سایت تخصصی ویژه طرح جابر،کاملترین طرح های جابر اول تا ششم شامل: جمع آوری وطبقه بندی ، نمایش علمی(مدل،تحقیق،نمایش)و آزمایش را با بهترین عنوان و محتوا ،قابل ویرایش به صورت ورد،pdf و شامل تمام موارد طرح جابر نظیر عنوان،متن،تعریف،شرح تحقیق،تحقیق زمینه ای،نتیجه گیری،منابع،سپاس گذاری،کارنما،راهنمای کارتون پلاست،فونت و تیتربندی،عکس و... با مناسب ترین قیمت و دانلود فوری وگارانتی وپشتیبانی رایگان در ایتا 09034840420.

واژه و معنی اسطوره
4.6 /5 20 5 1
واژه و معنی اسطوره

«مقدمه»

   در قرن حاضر كه قرن پيشرفت در علم و فن آوري است. كمتر كسي احساس نياز به گذشته خود مي كند. گذشته اي كه ثمره آن امروز است. براي انسان امروز اسطوره هنوز واژه اي نا آشناست.
زيرا احساس خلأ آنرا درك نكرده است. احساسي كه با هيچ علم و انديشه اي حبران نمي شود. انسان نخستين با اسطوره به دنيا مي آيد، زندگي مي كند و از دنيا مي رود. اسطوره هستة اصلي زندگي اوست. پاسخ سؤالهايش، ريشه تفكراتش، درك قدرت مافوق همه و همه با اسطوره همراه است. بنابراين اسطوره دين و دانش و انديشه اوست.
اسطوره و تفكرات آن نياز لاينفك انسان امروز و پرداختن به اين موضوع لازمه زندگي امروز مي باشد.
نگارنده سعي كرده است با طرح اين عنوان اسطوره را بيان كند و با نگاهي اسطوره اي به ماهي نشان دهد حتي اين موجود آرام نيز دنياي شگرف و پر رمز و رازي دارد.
هدف نگارنده از طرح اين موضوع، كه شامل چندين جنبه‌ مي باشد بررسي نقشي است كه ماهي به عنوان يك موجود زنده با نگاه اسطوره اي ايفا مي كند. جنبه ديگر رساله بررسي نقوش ماهي در آثار هنري پيش از اسلام مي باشد.
اين تحقيق شامل سه بخش مي باشد. در بخش اول نگارنده به اسطوره و سمبل پرداخته است، زيرا بدون شناخت اسطوره، نمي توان نگاهي اسطوره اي داشت.
بخش دوم شامل چهار فصل اسطوره ماهي، مذهب و ماهي، نوروز و ماهي، مي‌باشد.
در بخش سوم نقوش ماهي در آثار هنري مورد پژوهش قرار مي گيرد و شامل چهار فصل پيش از تاريخ، عيلام، ماد و هخامنش و پارت و ساساني است.
 

واژه و معني اسطوره
فرهنگ نويسان عرب معتقدند اسطوره واژه اي عربي است كه از ريخت «افعوله» برآمده و ريشه آن «سَطَر»به معني افسانه ها و سخنان بي بنياد و شگفت آور است؛ ولي به نظر مي رسد كه اين واژه عربي نباشد، بلكه واژه اي يوناني- لاتيني است كه در لغت با واژه «Historia» به معني روايت و تاريخ از يك ريشه است. در يوناني با واژه «Myths» به معني شرح، خبر و قصه روايت هم ريشه است. 
   آموزگار اسطوره را چنين تعريف مي كند‍: اسطوره را بايد «داستان و سرگذشتي مينويي دانست كه معمولا اصل آن معلوم نيست و شرح عمل، عقيده، نهاد يا پديده اي طبيعي است به صورت فراسويي كه دست كم بخشي از آن از سنّتها و روايت ها گرفته شده و با آيينها و عقايد ديني پيوندي ناگسستني دارد»
گاه اسطوره را با افسانه يكي مي دانند ولي بايد اضافه كرد واژه اسطوره بسيار گسترده تر از افسانه است و مي توان گفت از مجموع افسانه ها كه مايه هاي فرهنگي مي يابند اسطوره پديد مي آيد. به عبارت ديگر «افسانه ها پاره‌هايي گسسته و مايه هايي خام از گونه هاي جهانشناسي راز آميز و باستاني مي توانند بود كه آن را اسطوره مي ناميم.»
