درباره شعر و شعر عاشورا
اهمیت شعر در اسلام, تا بدان پایه می نماید که برپا داشتن محافل ادبی در مکتب اهل بیت, از طاعات شمرده می شد گاه نیز پاره ای از سروده های نغز و طرفه, در شریف ترین اوقات روایت می گردید
متن حاضر، در آغاز کتاب با کاروان شعر عاشورا آمده است. با کاروان شعر عاشورا مجموعهای از سرودههای عاشورایی شاعران قدیم و معاصر است که توسط مریم بختیاری گردآوری شده است.
ان من الشعر لحکمه و ان من البیان لسحرا
اهمیت شعر در اسلام، تا بدان پایه مینماید که برپا داشتن محافل ادبی در مکتب اهلبیت، از طاعات شمرده میشد. گاه نیز پارهای از سرودههای نغز و طرفه، در شریفترین اوقات روایت میگردید. همچنین بر بزرگترین اعمال عبادی مستحبی مقدم شمرده میشد، چنان که این حقیقت را به روشنی از رفتار و گفتار امام جعفر بن محمد علیهالسلام - نسبت به هاشمیات کمیت بن زید اسدی میتوان برداشت کرد. رفتار امام علیبنالحسین در برابر میمه فرزدق نیز روشنتر از آفتاب است. با این همه، اضافه میکنیم که منابع و ماخذ گوناگونی این واقعه را روایت کردهاند که از آن جملهاند:
ـ حلیله الاولیا: مناقب ابن شهر آشوب،
ـ تذکره ابن جوزی،
ـ کشف الغمه اربلی و ارشاد شیخ مفید.
● شعر
ـ یکی از کوتاهترین و کهنترین عبارتها را در تعریف شعر، از قدامه بن جعفر در نقد الشعر باز مینگریم:
شعر : سخن موزون و مقفایی است که بر معنایی دلالت کند.
ـ ابویعقوب سکاکی در کتاب گرانسنگ مفتاح العلوم نیز شعر را اینگونه تعریف میکند:
شعر : عبارت از سخن موزونی که مقفی باشد
ـ پارهای از اهل نظر در همان روزگار، قید مقفی را از این تعریف حذف کرده، گفتهاند:
ـ قافیه برای شعر ضروری نمینماید، لیکن اگر شعر با قافیه خاصی ابداع گردد یا آن هنگام که در قالب قطعه، غزل و قصیده گفته شود، در آن صورت رعایت قافیه ، امری بدیهی است
ـ شمس قیس در المعجم که رسمیترین متن بلاغی در سدههای هفتم و هشتم به شمار میآمد، اینگونه میگوید:
شعر: سخنی اندیشیده، مرتب، معنوی، موزون متکرر، متساوی و حروف آن به یکدیگر ماننده است.
ـ شیخ رئیس در منطق شفا تعریفی کاملا تازه از شعر به دست میدهد:
شعر : سخنی خیالانگیز است که از اقوالی موزون و متساوی ساخته باشند. اعراب ، قافیه را برای شعر لازم شمرده، لیکن از نظر منطقیان شعر : خیال را برمیانگیزد و آن را میشوراند.
ـ نظامی عروضی نیز یکی از کاملترین تعریفها را درباره شعر (از نظر ماهوی) در کتاب چهار مقاله به دست میدهد:
شعر : صناعتی است که شاعر بدان صناعت، اتساق مقدمات موهمه کندو التئام قیاسات منتجه بر آن وجه که : معنی خرد را بزرگ گرداند و معنی بزرگ را خرد و نیکو را در خلقت زشت بازنماید و زشت را در صورت نیکو جلوه دهد و به ایهام، قوتهای غضبانی و شهوانی را برانگیزد تا بدان ایهام،طباع را انقباضی و انبساطی بود و امور عظام را در نظام عالم سبب شود
ـ اما معاصران در تعریف شعر گفتهاند:
شعر: توصیف هنرمندانهای است که از جمال مطلوب با زبانی موزون و هیجانانگیز به عمل میآید این تعریف را منتقدان بیش از تعریفهای دیگر میپسندند. به همین سبب ، باید گفت:
جمال مطلوب Le Beau ideale زیبایی بیشائبه و نامحدودی است که ذوق آفریننده شاعر، در ورای جهان غیبی بدان میاندیشد و آن را میپرستد
بسیاری از منتقدان، متفکران و شاعران اروپایی، همانند فردریش روکرت ،بودلر ، پل والری و کسان دیگر، ایهام و پیچیدگی را در سخن، اصلی کلی میدانند.
فرانسیس بیکن، فیلسوف و متفکر انگلیسی، درباره شعر میگوید:
آنچه شعر خلق میکند، از آنچه در طبیعت روی میدهد، بزرگتر و جاودانهتر است.
ادیب و منتقد بزرگ انگلیس ، فیلیپ سیدنی، در نقد و تحلیل سخن افلاطون (۳۴۷-۴۲۷ قبل از میلاد) اینگونه میگوید:
شاعر ، جهان دیگری میآفریند که در آن موالید و یا آثار، از موالید طبیعت زیباترند. بنابراین، شاعران فرمانبر طبیعت نیستند ، بلکه دستیار آنند
خواجهنصیرالدین طوسی (متوفی ۶۷۲ هجری قمری) از جمله کسانی است که علاوه بر طرح فنی و آموزشی شعر و بررسی مباحثی چون علم قافیه و عروض، به نقد شعر نیز پرداخته است. وی میگوید:
شعر به نزدیک منطقیان، کلام مخیل موزون است و در عرف جمهور ، کلام موزون مقفی
ارنست هگل : شعر را فلسفه منظوم میداند بنابراین، به طور خلاصه میتوان گفت که شعر تجربه یک نسل از جمیع جهات و از کل زندگی است، آن طور که در ذهن شاعر منعکس گشته است.
