عرفان
عالیترین خصیصهی یک انسان متحول و جاندار آگاهی اوست. انسان آگاه در معنای کل، انسانی است که به علل وقایع محیط اطراف خود در هر زمینهای آگاهی دارد و به دلیل اینکه با پیشینه و تغییر و تحول در بین تمامی امور آشنا است، هرگز شیفته و فریفته ظواهر و جلال خیرهکننده آن میشود که برای جلب توجه و گاهی به منظور مردم فریبی آراسته میگردد. انسان آگاه هرگز تحت تأثیر مادیات و زور و قدرت قرار نمیگیرد. به همین دلیل در ابراز عقیده و علایق خود که مصالح عمومی را در بر خواهد داشت، هیچ گونه ترسی را به خود راه نمیدهد و با درنظرگرفتن آگاهی خود به آغاز و انجام و حتی از مرگ نمیترسد.
لغت "عارف" که در عرفان یعنی "آگاهی"، همین معنی را دارد. به همین علت عارف را آگاه نامیدهاند و عارف به شخصی میگویند که به تمامی امور اطراف خود چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی آگاهی داشته باشد. آگاهی همواره توانایی را به همراه دارد و شخص آگاه همیشه توانا است.
توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود
و یا به گفتة خواجه عبدالله انصاری عارف مشهور قرن پنجم هجری: « نور تجلی بهطور ناآگاه میآید، ولی بر دل آگاه میآید» و «سرمای همه گناهان جهل است و دلیل همه نیکیها که آگاهی است.»
مبانی عرفان:
مبانی فلسفه عرفان ایرانی- اسلامی در چهار بخش مهم به شرح زیر تقسیم شده است: وحدت وجود، کشف و شهود، دانش معنوی، مراحل تربیت معنوی.
وحدت وجود:
بدین معنی است که حقیقت را واحد و احدیت را منشأ تمام مراتب وجود میدانستند و معتقد بودند که وجود حقیقی منحصر به حق است و دیگران پرتویی از نور فیض او هستند. در الهیات معنوی، معنوی وحدت، یگانگی حق است و خالق و مخلوق از هم جدا میباشند و تنها رابطه علت و معلولی دارند.
صوفیان این عقیده را با بیان اینکه هیچ چیز جز خدا حقیقت ندارد، تعدیل کرده و تعلیم دادن به که خالق و مخلوق یکی هستند و حقیقت خالق است و مخلوق را سایه و پرتوی از خالق میدانستند. اوست که وجود حقیقی و مطلق و منبع وجود است(شرم پیشوایان و پیروان وحدت وجود در این تألیف آمده است). آب نابسته بیرنگی ادبی شکل است و چون بسته شده، گاهی به صورت یخ درآمد و گاه به صورت برف بود ژاله درمیآید. بنگر که یخ و برف و ژاله همان آب بسیط بیرنگ است یا نه؟ و چون زمان بگذرد همان آب نام خواهد گرفت یا چیز دیگر؟ پس هرکس که شناخت است و چشم حقیقت بین دارد تمامی مراتب و کیفیات را آب میداند و کسی که نادان است در بند لباس و کیفیت و غیربینی میماند، فرق عارف و جاهل نیز همین است. عارف میگوید که تمامی ذرات موجودات مظهر حقیقت هستند و علم به هر کدام از آنها نیز در حقیقت علم به یکی از مظاهر حق است. بنابراین در کلیه علوم جلوه مقصود و زیبای محبوب پیدا است و در همه چیز میتوان حقیقت را جستجو و دقت عقلی در هر عملی آدمی را به سوی حقیقت میکشاند.