در قرآن واژه «اساطير الاولين» كه 9 بار نيز تكرار شده، اسطوره بيان شده است و مفسّران معني آن را نشانه هاي پيشينيان بر شمرده‌اند. آورده اند كه آگوستين قديس در پاسخ به اين پرسش كه اسطوره چيست؟ گفته است: «خيلي ساده است به شرط آنكه از من نپرسند، هرگاه خواستم درباره اسطوره توضيح بدهم، عاجز مانده ام.»
با توجه به گفتة آمده، توصيف و تعريف درياي پهناور اسطوره با كمك واژه هايي كه در اختيار داريم كاري دور از ذهن است. اسطوره را نمي توان در چهارچوبي قرار داد، بلكه بايد گفت با دريايي ژرف روبرو هستيم، كه رازناك و رمزآلود است.
انسان نخستين با شناخت طبيعت و با ياري گرفتن از اسطوره معماهاي خود را پاسخ مي دهد، اسطوره دين و دانش و انديشة انسان نخستين و دانسته هاي معنوي اوست، دانشي كه بيشتر جنبة نمادين دارد و از قوانين عملي ادوار بعد به دور است كه در آن سخن از اين است كه چگونه هر چيزي پديد آمده و به هستي خود ادامه مي دهد.
    اسماعيل پور اسطوره را چنين بيان مي كند: «اسطوره روايت يا جلوه اي نمادين دربارة ايزدان، فرشتگان، موجودات فوق طبيعي و به طور كلي جهان شناختي كه به يك قوم، به منظور تفسير خود از هستي به كار مي بندد. اسطوره سرگذشتي راست و مقدس است كه در زمان ازلي رخ داده و به گونه اي نمادين، تخيّلي و وهم انگيز مي گويد كه چگونه چيزي پديد آمده، هستي دارد يا از ميان خواهد رفت و در نهايت اسطوره به شيوه اي تمثيلي كاوشگر هستي است».
   بشر ناتوان غرق در انديشه هاي ناپختة خويش جستجوگر مأمني است كه اسطوره نام دارد، اسطوره واكنشي ناشي از ناتواني انسان در مقابل دنياي پيرامونش و حوادث غير مترقّبه اي است كه او هيچ نقشي در آن ندارد و نشانه‌اي از عدم آگاهي او در علل واقعي حوادث مي باشد.
  هم چنين اسطوره تجّسم احساسات آدميان است براي اعتراض به اموري كه براي ايشان ناخوشايند است و با استفاده از آن تسكين مي يابند.
    «اسطوره تاريخي است كه روانشناختي و ناخودآگاه گرديده است تاريخي است كه نه به انديشه و آگاهانه بلكه به سرشت و ناآگاه پديد آمده است.»
   در واقع اسطور ها با گوشت و خون انسان در آميخته اند، چه آنها را بپذيريم و چه نپذيريم، با آنها زندگي مي كنيم، در ژرفاي وجود هر انساني نشانه هاي آن را مي توان يافت.
  انسان در هر عصري با فرهنگش زندگي مي كند و اسطوره سرشت فرهنگ اوست. وقتي مي گوييم اسطوره فرهنگ مردمان نخستين است، سخن گزافي نيست.
    «اسطوره نه تنها سازه هاي زندگي هستند، بلكه بخشي از هر فرد، پاره اي از هر شخص هستند. قصّة كسي را گرفتن يا بردن، همچنان است كه جان او را گرفته باشند. اين چنين اسطوره هايي نقش هاي ذاتي، اجتماعي و اقتصادي دارند و اين پديداري محلي (اتفاقي) نيست، اين يك قانون و قاعده است».
به هر حال جمع بندي كه مي توان به دست آورد، چنين است:
  1. اسطوره تاريخ مينويي را روايت مي كند و حادثه اي كه در زمان هاي نخستين رخ داده است.
  2. اسطوره بيان يك خلقت است، يعني درباره اينكه چگونه هر چيزي بوجود آمده است.
  3. اسطوره فرهنگ انسان نخستين است هم چنين اسطوره دين و دانش و انديشه انسان نخستين است.
  4. نقش ‏آفرينان اسطوره موجودات فراطبيعي و غير عادي هستند.
  5. اسطوره به يك عبارت كاوشگر هستي است.
  6. اسطوره واقعيّتي است كه به صورت نماد بيان مي شود.
  7. اسطوره روايت فراطبيعي و مينويي است.
