فرق حماسه طبیعی و مصنوعی :
مقدمه:
حماسه در لغت به معنای دلاوری و شجاعت است و در اصطلاح شعری است داستانی ، روایی با زمینه ی قهرمانی و رنگ قومی و ملّی كه در آن حوادثی بیرون از حدود عادت جریان دارد ؛ حماسه داستان واقعی به اضافه خواسته ها و تمایلات و آرزوهای نیاکان ما در طول تاریخ است ، خواب و رؤیای تحقق ناپذیرآن ها .در این مقاله سعی بر این داریم تا تفاوت بین حماسه طبیعی و مصنوعی را بیان کنیم و مقاله خود با تعریف حماسه و بیان رزم رستم و اشکبوس ارائه می دهیم.
انواع منظومه های حماسی در ادبیّات ملل :
1- حماسه ی طبیعی ،
2- حماسه ی مصنوعی
فرق حماسهی طبیعی و مصنوعی :
در حماسهی طبیعی اعمال خارقالعاده زیاد است امّا در حماسه ی مصنوع رنگ میبازد .
حماسههای طبیعی تاریخ تدوین مشخّصی ندارند و بر آورده از آرمان یک قوم هستند .
در حماسهی طبیعی پردازنده ی آن معلوم نیست ، نا خودآگاه جمعی یک ملّت است كه به صورت شفاهی از یک فرهنگ از نسلی به نسل دیگر به وجود آمده در حالی كه حماسه ی مصنوعی پدید آورندهاش معلوم است .
ویژگی حماسه :
داستانی
قهرمانی
ملّی
خرق عادت
رستم و اشكبوس
دلبری كجا نام او اشكبوس همی بر خروشید بر سان كوس
كجا : كه
بر خروشید : فریاد كشید
کوس : طبل بزرگ
اشكبوس : مشبّه
برسان : مثل ، مانند ، ادات تشبیه
كوس : مشبّهٌ به
وجه شبه : برخروشیدن
معنی : پهلوانی كه نام او اشكبوس بود مثل طبل خروشید و فریاد زد .
بیامد كه جوید ز ایران نبرد سر هم نبرد اندر آرد به گرد
نبرد : حریف
گرد : خاک
ایران : مجازاً لشكر ایران
سر هم نبرد به گرد آوردن : كنایه از شكست دادن ، معادل پوزه ی کسی را به خاک مالیدن
معنی : آمد كه از بین لشكریان ایران حریفی پیدا كند و با حریف خود بجنگد و او را شكست دهد .
بشد تیز رهّام با خود و گبر همی گرد رزم اندر آور به ابر
بشد : رفت
تیز : تند
خود : گلاه جنگ
گبر : زره ، خفتان ، جوشن
رزم : جنگ
مصراع دوم بیت اغراق دارد
ابر و گبر : جناس ناقص اختلافی
خود ، گبر ، رزم : مراعات نظیر
معنی : رهّام با كلاه خود و لباس جنگ ( مسلّح ) خیلی سریع به میدان جنگ آمده بود و سرعت او سبب شده بود كه گرد و خاک به آسمان رود .
برآویخت رهّام با اشكبوس برآمد ز هر دو سپه بوق و كوس
برآویخت : جنگ كرد ، گلاویز شد
بوق و كوس برای ایجاد هیجان به صدا درآمد
معنی : رهّام با اشكبوس گلاویز شد و هر دو سپاه برای ایجاد هیجان در جنگ ، بوق و كوس نواختند .
به گرز گران دست برد اشكبوس زمین آهنین شد سپهر آبنوس
گرز : وسیلهای جنگی
گران : سنگین
آبنوس : درختی است مخصوص نواحی معتدل ( هند و ماداگاسکار و جزیره ی موریس ) که چوب آن سنگین و سخت و گرانبها است .
زمین و سپهر : تضاد و تناسب یا مراعات نظیر
سپهر آبنوس : كنایه از بلندشدن گرد و خاک
اغراق در بیان عظمت گرز اشکبوس است .
