نگرش تحصيلي دانشآموزان و نقش والدين در شكلگيري و تغيير آن
مقدمه نگرش يك جنبهي مهم از زندگي عاطفي و احساسي ما را تشكيل
مي دهد. ما نسبت به افراد و انديشه ها نظرهاي خاصي داريم كه ناشي از اطلاع ما از آنها، احساس ما نسبت به آنها و تمايل ما به انجام عملي در مورد آنهاست. اين گونه نظرها غالباً تعيين كنندهي شيوهي برخورد ما با آن اشياء، افراد يا انديشه هاست. در مباحث مربوط به يادگيري و عوامل مؤثر در آن، بحث آمادگي يادگيرنده براي يادگيري جديد از جمله مباحثي است كه در آن هم به آمادگيهاي شناختي و در واقع دانش واطلاعات قبلي يادگيرنده كه به نوعي با يادگيري مطلب جديد مربوط مي شود، پرداخته مي شود و هم به آمادگيهاي انگيزشي و علاقه و تمايل براي يادگيري جديد، اهميت داده مي شود.
2
نگرش دانش آموزان نسبت به آموزشگاه (مدرسه) و دروس مختلف وهم چنين ساير عوامل دست اندركار آموزشي در تعيين ميزان علاقه و رغبت آنها براي توجه به آموزش هايي كه در مدرسه داده مي شود، اهميت دادن به موضوعات مختلف درسي و تلاش و پشتكار در انجام دادن تكاليف يادگيري تأثير به سزايي دارد. در حقيقت نگرش دانش آموز نسبت به يك درس بخشي از واريانس پيشرفت تحصيلي وي را در همان درس تشكيل مي دهد. به عنوان مثال يكي از يافته هاي مطالعهي بين المللي رياضيات كه در سال 1964 توسط « انجمن بين المللي ارزشيابي پيشرفت تحصيلي » بر روي دانش آموزان 13 ساله كه در پايهي تحصيلي مربوط به خود تحصيل مي كردند و گروه پيش دانشگاهي صورت گرفت، اين يافته بود كه: « در تمامي سطوح تحصيلي مورد مطالعه، چه در بررسي هاي به عمل آمده در بين كشورها و چه در مطالعات درون نظام هاي آموزشي هر كشور، بين نگرش مثبت نسبت به رياضيات و علاقه به يادگيري آن با پيشرفت تحصيلي در اين درس همبستگي مثبت وجود دارد » .
از آنجائي كه بخش مهمي از واريانس پيشرفت تحصيلي دانش آموزان را آمادگي هاي عاطفي و نگرشي آنها تشكيل ميدهد و اندازههاي متغير ويژگيهاي ورودي عاطفي 25 درصد از واريانس پيشرفت تحصيلي را توجيه ميكند. ضرورت آگاهي والدين و معلمان از نقش و اهميت نگرش هاي دانش آموزان در پيشرفت تحصيلي آنان و تلاش در جهت ايجاد يك نگرش مثبت و مطلوب نسبت به يادگيري و به ويژه به موضوعات مختلف درسي و يا تغيير نگرش هاي منفي آنان و جايگزيني يك نگرش مثبت، موضوع مهمي است كه بايد به آن توجه خاصي شود. نگرش ها و عناصر آن بحث مربوط به نگرشها و چگونگي شكلگيري آنها، عناصر تشكيل دهندهي آنها و تغيير نگرشها از جمله مباحث مهم و جالب روانشناسي اجتماعي است. نگرش ها نقش مهمي در زندگي، انديشه ها و رفتارهاي فردي و اجتماعي ما دارند. افراد نسبت به موضوعات مختلف و ديگران ديدگاههاي خاصي دارند كه اين ديدگاه ناشي از اطلاع آنها، احساس نسبت به آنها و تمايل به انجام عمل در مورد آنهاست، و همين ديدگاه در اغلب موارد تعيين كنندهي شيوهي برخورد با آن اشياء يا موضوعات و يا افراد است. نگرش يك دانش آموز نسبت به يك درس خاص ناشي از ميزان اطلاع و آگاهي او از محتواي آن درس و اهميت آن در زندگي واقعي و همچنين احساس او نسبت به آن درس ميباشد. در واقع نگرشها بخشي از انگيزههاي افراد براي انجام اعمال خاصي را توجيه ميكنند. بر اساس يكي از تعاريف نگرش، « نگرش يك حالت آمادگي رواني و عصبي است كه از طريق تجربهي سازمان يافته تأثير هدايتي يا پويا بر پاسخ هاي فرد در