مالينوسكي اسطوره را چنين تعريف مي كند: «اسطوره عبارت است از احياي روايتي يك واقعيت ازلي به سود خواسته هاي ژرف ديني، خواستهاي اخلاقي، قيد و بندهاي اجتماعي، بيانيّه ها و حتّي نيازهاي عملي.»
   و در انتها تعريف استاد بهار از اسطوره را باز مي كنيم: «اساطير مجموعه اي است از تأثيرات متقابل عوامل اجتماعي و انساني و طبيعي كه از صافي روان انسان مي‌گذرد، با نيازهاي رواني- اجتماعي ما هماهنگ مي گردد و همراه با آيين هاي مناسب خويش ظاهر مي شود و هدف آن مالاً پديد آوردن سازشي و تعادلي بين انسان و پيچيدگي هاي رواني او با طبيعت پيرامون خويش است.»

جهان بيني و كاركرد اسطوره
«شناخت انسان هاي نخستين از جهان و بازتاب پندار و انديشة آنها در قالب روايت ها و گفتارهاي اسطوره اي، جهان بيني آنها را پديد مي آورد.»
    «پايا ترين و استوار ترين بنياد اسطوره اي، باور به يگانگي جهان و انسان است. در جهان بيني اسطوره اي، اين دو، جدايي و بيگانگي سرشتيني از يكديگرندارد، در بود يكسان اند و تنها در نمود از هم دور و جدا افتاده اند. پيوند در ميان اين دو چنان است كه گويي انسان و جهان دو نام اند، ناموري يگانه را.»
   يونگ مي گويد: «ذهن اقوام بدوي نه منطقي است و نه غير منطقي، آدم بدوي نه مثل ما زندگي مي كند و نه مثل ما مي انديشد. آنچه براي ما غير طبيعي و مرموز است، براي او كاملاً عادي است و جزيي از تجارب زندگي اوست. براي ما گفتن اينكه اين خانه آتش گرفته، زيرا كه رعد بدان اصابت كرده است عادي مي نمايد، ولي براي آدم بدوي گفتن اينكه اين خانه آتش گرفته، زيرا افسونگري از رعد استفاده كرده و خانه را سوزانده است، به همان اندازه عادي و طبيعي است.»
   «به نظر كاسيرر، بينش اساطيري، به معني راستين كلمه «Concret» يعني واقعي و محسوس است، هم چنين او معتقد است علل وقايع مختلف كاملا آزاد است. هر چيزي ممكن است از چيز ديگر پديد آيد. جهان ممكن است از جسم حيواني بوجود آيد. يا از هستة ازلي يا از گل نيلوفري كه روي آبهاي آغازين مي شكفد، زيرا در بينش اساطيري هر چيزي مي تواند با هر چيز ديگر تماس زماني و بعدي حاصل كند. در بينش اساطيري رخدادها، اتفاقي به شمار نمي آيند. بلكه اينان ناشي از دخالت و نفوذ علل سحرآميز و مرموزي هستند.»
    «نگرش اسطوره اي به واقع نخستين تلاش منسجم و شكل گرفتة آدمي براي شناخت و تسلّط بر طبيعت دروني و همراه بود، زخمي عميق به جاي گذاشت كه ذهن انسان باستان كوشيد تا به ياري اسطوره آن را دريابد و التيام بخشد عميق تر شدن اين زخم، در عصر جديد و تداوم فعاليت اسطوره سازي، خود دليلي كافي بر اهميت و ضرورت شناخت نگرش اسطوره اي است.»
  «مهمترين كاربرد اسطوره ها، الگو بودن آنهاست. اسطوره ها در هر مكان و در هر زماني براي بشر نمونه و الگو بوده اند در عصر حاضر نيز كه بشر بازگشتي بجا به دوران قبل داشته است، اسطوره را به عنوان ايده آل و الگوي خود پذيرفته است. پس اسطوره هر طبيعي داشته باشد، همواره، پيشينه و نمونه به شمار مي رود، آن هم نه فقط براي اعمال (قدسي يا دنيوي) انسان، بلكه براي موقعيّت خود اسطوره نيز، و حتي مهمتر از آن، سابقه و پيشينه اي است براي وجوه واقعيت، به طور كلي، ما بايد كاري را كه خدايان در روز ازل كردند، تكرار كنيم. « خدايان چنين كردند و آدميان نيز چنين كنند اينگونه احكام، مبين سلوك انسان دوران باستاني اند.»