معنی : اشكبوس با گرز محکم و سنگین خود جنگ را آغاز كرد ، زمین برای تحمّل ضربههای گرز او مثل آهن شد و آسمان پر از گرد و غبار شد .
برآهیخت رهّام گرز گران غمی شد ز پیكار دست سران
برآهیخت : بلند كرد ، برداشت
گران : سنگین
غمی شد : خسته شد
سران : استعاره از سرداران و فرماندهان
سران ، گران : جناس ناقص اختلافی
پیكار : جنگ
معنی : رهّام گرز سنگینش را برداشت ، دست دو پهلوان از جنگ با گرز خسته شد .
چو رهّام گشت از كشانی ستوه بپیچید زد روی و شد سوی كوه
ستوه : درمانده ، خسته ، ملول
بپیچید زو روی : كنایه از صرف نظر كردن ، فرار كردن ، خودداری کردن [ از جنگ ]
معنی : وقتی که رهّام از دست اشكبوس خسته شد از جنگ كردن صرف نظر كرد و به سمت كوه رفت.
ز قلب سپه اندر آشفت توس بزد اسب كاید بر اشكبوس
قلب : مركز
برای قلب سپه دو حرف اضافه آمده كه ویژگی سبک خراسانی میباشد .
معنی : توس فرمانده سپاه از مركز سپاه عصبانی شد و اسبش را هِی كرد كه به سمت اشكبوس بیاید .
تهمتن برآشفت و با توس گفت كه رهّام را جام باده ست جفت
تهمتن : لقب رستم ( به معنای درشت اندام و قوی هیكل )
جفت بودن : كنایه از قرین و همنشین بودن
رهّام را جام باده ست جفت : تشخیص دارد یار و هم نشین بودن را به جام باده نسبت داده است .
معنی : رستم عصبانی شد و به توس گفت كه رهّام اهل بزم و شرابخواری است و اهل جنگیدن نیست .
تو قلب سپه را به آیین بدار من اكنون پیاده كنم كارزار
قلب : مركز سپاه
كارزار : جنگ
معنی : تو مركز سپاه را طبق شیوهی گذشته نگه دار، من الان پیاده به جنگ میروم .
كمان به زه را به بازو فكند به بند كمر بر ، بزد تیر چند
كمان به زه : كنایه از آماده بودن كمان
زه : رشته ی باریک تابیده از روده گوسفند ، ابریشم یا فلز
برای بند كمر دو حرف اضافه آورده : ویژگی سبک خراسانی
معنی : رستم كمان آماده به تیراندازیاش را به بازو افكند و به كمربندش هم چند تیر زد .
خروشید كای مرد رزم آزمای هماوردت آمد مشو باز جای
خروشید : فریاد زد
رزم آزمای : جنگ جو
« ت » در كلمه هماوردت : مضافٌ الیه
مشو باز جای : فرار نكن
معنی : فریاد زد كه ای مرد جنگجو حریف تو آمد ، از میدان فرار مكن .
كشانی بخندید و خیره بماند عنان را گران كرد و او را بخواند
خیره : متعجّب
عنان را گران كردن كنایه از نگه داشتن اسب
بخواند : صدا كرد
گران : سنگین
معنی : اشكبوس كشانی خندید و تعجّب زده شد ، افسار اسب را كشید و ایستاد و او را صدا كرد .
بدو گفت خندان كه نام تو چیست تن بی سرت را كه خواهد گریست؟
معنی : به او گفت كه تو از كدام خاندان و تبار هستی ؟ بعد از این كه مُردی چه كسی برایت عزاداری می كند ؟ ( منظور : حتماً می میری )
تهمتن چنین داد پاسخ كه نام چه پرسی كزین پس نبینی تو كام
تهمتن : لقب رستم
چه پرسی : استفهام انكاری
معنی : رستم این گونه پاسخ داد كه چرا نام مرا میپرسی ( نپرس ) كه از این به بعد تو به آرزویت نمیرسی چون می میری .