برابر كليهي اشياء يا موقعيت هايي كه به آن مربوط مي شود، دارد » . نگرش دانش آموزان نسبت به درس برآيندي از مجموعهي تجربيات گذشتهي آنها و تصورات آنان از رابطهي بين تكليف يادگيري جديد با مجموعهي وسيعتري از هدفهاي آينده و مقاصد و انتظارات آنان در آينده است. اگر دانش آموز معتقد باشد كه در گذشته تكاليف مشابهي با تكاليف جديد را با موفقيت انجام داده، احتمالاً با تكليف جديد با نوعي عاطفه و نگرش مثبت برخورد خواهد كرد و اگر اعتقاد داشته باشد كه در تكاليف مشابه گذشته با شكست مواجه شده است، احتمالاً با تكاليف بعدي با نوعي عاطفهي منفي روبرو خواهد شد . (بلوم، 1982) بيشتر روان شناسان اجتماعي بر روي يك تعريف سه عنصري نگرش اتفاق نظر دارند. عنصر اول عنصر شناختي است و شامل اعتقادات و باورهاي شخص دربارهي يك شيء يا انديشه است. افراد نسبت به پديده ها و آنچه كه پيرامون آنها است، داراي آگاهيها و اطلاعات متفاوتي بوده و به شيوههاي مختلفي به پردازش ميپردازند و به ادراكات و شناختهاي متفاوتي از آن دست مي يابند. همين ادراكات و شناختهاي مختلف است كه عنصر شناختي نگرش آنها را تشكيل مي دهد، و لذا افراد در مقايسه با يكديگر نگرشهاي متفاوتي نسبت به جهان پيرامون خود دارند. مسلماً نگرش يك پزشك و متخصص بيماريهاي سرطان و صعب العلاج نسبت به بيماري سرطان و حتي كلمه سرطان با يك فرد عادي غير آشنا كه هيچ اطلاعاتي از موضوعات جالبي كه در رابطه با شكلگيري و رشد و گسترش سلول ها ميباشد، ندارد، متفاوت و يا شايد متضاد است. همچنين تفاوت زيادي بين نگرش يك دانشآموز كم اطلاع در مورد رياضيات و كاربردها و جذابيتهاي آن و نگرش يك دانشجوي رشتهي رياضي وجود دارد. بنابراين اعتقادات و باورهاي شخصي ما كه بخش مهمي از آن از طريق دانش و معلوماتمان شكل ميگيرند، عنصري از عناصر سه گانهي نگرش يعني عنصر شناختي آن را تشكيل مي دهند. عنصر دوم نگرش، عنصر احساسي يا عاطفي آن است. انسانها بر اساس باورها و اعتقادات خود نسبت به پديدههاي مختلف در جهان پيرامون خود، داراي احساسها و عواطف گوناگوني هستند. دوستي و نفرت دو نمونه از عواطف و احساسات مثبت و منفي نگرش مي باشند. سومين عنصر نگرش، عنصر رفتاري آن است. تمايل به عمل و آمادگي براي پاسخگويي به شيوهاي خاص، عنصر رفتاري نگرش محسوب مي شود. فردي كه نگرش مثبتي نسبت به يك شيء يا يك موضوع دارد، تمايل و آمادگي بيشتري دارد تا در همان زمينهي مورد علاقهي خود اقدامات و اعمالي را انجام دهد. به عنوان مثال دانشآموزي كه داراي يك نگرش قوي و مثبت نسبت به درس رياضي يا علوم است، تمايل و آمادگي زيادي براي وارد شدن به اين حوزهها و انجام فعاليت هايي در اين زمينه دارد. با توجه به توصيفي كه از عناصر سه گانهي شناختي، عاطفي و رفتاري نگرش به عمل آمد، مي توان به اين جمعبندي دست يافت كه در شكل دادن به نگرشهاي افراد ميتوان روي هر يك از عناصر سه گانهي فوق تأكيد نمود. به عنوان مثال با ارائهي