مهم ترين كاركرد اسطوره به گمان الياده عبارت است از: «كشف و ‌آفتاب كردن سرمشق‌هاي نمونه وار و از همة آيين ها و فعاليت هاي معني دار آدمي از تغذيه و زناشويي گرفته تا كار و تربيت، هنر و فرزانگي.»
مالينوسكي برداشت خويش را از كاركرد اسطوره چنين مي گويد: «اسطوره با در نظر داشتن آنچه در اسطوره زنده است و حيات دارد، توجيهي ناظر به ارضاي كنجكاوي علمي نيست، بلكه روايتي است كه واقعيتي اصيل را زنده مي كند و بر آورندة نياز عميق ديني است و با گرايش هاي اخلاقي، الزامات و احكام اجتماعي و حتي مطالبات علمي مطابقت دارد و جوابگوي آنها است. در تمدن‌هاي بدوي، اسطوره كار لازمي را انجام مي دهد. باورمندي ها را بيان مي دارد، اعتلا مي‌بخشد و مدوّن مي سازد».
كوتاه سخن اينكه، اسطوره ما را در شناخت تاريخ، تمدن، فرهنگ و انديشه كمك مي كند.

سمبل
«سمبل به انگليسي «Symbol» نوشته مي شود و در فرانسه «Symbole» به ايتاليايي «Symbolo» است. در اصل يوناني از دو جز ballein, Syn=Sym ساخته شده است. جز اول اين كلمه به معني «با»، «هم»، «با هم»، جزء دوم به معني «انداختن»، «ريختن»، «گذاشتن» و «جفت كردن» است. پس كلمه «Symballein» به معني «با هم ريختن»، «با هم گذاشتن» و «با هم جفت كردن» است و نيز به معني «شركت كردن»،«سهم دادن»، «مقايسه كردن» سيمبلن در زبان يونان باستان به معناي «نشان»، «مظهر»، «نمود»، و «آيت» به كار مي رفته است
«آنچه در معاني لغوي و اصطلاحي «سمبل» و هم چنين در كلمه رمز ديده مي شود، اين است كه در تمام معاني يك صفت مشترك وجود دارد و آن عبارت از پوشيدگي و عدم صراحت است، يعني آنچه ظاهر يك علامت يا شي يا كلام يا شكل يا كلمه نشان مي دهد و دلالت مي كند مقصود نيست، بلكه منظور معني و مفهومي است كه در وراي ظاهر آنها قرار دارد. بنابراين، همان تعريفي كه معني كلي و شامل رمز را مي نمايد، مي تواند در مورد سمبل نيز صادق باشد. به علّت همين تشابه معني و مفهوم ميان رمز و سمبل است كه يكي را معادل ديگري قرار داده و به كار مي بريم.»
يونگ در باره سمبل معتقد است: «آنچه كه ما سمبل مي ناميم، عبارت است از يك اصطلاح، يك نام يا حتي تصويري كه ممكن است نماينده چيز مأنوسي در زندگي روزانه باشد و با اين حال، علاوه بر معني آشكار و معمول خود، معاني تلويحي بخصوصي نيز داشته باشد. سمبل معرّف چيزي مبهم، ناشناخته يا پنهان از ماست. مثلاّ بر ابنيه تاريخي كرت، شكل تيشه دو سر رسم شده است. اين شي را ما مي شناسيم ولي محتواي سمبوليك آن را نمي دانيم چون اشياي  بيشماري در وراي فهم انسان قرار دارند، ما پيوسته اصطلاحات سمبوليك به كار مي بريم تا مفاهيمي را نمودار سازيم كه نمي توانيم تعريف كنيم يا كاملا بفهميم. اين يكي از دلايلي است كه به موجب آن، تمام اديان، زبان و صور سمبليك بكار مي برند، امّا اين استعمالِ خود آگاه سمبلها فقط يكي از جنبه هاي يك حقيقت مهم روانشناسي است، انسان خود به خود بطور ناخودآگاه نيز سمبلهايي به شكل رويا مي ‏آفريند .
انسان ابتدايي براي اين درون ناشناخته و باز ناگفتني، بازباني رمزي، سعي در تعريف رويداد جادويي بازيافت خويش مي نمايد و زبان سمبوليك را اختراع مي كند، چرا كه سمبل داراي جنبة  ناخودآگاه وسيع تري است كه هرگز به طور دقيق تعريف يا به طور كامل توضيح داده نشده است و كسي هم اميدي به تعريف يا توضيح آن ندارد. ذهن آدمي در كند و كاو سمبل به تصوراتي مي‌رسد كه خارج از محدوده استدلال معمولي هستند.
