلوگيري از مديريت مالي ضعيف او آماده بود. با اين حال، قرار بود ماري تصميم مهم زندگي خود را در سال 1923 بگيرد. در اين سال، ماري براي زندگي به خانة يك زمين‎دار جنوبي رفت و در ماه ماه سال 1926 با او ازدواج كرد. جبران به او كمك كرد اين تصميم را بگيرد. و همين تصميم، به تدريج رابطة آن‎ها را كدر كرد. با اين حال، اعتماد جبران به ماري بر جاي ماند، و در بارة بخش‎هاي دوم و سوم «پيامبر» كه قصد داشت بنويسد، با او صحبت كرد. قرار بود بخش دوم باغ پيامبر27، نام بگيرد. و به دوراني بپردازد كه پيامبر در باغي در جزيره، به صحبت با پيروانش مي‎پرداخت. بخش سوم مرگ پيامبر28، ناميده مي‎شد و بازگشت پيامبر را از جزيره و زنداني و آزاد شدن او، و سپس سنگسار شدنش را در بازار توصيف مي‎كرد. برنامة جبران هرگز تكميل نشد، چون وضع سلامتي‎اش به وخامت گراييد و از آن گذشته،تمام وقتش را صرف بلندترين كتاب انگليسي‎اش «عيسا، پسر انسان» كرد.
همچنان كه ماري آهسته از زندگي او خارج مي‎شد. جبران دستيار جديدي به نامه هارنيتا بركتريج29 استخدام كرد كه پس از مرگ جبران نقش مهمي را بر عهده گرفت. هالنريتا آثار جبران را سازمان‎دهي و در ويراستاري نوشته‎هايش كمكش مي‎كرد. در سال 1926، جبران به يك چهرة شناخته شدة بين‎المللي تبديل شده بود. براي مطرح شدن بيش‎تر در سراسر جهان، در سال 1926 آغاز به انتشار مقاله‎هايش در فصلنامة «نيو اورينت»30 كرد، كه ديدگاهي جهان وطني داشت و شرق و غرب را براي پيوستن به يكديگر تشويق مي‎كرد. در همان زمان،‌كار بر كتاب انگليسي جديد خود آبلعازر و محبوبه‎اش31، را آغاز كرده بود. كه در يكي از آثار عربي پيشينش ريشه داشت. اين كتاب مجموعه‎اي دراماتيك از چهار شعر بود كه داستان ابلعازر، جستجوي او به دنبال روحش و ملاقات نهايي‎اش را با همزادش، از كتاب مقدس باز مي‎گفت.
ماري در ماه مي سال 1926 با فلورانس مينيس32، زمين‎دار جنوبي ازدواج كرد. دفتر خاطرات ماري در آن دوران، هستة مركزي كتاب «عيسا، پسر انسان» را از ديدگاه جبران آشكار ميغكند. جبران تمام عمر آرزوي نوشتن داستان عيسا را در سر مي‎پروراند به ويژه مي‎خواست عيسا را به گونه‎اي تصوير كند كه هيچ كس ديگري پيش از آن نكرده بود. جبران زندگي عيسا را از سوريه تا فلسطين بررسي كرده بود، و هرگز كتابي را كه به زندگي سراسر سفر عيسا مي‎پرداخت. از دست نمي‎داد از نظر جبران، عيسا انساني عادي در محيطي طبيعي بود و اغلب در بارة ملاقات‎ با اين شخصيت آرماني در البشري رؤيا مي‎پروراند. تخيل جبران بيش‎تر ريشه در قصه‎هاي بومي داشت كه در لبنان در بارة زندگي و اعمال عيسا شنيده بود. اندكي بعد، در ژانويه سال 1927، ماري به ويرايش كتاب پرداخت. چون جبران همچنان پيش از فرستادن آثارش براي انتشار، آن‎‏ها را براي ويراستاري به ماري مي‎داد.
در سال 1928، وضع سلامتي جبران وخيم شد. و درد عصبي بدنش افزايش يافت و او را به مصرف الكل سوق داد. مدتي بعد، باده‎گساري بيش از حد او در اوج دوران ممنوعيت مشروبات الكلي در ايالات متحده، به يك الكلي تبديلش كرد. از همان سال، به تفكر در بارة زندگي پس از مرگ پرداخت و آغاز به كسب اطلاعات در بارة خريد يك صومعه در البشري كرد كه در تملك كار مليت‎هاي33 مسيحي بود. در نوامبر سال 1928، كتاب «عيسا، پسر انسان» منتشر شد و با استقبال منتقدان محلي مواجه گشت، كه به تمجيد برداشت جبران از عيسا، پسر انسان پرداختند در همان هنگام، حلقه‎هاي هنري فكر كردن زمان مناسب براي تجليل از جبران فرا رسيده است. در سال 1929 تمامي انجمنها در تلاش آن بودند كه از او قدرداني كنند. نشرية عربيه به افتخار موفقيت‎اهي ادبي جبران، يك مجموعه از آثار اولية او را با عنوان «السنابيل» منتشر كرد.