آگاهيهاي صحيح و منطقي از موضوعات مختلف درسي و روشن ساختن كاربرد و ارزش واقعي آنان در زندگي و هم چنين درگير ساختن دانشآموزان در فعاليتهاي نظري و عملي دروس آموزشگاهي و تغيير احساس ها و عواطف آنان نسبت به مدرسه و يادگيريهاي مدرسهاي، زمينهي ايجاد نگرشهاي مثبت و سازنده را در آنها فراهم نمود و به اين ترتيب تأثير مثبت متغير نگرش را در پيشرفت تحصيلي به بالاترين سطح خود رساند. تكوين و شكلگيري نگرشها 2
1
نگرشها را مي توان به طور غير مستقيم از اشخاص ديگر و يا از طريق يادگيري اجتماعي آموخت. هم چنين مي توان آنها را به صورت مستقيم و از طريق تجربه هاي شخصي كسب كرد. اين گونه نگرش ها معمولاً از آنچه به كمك يادگيري اجتماعي حاصل مي شود قويتر هستند. (بارون و برن ، 1992)
عنصر شناختي نگرشها به همان طريقي كسب مي شود كه ما واقعيت ها، دانشها يا باورها را ميآموزيم و در اين اكتساب، فرايندهاي بنيادي تداعي، تقويت و تقليد نقش اساسي را بازي ميكنند. كودك در معرض برخي اطلاعات دربارهي جهان اطراف خود قرار مي گيرد و با تشخيص يا كسب نگرش ويژهاي نسبت به 1
1
آنها و يا شايد هم با انجام عملي در ارتباط با آن اطلاعات مورد تقويت قرار ميگيرد. بدين ترتيب مي توان گفت كه شكلگيري نگرش مقدمتاً به صورت يك فرايند يادگيري آغاز مي شود.وقتي نگرش شكل گرفت، اصل همسازي شناختي اهميت پيدا مي كند. يعني فرد ديگر حالتي منفعل نخواهد داشت. او اطلاعات تازه رسيده را بر حسب آنچه قبلاً آموخته است تعبير و تفسير مي كند. در اين راستا، او اطلاعات ناهمساز را رد يا تحريف ميكند و اطلاعات همساز را به آساني مي پذيرد. اگر چه برخي از نگرش ها را مي توان به آساني تغيير داد، اما در عمل بعضي از انواع نگرش ها كه خوب مستقر شده باشند، در مقابل تغيير مقاومند . (كريمي، 1379) تغيير نگرشها به منظور ايجاد تغيير رفتار 2
نگرش و رفتار در زندگي روزمرهي ما با يكديگر در هم تنيده شدهاند. تغيير نگرشها مي تواند منجر به تغييراتي در رفتار شود، و به عكس، تغيير در رفتار
مي تواند بر نگرش هاي فرد تأثير گذارد. مشورت و رايزني، حربههاي سياسي، و ديگر روش هاي متقاعد سازي بر اين مبنا ساخته شده اند كه رفتار افراد پيرو نگرش هاي آنهاست و نگرش ها مي توانند تحت تأثير پيام مناسبي كه به روش درستي فرستاده مي شود، قرار گيرند. ارتباط ميان نگرش و رفتار به طور گستردهاي در حوزهي روانشناسي اجتماعي و علوم رفتاري مورد تحقيق قرار گرفته است. هر چه روان شناسان بيشتر بتوانند ارتباط ميان نگرش و رفتار و عواملي كه اين دو را تحت تأثير قرار مي دهند درك نمايند، بهتر مي توانند اختلال هاي رواني را درمان كنند. بنابراين يكي از راههاي تغيير رفتار مطالعهي نگرش هاي افراد و تغيير آن نگرش هاست. (پائولا ،2001) 1. Cognitive consistency 2. Paula
شناخت و تغيير نگرش هاي منفي دانش آموزان نسبت به دروس مدرسه به ويژه دروسي مانند رياضيات و علوم تجربي، يكي از روش هاي مؤثر براي افزايش و بالا بردن عملكرد تحصيلي آنان و در نتيجه موفقيت تحصيلي و افزايش احترام به نفس آنهاست. احترام به نفس بالاي حاصل از موفقيت تحصيلي خود مي تواند به ايجاد يك نگرش مثبت و سودمند نسبت به امور تحصيلي و درس خواندن بشود. 2