. تاريخ سمبوليسم نشان مي دهد كه هر چيز مي تواند اهميت سمبوليك پيدا كند، اشياي طبيعي (مانند سنگها، گياه ها، حيوانات، كوه ها، درّه ها، خورشيد و ماه، باد، آب، آتش) يا چيزهاي ساخت انسان (خانه ها، قايق ها يا اتومبيلها) يا حتي شكل هاي مجرد (مانند اعداد، مثلث، مربع و دايره).

اسطوره ماهي
«ماهي و درخت همه تخمه»
«مادر همة درخت ها كه سرچشمة همه گياهان بود در فراخكرت مي رست و در اوستا بنام درخت سئين درمان همه درها و يا درخت همه تخمه توصيف شده است. آشيانة پرندة افسانه اي سئين (سيمرغ در فارسي) بر اين نخستين درخت قرار داشت. درخت همه تخمه در ميانة درياي فراخكرت قرار دارد و يك ماهي به نام «كر» از آن نگهداري مي كند كه در اطراف آن شنا مي كند و قادر است همه موجودات زيان آ‎ور را از آن دور سازد يكي از اين موجودات بخصوص خطرناك قورباغه اي است كه سعي مي كند ريشه هاي اين درخت مقدس را بجود».
«ماهي و گياه هوم»
«هوم كه در دنياي مينوي ايزد است و در دنياي گيتي گياه، دشمنان را دور مي سازد، درمانبخش است و سرور گياهان به شمار مي آيد
هوم را كه در مراسم ديني تقديس مي كنند نمادي مي دانند از هوم سپيد. هوم سپيد كه آن را گوكرن نيز مي خوانند گياهي اساطيري است كه در ته درياي فراخكرت مي رويد و بيمرگي مي آورد و در بازسازي جهان به كار خواهد آمد. اهريمن براي از ميان بردن هوم سپيد وزغي را در درياي فراخكرت بوجود آورد و در مقابل او، اورمزد دو ماهي مينوي را مامور نگاهباني آن كرده است»
«ماهي زغازه»
در آب نيل يك نوع ماهي بنام زغازه هست كه ماهي لطيفي مي باشد و هر كس به آن دست بزند و يا‌آن را بگيرد لرزه اي در دست او ايجاد مي شود و همين كه دست كشيد اين حالت برطرف مي‌شود.
«ماهي ليوثا»
ماهي وجود دارد «كه جهان به برپشت اوست و او در آب قرار دارد. زير آن ماهي گاوي است و زير گاو صخره و زير صخره ثري و زير ثري كس نداند كه چيست. نام آن ماهي ليوثا است و نام آن گاو يهموث. در روايتي ديگر هست كه اين ماهي بر دريا و دريا بر باد و باد بر قدرت قرار دارد. گويند كه آن ماهي استكبار كرد و خواست كه جهان را زير و رو كند. خدا پشه اي بيافريد تا به بيني او در شد و بيرون شد و پيش روي او بنشست از آنگاه باز، چشم آن ماهي باز مانده است و در آن پشه همي نگردد.»
 
«رمز ماهي در جوامع مختلف»
رمز ماهي كه در ملل مختلف يافت مي شود، بسيار پيچيده است و به گفتة رنه گنون اصل و منشأاش شمال آلمان و ممالك اسكانديناوي است و از آنجا به ايران راه يافته است. رمز ماهي طبيعتاً از رمز آب و دريا، جدايي ناپذير است، واضح است كه ماهي در آب زندگي مي كند و به همين جهت كه آبزي است و در آب. شناور است، رمز آبهاي ژرفي است كه در قسمت‌هاي زيرين زمين، جاري اند و از آنجا كه رمز آب است، با زايندگي و نو شدگي طبيعت پيوند يافته است و ظاهراً به همين دليل در خوبگزاري در تعبير ماهي گفته اند: هر كه در زمين مشرق و شهر هاي هندوستان و سند، در خواب ماهي بيند، تفسير آن زن باشد. اين معناي رمزي زايش طبيعتاً با معناي رمزي ديگري رابطه دارد. كه همانا رمز حيات (مبدأ زندگي) و باروري و بارداري است و همچنين معناي زايندگي و فراخي نعمت و خير و بركت است. مثلاً طلسم هايي به شكل ماهي هست كه به گفتة معتقدان خاصيت بارانزايي دارند و شكي نيست كه اين بارندگي بهنگام موجب سبزي و آباداني است و به همين دليل خوابگزاران مي گويند كه خواب ديدن ماهي، خوش يمن است.