با اين حال، يك روز بعداز ظهر، بحران رواني و اعتياد جبران به الكل، سبب آن شد كه زير گريه بزند و بر ضعف آثارش مرثيه بسرايد. يك بار به هنگام قرائت يكي از آثار خود در حضور جمع، نايد كه: «نيروي خلاقة اوليه‎ام را از دست داده‎ام».
در سال 1929، پزشكان توانستند مشكل جسماني او را به بزرگ شدن كبدش نسبت دهند جبران براي گريز از پذيرش بيماري، از تن دادن به كلية مراقبت‎هاي پزشكي اهتراز كرد و فقط در باده گساري غرق شد. براي دور كردن ذهنش از بيماري، به كار دوباره بر يكي از آثار قديمي‎اش پرداخت كه در سال 1911، در بارة سه خداي زمين نوشته بود. اين كتاب جدي داستان سه خداي زمين را باز مي‎گفت كه به عشق دو نفر مي‎نگرند ماري اين كتاب را ويراش كرد و كتاب در اواطس ماه مارس سال 1920 منتشر شد.
در سال 1920، باده گشاري بيش از حدش براي گريز از درد كبدي، بيماري‎اش را شدت بخشيد، و اميد به تمام كردن بخش دوم «پيامبر» يا «باغ پيامبر» در او ضعيف شد. جبران به ماري گفت قصد دارد در بشاري كتابخانه‎اي تأسيس نمايد و خيلي زود آخرين وصيت‎نامة خود را نوشت. سپس وحشت خود را از مرگ، براي دوست مكاتبه‎اش «مي زياده» چنين اعتراف كرد: «مي، من آتشفشان كوچكي هستم كه منفذش بسته است.»
سرانجام به علت گسترش سرطان كبدش، در دهم آوريل سال 1931، درسن چهل و هشت سالگي، در بيمارستاني در نيويورك درگذشت. خيابان‎هاي نيويورك دو روز براي او عزادار شدند، و در سراسر ايالات متحده و لبنان بر مرگ او سوگواري كردند وصيت‎نامة او مبلغ هنگفتي را به كشورش مي‎بخشيد، چون مي‎خواست مردم سوريه در سرزمين خود بمانند و به جاي مهاجرت، كشور سوريه را پيشرفت بخشند. ماري هسكل، خواهرش ماريانا، و هانريتا در استوديوي جبران جمع شدند، آثار او را منظم و تمام كتاب‎ها، نقاشي‎ها و طرح‎هاي او را مرتب كردند. ماريانا و ماري براي تحقق بخشيدن به رؤياي جبران، در ژوييه سال 1931 به لبنان سفر كردند تا جبران را در زادگاهش بشاري دفن كنند. شهروندان لبنان بيش‎تر با خوشحالي از ورود تابوت او استقبال كردند تا سوگواري، و بازگشت او را به خانه جشن گرفتند، چون اشتهار جبران پس از مرگ افزايش يافت. به هنگام بازگشت جبران. وزارت هنر لبنان تابوت او را گشود و بدنش را هنرمندانه آراست در همان زمان، ماريانا و ماري آغاز به مذاكره براي خريد صومعة مارسركيس34 را خريدند و جبران به آرامگاه ابدي‎اش منتثل شد. بنابه پيشنهاد ماري، متعلقات جبران، كتابهايي كه مي‎خواند، و برخي از آثار و نقاشي‎هاييش از آمريكا به لنبان منتقل شدند تا در همان صومعه نمايش داده شوند، و اين صومعه، بعدها به موزة جبران تبديل شد.
به دنبال مرگ جبران، ماري آثار بازماندة او را ويرايش كرد، و آخرين كتابش سرگردان35، در سال 1922 منتشر شد. ماري همچنين مراقبت از ماريانا، واپسين خويشاوند بازمانده از جبران را بر عهده‎ گرفت. با اين حال، بزرگترين خدمت ماري به جبران پس از مرگ او، انتشار خاطرات روزانه‎اش بود، كه در مورد پندارها و عقايد جبران، بصيرت نويني به منتقدان بخشيد. هم ماري و هم ماريانا آخرين سال‎هاي عمر خود را در خانة سالمندان به سر بردند ماري در سال 1964 و ماريانا در سال 1968 درگذشتند.
 

موضوع تحقيق :
ادبيات سرگذشت جبران خليل جبران
استاد محترم :
جناب آقاي
 
  • مشخصات
  • دانلود
4.7 /5 20 5 1
نظرات خود را اینجا بنویسید

مقاله و تحقیق رایگان سرگذشت جبران خليل جبران Average rating: 4.78796929586118, based on 89 reviews from $0.0000 to $0.0000
کانال ایتا: https://eitaa.com/tarhejaberr