مرا مادرم نام مرگ تو كرد زمانه مرا پتک ترک تو كرد
مصراع اوّل واج آرایی صامت / م / دارد که تداعی کننده ی مرگ است .
« را » درعبارت ( مرا مادرم نام مرگ تو کرد ) در مصراع اوّل از نوع فکّ اضافه است . یعنی مادرم نام ِ مرا مرگ تو گذاشت .
مرگ و ترگ : جناس ناقص اختلافی
بیت دارای طنز است .
پتک : چكش
ترگ : كلاه خود
معنی : مادر من نام مرا مرگ تو نهاد ، روزگار مرا وسیله ی مرگ تو قرار داد .
كشانی بود گفت بی بارگی به كشتن دهی سر به یكبارگی
باره : اسب ، فرس
سرمجازاً : وجود
معنی : كشانی گفت : بدون اسب ؟ همین الان می میری ، بدون اسب آمدهای ؟ اكنون سرت را به باد می دهی .
تهمتن چنین داد پاسخ بدوی كه ای بیهده مرد پرخاشجوی ،
پیاده ندیدی كه جنگ آورد سر سركشان زیر سنگ آورد ؟
موقوف المعانی : علامت موقوف المعانی بودن « ، » است که انتهای بیت اوّل آمده است .
پرخاش جو : ستیزه جو ، جنگ جو ، دلیر ، فتنه جو ، رزم آور
بیت دوم استفهام تأكیدی است
جنگ و سنگ : جناس ناقص اختلافی
سركش : یاغی ، زورگو
سر زیر سنگ آوردن كنایه از شكست دادن
مصراع دوم بیت دوم واج آرایی صامت / س / و مصوّت / ـَـ /
معنی : رستم این گونه پاسخ داد كه ای جنگ جویی كه بیهوده می جنگی ، ندیده ای كه انسان پیاده به جنگ آید و موفّق شود و زورگویان و یاغیان را به زیر بیندازد و نابود كند ؟
به شهر تو شیر و نهنگ و پلنگ سوار اندر آیند هر سه به جنگ ؟
بیت استفهام انكاری دارد.
واج آرایی صامت / ن / ، / گ /
بیت دارای تحقیر و تمسخر اشكبوس
هر سه حیوان نماد قدرت و شجاعت و با هم تناسب یا مراعات نظیر
معنی : مگر در شهر تو شیر نهنگ و پلنگ ( جانوران معروف به قدرت ) سواره به جنگ می آیند ؟
هم اكنون تو را ای نبرده سوار پیاده بیاموزمت كارزار
نبرده : جنگ جو ( صفت نسبی )
كارزار : جنگ
بیت : آموزش پیاده جنگیدن ، تحقیر و تمسخر اشكبوس
معنی : اكنون به جنگ تو میآیم ای جنگ جوی سوار بر اسب و پیاده جنگیدن را به تو یاد می دهم .
پیاده مرا زان فرستاده توس كه تا اسب بستانم از اشكبوس
توس : فرمانده سپاه ایران
بیت : تحقیر و تمسخر اشكبوس
معنی : تو آن قدر كم توان و بی كفایت هستی كه توس با دیدن تو به این فكر افتاده است كه به راحتی میتوان اسب تو را از چنگت ربود و به همین خاطر مرا ، كه به نظر تو سرباز پیادهای بیش نیستم فرستاده است تا تو را از اسبت پایین بكشم و سوار بر اسبت شوم .
كشانی پیاده شود ، همچو من بدو روی خندان شوند انجمن
مصراع دوم كنایه از تمسخر كردن
انجمن : محلّ جمع شدن مجازاً مردم سپاه
معنی : اشكبوس كوشانی هم مثل من پیاده شود و مردم او را مسخره كنند و به او بخندند .
پیاده به از چون تو پانصد سوار بدین روز و این گردش كارزار
گردش : مجازاً محل ، میدان
معنی : در این روزگار و در چنین دورانی پیاده ی جنگی بهتر از پانصد سوار مثل توست .