1
تغيير رفتار به منظور تغيير نگرش ها در سال 1955، جورج كلي روانشناسي خود را تحت عنوان سازه هاي شخصي معرفي كرد. سازهي شخصي كلي بر اساس اين ايده قرار گرفته بود كه فرد از منظر دستهاي از عقايد قبلي خود دربارهي جهان به آن مي نگرد (يعني سازه ها). اين سازه ها همچنانكه فرد در معرض موقعيت هاي جديد و متفاوت قرار
مي گيرد تغيير يافته و با آن موقعيت ها سازگار مي شوند. ايدهي اساسي موجود در تئوري كلي اين است كه افراد مي توانند به جستجوي تجربيات تازه پرداخته و با تمرين آن تجربيات رفتارهاي تازهاي را به منظور ايجاد تغيير در نگرشهايشان نسبت به جهان پيرامون، در خود به وجود آورند. بر همين اساس كلي توصيه
مي كرد كه درمان گران بيماران خود را به تلاش در جستجوي رفتارهاي جديد و راهبردهاي مقابله با مشكل تشويق نمايند. او و همكارانشان موارد فراواني را گزارش كرده اند كه در آن بيماران الگوهاي رفتارهاي جديد و مؤثري را در خود به وجود آورده و متعاقب آن نگرش هايشان تغيير يافته است. در مواردي كه رفتار با نگرش ها هماهنگ نيست، گاهي اوقات علت آن فشار اجتماعي يا فشار ناشي از همسالان است. افراد بزرگسال عموماً از نگرشهاي تثبيت شدهي خود تبعيت مي كنند، در حاليكه در كودكان نگرشها اغلب به وسيلهي مشاهدهي رفتار ديگران به ويژه والدين شكل ميگيرد. 1. Kelley 2. Personal construct
ز سنين پايين كودكان اعمالشان را از روي ديگران كپي مي كنند و هم چنان كه بزرگتر مي شوند، رفتار همسالانشان مي تواند تأثير قابل توجهي روي آنها داشته باشد. يكي از راههاي تغيير نگرشهاي منفي دانش آموزان نسبت به مدرسه و تحصيل اين است كه الگوهاي تازهي رفتاري را به آنها ارائه نموده و با تغيير رفتار آنان نگرشهاي آنها را نيز تغيير داد. دانشآموزي كه الگوي جديدي از رفتار مربوط به درس خواندن و پشتكار در رفتار تحصيلي را از والدين خود ياد ميگيرد و به خاطر بكارگيري اين الگوي جديد مورد تشويق و تقويت قرار ميگيرد به پيشرفت هايي در يادگيري مدرسهاي نائل مي شود كه اين پيشرفت ها خود باعث به وجود آمدن نگرش هاي تازهاي نسبت به درس و مدرسه مي شود. به عنوان مثال مي توان به ايجاد اين طرز فكر و نگرش تازه در او اشاره كرد كه؛ تلاش و كوشش و داشتن پشتكار در انجام وظايف و تكاليف درسي داراي نتايج و پيامدهاي مثبتي از قبيل تجربهي لذت بخش يادگيري است. از آنجايي كه بخشي از واريانس پيشرفت تحصيلي دانش آموزان را علائق و نگرش هاي آنان نسبت به درس و مدرسه و به طور كلي عوامل آموزشگاهي تشكيل ميدهد و نگرش هاي مثبت دانش آموزان ميتواند به ايجاد مفهوم تحصيلي مثبت در آنها بينجامد، والدين خواسته يا ناخواسته سهم مهمي در شكلگيري اين نگرشها دارند. بخش مهمي از مشاركت خانواده در برنامههاي آموزشي و تربيتي مدارس به ايجاد نگرش هاي مثبت و مطلوب نسبت به دروس مختلف و مدرسه در فرزندانشان مربوط مي شود. در يك مطالعه نشان داده شد كه بين نگرش دانش آموزان دورهي راهنمايي به درس رياضيات و ميزان موفقيت تحصيلي آنان در اين درس رابطهي مثبت و معني داري وجود دارد و ضريب همبستگي بين اين دو متغير 45/0+ به دست آمد. (رحماني، 1380) بنابراين لازم است والدين را از نقش مهم خود در ايجاد نگرش هاي تحصيلي مثبت فرزندان و تغيير نگرشهاي منفي آنان آگاه نمود و روش هاي صحيح ايجاد نگرش هاي مثبت و تغيير نگرش هاي منفي را به آنها آموخت. اين آموزش را مي توان در برنامه هاي آموزش خانوادهي مدرسه قرار داد و به عنوان يك مطالعهي كاربردي نتايج حاصل از آن را در تغيير نگرش هاي دانش آموزان و پيشرفت تحصيلي آنان بررسي نمود. در ارتباط با نقش والدين در ايجاد نگرش هاي تحصيلي مطلوب در فرزندان خود، توجه به نكات زير حائز اهميت است: 1- لزوم آگاهي والدين از نقش مؤثر گفتار و رفتار آنان در شكلگيري نگرشهاي فرزندان: والديني كه خود از تحصيلات بالايي برخوردار بوده و در محاوره ها و رفتارهاي خود اين برتري را نشان ميدهند، فرزندانشان نيز براي علم آموزي و افزايش آگاهيها اهميت قائل شده و نگرش مثبتي از همان ابتداي خردسالي نسبت به علم آموزي و كسب دانش پيدا مي كنند. در چنين خانوادههايي معمولاً كتاب ها، مجلات، روزنامه ها و ساير متون خواندني بيشتر از ساير خانواده ها يافت مي شود و بخشي از اوقات فراغت والدين در خانه صرف مطالعه و كتاب خواندن مي شود. فرزندان با مشاهدهي اين گونه رفتارها و تقليد و همانند سازي با والدين خود سعي مي كنند رويهي آنها را در پيشگيرند. هم چنين والديني كه شغل آنها ايجاب مي كند كه در خانه با كتاب و مطالعه سر و كار فراوان داشته باشند (مثلاً معلمين) فرزندان آنان نيز از همان ابتدا با دنياي علم و
دانش آموزي مواجه مي شوند و اين خود در ايجاد يك نگرش مثبت در آنها تأثير زيادي دارد. 2- توجه به كيفيت و كميت آموزش هاي نخستين : آموزش هاي پايه و اساسي در مدرسه به ويژه در سالهاي اول و دوم در يادگيري هاي آموزشگاهي بعدي دانش آموزان فوق العاده مؤثر است. آموزش هاي نارسا و ناكافي و داراي حجم زياد و نامتناسب با رشد ذهني و آمادگي هاي كودكان مي تواند در ايجاد نگرش منفي در آنها نسبت به آموزش، يادگيري و مدرسه مؤثر واقع شود. والدين بايد توجه داشته باشند كه براي سال هاي اوليه ورود به مدرسهي فرزندان خود دقت لازم را به خرج داده و فرزندان خود را به دست مدارس و معلميني بسپارند كه داراي سوابق خوبي از توجه به مسائل آموزشي بوده اند. نكتهي ديگري كه در همين جا بايد به آن اشاره كرد، اين است كه بسياري از والدين به غلط تصور ميكنند كه كار آموزش و ياددهي فقط در مدرسه و توسط معلم بايد انجام گيرد و در اين ارتباط خودشان هيچ نقشي ندارند. در حاليكه نقش والدين و اهميت مشاركت آنها در فرايند آموزش و يادگيري فرزندانشان كمتر از معلمين نيست. والدين بايد با مراجعهي منظم و زمان بندي شدهي خود به مدارس و اطلاع يافتن از روشهاي تدريس و ياددهي مورد استفادهي معلم و كسب راهنمائيهاي لازم از او، نقش خود را در فعاليت هاي آموزشي مدرسه به خوبي و به اكمال ايفا نمايند. اين مشاركت فعال و مسؤولانه در فرايند آموزش به يادگيري بهتر و تشكيل يك شالوده و پايهي قوي تحصيلي فرزندان انجاميده و به دنبال آن يك نگرش مثبت نسبت به آموزشگاه و يادگيري در مدرسه در آنان به وجود خواهد آمد. 3- استفاده از مشوق ها و تقويت