در شعر سنتی فارسی، کلید وحدت با وزن و قافیه و شکل کمی شعر از غزل ، رباعی، مسمط و امثال آن است.
به عنوان مثال، حتی خواجه بزرگ شیراز هم غزلهایش هر یک مستقل است و وحدت ایجاد شده میان آن ابیات، به کمک قالب و وزن و قافیه است.
کلید وحدت در شعر غرب متفاوت است، اما ما از شعر غرب حرف نمیزنیم. شعر باید به گونهای باشد که هر کس بتواند آنچه را شاعر تجربه کرده است، بیاموزد و با او احساس همدردی کند و یا اینکه احساس کند شاعر ، همدرد اوست که شعر، آه صاحب درد است.
اگرچه بسیاری از منتقدان و فیلسوفان گذشته و حال، همانند ارسطو (۳۲۲-۳۸۴ قبل از میلاد) ، افلاطون (۳۴۷-۴۲۷ قبل از میلاد) ، هوراس شاعر رمی، ارنست هگل (۱۹۱۹-۱۸۳۴ میلادی ) فیلسوف و طبیعیدان آلمانی و دهها تن دیگر، شعر را تقلید محاکات میدانند، در شعر تقلید و محاکات وقتی صادق است که مضمون آن از مقوله افسانه باشد، اما آنجا که صحبت از تاثیر عقل است، تقلید و محاکات تعبیر درستی نمیتواند باشد.
در این صورت، شعر را میتوان نوعی خلق دانست، خلق به آن معنی که در حکمت مشا گفتهاند :افاضه صورت بر ماده وجود.
در این مقام است که شاعر و آفریننده در یک وصف مینشینند و شاعر برای خود دنیایی ورای دنیا عادی خلق میکند؛ دنیایی خالی از هر عیب و نقص. در پایان این مبحث، به تعریف بندتوکروچه ، نقاد ایتالیایی میپردازیم . وی شعر را عبارت از شهود میداند و میگوید:
در حقیقت شاعر، نخست شعر خود را میآفریند و سپس میسراید؛ چنان که اگر هم نسراید، باز هم شاعر است. لیکن کار او هنگامی به پایان میرسد که آفریده او برای اذهان دیگر هم محسوس باشد.
از مجموع آرای متقدمان و متاخران، میتوان شعر را اینگونه تعریف کرد:
ماهیت شعر ، زاییده قدرت تخیل و تصویرگری، وسایل آن ، بیان مجازی و آرایش آن ، وزن ، ایقاع، قافیه و دیگر صناعات لفظی است.
● شعر شیعی
با توجه به فوایدی که بر شعر شیعی مترتب است، همچون تبلیغ حق و راستی و ترویج حقیقت و درستی، شاعران نامی و مجاهدی در طول تاریخ، پیوسته مورد خشم و عتاب مخالفان بوده، گاه به مقتضای موقعیت خود، برای حفظ جان از خانه و شهر خویش آواره میشدند و روزگاری را در گوشهای با رنج و مشقت به سر میبردند و اگر پارهای از آنان گرفتار میآمدند، مشمول هرگونه شکنجه و تعذیب قرار میگرفتند. گاه پس از مرگ، از سوزاندن استخوانهای آنان نیز دریغ نمیکردند. از آن جملهاند:
کمیته زید اسدی ، ابودهبل جمحی ، ابافراس بن غالب بن صعصه فرزدق ، دعبل خزاعی ، کشاجم کثیر عزه، مهیار دیلمی و ...
و اما معنی و ما علمناه الشعر آن نیست که پیامبر ، وزن عروضی و یا قوافی نمیدانسته و یا وجه امتیاز شعر را از نثر به خوبی باز نمیشناخته و یا از زیبابیهای بدیعی به درستی آگاهی نداشته و یا اینکه نمیدانسته شعر حسان بن ثابت، شیواتر و رساتر بوده یا ابیات کعب بن زهیر؛ چنان که دیگران اینگونه میپنداشتهاند. از دیگر سوی، مشرکان نیز از شعر نامیدن میپنداشتهاند. از دیگر سوی ، مشرکان نیز از شعر نامیدن متن قرآن کریم، منظورشان شعرهای عروضی نبوده؛ زیرا هر یک از آنان عروضی، نحوی، لغوی و اهل معانی بیان به شمار میآمدند. آنان میگفتند که معانی قرآن از جنس شعر است؛ بدین معنی که مبتنی بر تخیل است، همان تعریفی که منطقیان از شعر به دست دادهاند.
خواجه طوسی در اساس الاقتباس نیز بدین معنی اشاراتی تمام دارد:
صناعت شعری ملکهای باشد که با حصول آن بر ایقاع تخیلاتی که مبادی انفعالاتی مخصوص باشد ؛ بر وجه مطلوب قادر باشد. اطلاق اسم شعر در عرف قدما، بر معنی دیگر بوده است.