كشانی بدو گفت : با تو سیلح نبینم همی جز فسوس و مزیح
فسوس : مسخره کردن
مزیح : غیر جدّی بودن ، ممال مزاح
معنی : اشكبوس كوشانی به او گفت با تو سلاحی به غیر از مسخره كردن و جدّی نبودن چیز دیگری نمیبینم .
بدو گفت رستم كه تیر و كمان ببین تا هم اكنون سرآری زمان
تیر و كمان : مراعات نظیر
سرآری زمان : كنایه از بمیری ، دوره و زمان تو به پایان رسد
كمان و زمان : جناس ناقص اختلافی
معنی : رستم به او گفت كافی است كه تیر و كمانم را نگاه كنی تا از ترس بمیری .
چو نازش به اسب گران مایه دید كمان را به زه كرد و اندر كشید
معنی : وقتی كه رستم دید تمام فخر و تفاخر او به اسب گران بهایش است كمان را آمادهی تیراندازی كرد.
یكی تیز زد بر بر اسب اوی كه اسب اندر آمد ز بالا به روی
بر اوّل : به
بر دوم : پهلو
بر اوّل و بر دوم : جناس تام
اوی و روی : جناس ناقص اختلافی
معنی : تیری به پهلوی اسب او زد و اسب با صورت به افتاد .
بخندید رستم به آواز گفت كه بنشین به پیش گران مایه جفت
آواز : صدای بلند
گفت و جفت : جناس ناقص اختلافی
گران مایه : گران قدر
جفت : كنار ، پهلو
این قسمت طنز دارد .
معنی : رستم خندید و با صدای بلند گفت بشین پیش اسب گران قََدرَت و غصّه اش را بخور ( برایش ماتم بگیر ) .
سزد گر بداری سرش در كنار زمانی برآسایی از كارزار
سزد : سزاوار است
كنار : آغوش
برآسایی : خلاص شوی
كارزار : جنگ
معنی : سزاوار است اگر سرش را در آغوش بگیری و زمانی از جنگیدن خلاص شوی .
كمان را به زه كرد زود اشكبوس تنی لرز لرزان و رخ سندروس
كل بیت : واج آرایی صامت / ز /
سندروس : صمغی زرد است كه روغن كمان از آن گرفته میشود ( در این جا زرد بودن مورد نظراست)
معنی : اشكبوس زود كمانش را آماده ی پرتاب كرد در حالی تنش مثل بید میلرزید و رنگ صورتش از ترس زرد شده بود .
به رستم بر آنگه ببارید تیر تهمتن بدو گفت بر خیره خیر ،
همی رنجه داری تن خویش را دو بازوی و جان بد اندیش را
دو بیت موقوف المعانی هستند .
مصرع اوّل به رستم بر : ویژگی سبک خراسانی
خیره خیر : كنایه از كار بیهوده كردن
معنی : بعد از آن شروع كرد رستم را تیرباران كردن رستم به او گفت بیهوده خودت را خسته می كنی و دو بازویت را خسته میكنی .
تهمتن به بند كمر برد چنگ گزین كرده یک چوبه تیر خدنگ
گزین : انتخاب
چوبه : واحد شمارش تیر ( ممیز )
خدنگ : درختی بسیار سخت كه از چوب آن تیر و نیزه و زین اسب سازند .
معنی : رستم دستش را به سمت كمربندش برد و یک چوبی كه از جنس چوب خدنگ بود انتخاب كرد .
یكی تیر الماس پیكان چو آب نهاده بر او چار پرّ عقاب
تیر : مشبّه
الماس : مشبّهٌ به
معنی : تیری انتخاب كرد كه نوک آن مثل الماس تیز بود و چهار پرّعقاب هم به آن وصل بود .
كمان را بمالید رستم به چنگ به شست اندر آورده تیر خدنگ
بمالید : لمس