اشاره
گويا در فرهنگ اسلامي، تنها اصطلاحي كه نزديكي بسيار با مفاد كپي رايت دارد، سرقت ادبي و علمي است؛ زيرا اين اصطلاح از گذشته هاي دور مبتلا به شاعران و نويسندگان مسلمان بوده است. بسياري از سرايندگان و نثرنگاران، اقتباس و اخذ قطعات ادبي از ديگران بدون اجازه را مذموم دانستهاند. نويسندة اين مقاله پيشينه اين موضوع را در لابهلاي متون كهن جست و جو و بررسي كرده است.
ابتدا از به كار بردن واژه سرقت معذرت خواهي ميكنم و اميدوارم موجب ناراحتي خوانندگان نگردد. اين مبحث از جهاتي اهميت دارد و لزوماً بايد به آن توجه داشت. زيرا سرقت در عرصه فرهنگ و ادب يكي از علل و زمينههاي افول و انحطاط فرايندهاي فكري و حتي ديني شده است. تاريخ انديشه مسلمانان نشانگر خلاقيت و نوآوريهاي متنوع به ويژه در پنج سدة اول پس از هجرت است. اين پيشرفتها در كنار خود، پديدة اقتباس و اخذ قالب يا محتواي آثار علمي و ادبي از الگوهاي برتر را به همراه داشت. بدين گونه بود كه پديده انتحال نيز مطرح شد.
عادت اينگونه بودكه نويسندگان نوشتة خود را به يك نويسنده معروف، به خاطر ترويج دادن آن اثر نسبت ميدادند. «همان گونه كه جاحظ در برخي كتابهاي خود اين كار را كرده است يا شاعراني مانند حمّاد بن سابور، خلف بن حيّان و ابن دأب عيسي بن يزيد، شعرهاي خود را به ديگران نسبت دادهاند. گاهي اوقات اين پديده به خاطر شرايط تاريخي ناشي از اختلاط و مشتبه شدن اسناد و مدارك اتفاق ميافتد كه اين امر به دليل فاصلة زماني زياد بين دو اثر رخ ميدهد؛ همان طور كه براي بعضي از كتابهاي ارسطو اتفاق افتاده است. به عنوان نمونه ميتوان به كتاب قوم شناسي وي اشاره كرد كه اخيراً روشن شده است اين انتساب ناروا و اشتباه است؛ چرا كه در واقع اين كتاب قسمتي از مجلدات رسالات نهگانه فلوطين ميباشد.
ميتوان همة اينها را در ضمن پديدههاي عادي ادبي گنجاند و در كنار اين پديده، تاريخ فكري در اسلام شاهد و ناظر پديدهاي از نوع ديگر به نام سرقتهاي ادبي بوده است، كه اين نوع در چارچوب نسبتاً محدودي رخ ميدهد، و كتابهاي قديمي كه به مسئلة نقد ادبي ميپردازد، مانند نوشتههاي آمِدي، جرجاني، ثعالبي، ابن هلال عسكري و اصفهاني و غير اينها ما را از حجم محدود و كم, از سرقت آگاه ميسازند، چيزي كه شاعران بزرگ نيز از آن جان سالم به در نبردهاند و اتهامهاي أبي فراس حمداني بر «متنبّي» معروف و مشهور است.