كننده ها : والديني كه در روش هاي تربيتي خود از ابزارهاي منفي و از روش هاي تنبيهي استفاده مي كنند، به طور ناخودآگاه يك نگرش منفي در فرزندان خود به وجود مي آورند. دانش آموزي كه بخاطر مسائل و مشكلات درسي و آموزشگاهي خود، تنبيهات كلامي و غير كلامي زيادي را از طرف والدين خود متحمل شده است، ديد مثبتي نسبت به تحصيل و مدرسه نخواهد داشت و چه بسا كه نتوان نگرش منفي او را نسبت به تحصيل به آساني تغيير داد. بنابراين والدين را نسبت به اين مسأله بايد آگاه نمود كه روش هاي تربيتي مثبت و استفاده از عوامل تقويت كننده در برخورد با مسائل آموزشي فرزندان در حل مشكلات تحصيلي آنان و ايجاد يك نگرش مثبت بسيار مؤثرتر و كارآمدتر از روش هايي است كه عموماً منجر به ايجاد نگرش منفي در آنها مي شود. خلاصه و نتيجه گيري : والدين به شكلهاي مختلفي مي توانند در فرايند آموزشي و تربيتي فرزندانشان با مدرسه مشاركت و هماهنگي داشته باشند. اين مشاركت مي تواند هم به شكل قابل مشاهدهي مراجعه به مدرسه و درگير شدن در فعاليتهاي آموزشي و تربيتي دانش آموزان باشد و هم به شكل نامحسوس و غير قابل مشاهدهي آن مانند چگونگي شكلگيري نگرش ها و علائق كودكان به آموزشگاه و به طور كلي فرايند كسب دانش باشد. والدين سر مشق ها و الگوهاي بسيار مؤثر و قوي در شكلگيري رفتارها، عادات و نگرش هاي فرزندان خود محسوب مي شوند. برخي از والدين به دليل دانش و آگاهي سطح بالايي كه دارند، از اين نقش بسيار مهم خود آگاه بوده و سعي مي كنند عادات، رفتارها و نگرش هاي مطلوبي را نسبت به امور و پديده هاي مختلف زندگي در فرزندان خود به وجود آورند. اما متأسفانه تعداد اين قبيل والدين زياد نيست و كمتر از والديني است كه داراي حداقل آگاهي و شناخت نسبت به اين نقش حساس خود هستند و اين خود بيانگر توجه به ضرورت مهمي در آموزش و پرورش است و آن ضرورت چيزي جز آموزش والدين و آگاه نمودن آنان از نقش آشكار و پنهان آنها در شكلگيري نگرش هاي فرزندانشان نيست. بخش مهمي از آموزش هاي خانواده در مدرسه بايد به اين امر اختصاص داده شود و ضمن آگاه كردن والدين از نقش خود در شكل دهي و تكوين نگرش هاي فرزندان، آنها را با روشهاي تغيير نگرش و ايجاد نگرش مطلوب نسبت به تحصيل و مدرسه آشنا نمود و به مطالعه و نتايج پيامدهاي حاصل از اين آموزش پرداخت. منــابع :
1
. لوم، بنجامين (1979)، ويژگي هاي آدمي و يادگيري آموزشگاهي. ترجمه علي اكبر سيف، (1363). 2. سيف، علي اكبر (1368)، روانشناسي پرورشي. تهران: انتشارات آگاه، چاپ چهارم. 3. رحماني، جهانبخش (1380)، بررسي رابطه بين نگرش دانش آموزان به رياضيات با ميزان موفقيت تحصيلي آنان در دروس رياضي دوره راهنمايي شهر اصفهان: سازمان آموزش و پرورش استان اصفهان، شوراي تحقيقات . 4. كريمي، يوسف (1379)، روانشناسي اجتماعي. تهران: نشر ارسباران، چاپ هفتم. 5. كيوز، جانپي(؟)، دنياي يادگيري در مدرسه، ترجمه فرخلقارئيسدانا (1376). تهران: پژوهشكده تعليم و تربيت، واحد انتشارات. 6. Ford, paula and Gale, Martin (2001). Attitude and behavior. Encyclopedia of psychology, 2nd ed. Available from www. find Articles.com