«. به اعتقاد سرخ پوستان آمريكايي مركزي، ماهي، رمز خداي ذرت است، قطعاً به سبب قدرت باروري و بارداري و خاصيّت باران زائيش و بدين جهت در نظر قوم مظهر خداي عشق نيز هست و به همين سبب از متعلّقات زن ايزدان عشق و باروري است.
در چين نيز، ماهي رمز بخت و اقبال است و همانند لك لك كه رمز طول عمر است، نشانه شادي و نويد بخش دوران خجستگي و فرخندگي است و به خواب ديدنش، شگون نيك است».
به عبارتي ديگر مي توان گفت، خواب ديدن ماهي در همه كشورها خوش يمن است.
«گفتني است كه ماهيان مقدس در هند و مصر باستان و ماهي اسطوره اي oannes در كلده: نيز مبيّن نماد پردازي هماندند و كاشف اسرار (و بعدها پيام آور دين وحياني) به شمار مي روند. ويشنو به شكل ماهي بر كسي ظاهر مي‌شود كه مانو يعني شارع و قانون گذار دوره كنوني عالم است و آگاهش مي‌كند كه جهان به زودي در طوفاني سهمگين غرق مي شود و وي را براي نجات خود و نوح انسان و حيوان بايد سفينه اي بسازد و در آن جرثومه هاي جهاني آتي را گرد آورد. مانو بدستور ويشنو- ماهي عمل مي كند و طوفان فرا مي رسد و ويشنو- ماهي سفينه را به سلامت از غرقاب مي گذراند و در آغاز دورة كنوني، ودا را به مردم ارزاني مي دارد كه به حسب ريشه شناسي بايد از آن، علم علي- الاطلاق يا معرفت الهي مراد كرد».
«همچنين ماهي پستاندار دلفين در اساطير يونان مشهور است. دلفين با آيين پرستش آپولون پيوند دارد و نام شهر آئيني دلف (Delphes) از (Dauphin) مي آيد و مهمتر از همه اينكه دلفين ها، آنتيون پسر پريفاس از شاهان قديم سرزمين آتيك را كه براي آپولون احترام خاصي قائل بود، از غرقاب يا طوفاني سهمگين، نجات دادند و نيز معروف است كه آنان ارواح يا جانهاي برگزيدگان، نيكبختان جاويد را به (جزاير بختياران) مي رسانند. به رغم صاحبنظران سرچشمه اين اعتقاد، اقصاي شمال اروپاست».
به علاوه در مورد ماهي دلفين يا دفين مي توان اشاره كرد: «آمفي تريت كه ملكه دريايي است و دورا دور دنيا را گرفته، مورد عشق و محبت پوزئيدون قرار گرفت و او به خاطر اينكه تسليم پوزئيدون نشود خود را در اعماق اقيانوس پنهان كرده، ولي دلفين ها بر او دست يافته وي را با تشريفات زيادي نزد پوزئيدون بردند و پوزئيدون با او وصلت كرد.
هم چنين در افسانة آريون (Arion) كه موسيقي دان بزرگي بود و آوازي به غايت خوش داشت، آمده است كه روزي وي با كشتي مسافرت مي كرد، ملوانان در صدد قتل وي برآمدند. هنگامي كه او مورد حمله توطئه كنندگان قرار گرفت، از آنها خواست به او اجازه دهند تا يك بار ديگر آواز بخواند. دفين ها به محض شنيدن صداي او، روي آب نمايان شدند و آريون خود را به خدايان سپرده و به دريا جست يكي از ماهي ها او را به پشت خود گرفته تا دماغه تناره رسانيد او قدم به خشكي گذاشت».

ماهي در اديان
«ماهي در آيين مهر»
مهر (ميترا) يكي از ايزدان باستان است. «سنت پرستش مهر به دوران هاي بسيار كهن بر مي گردد. او خداي پيمان است و پيمان ها و نظم و راستي را نگاهباني مي كند. وظيفه مهم او نظارت بر پيمان هاست.
مهر نقش بسيار مهمي در آيين هاي ديني داشته است باز مانده اي از آنها جشن مهرگان است كه در روز مهر (شانزده همين روزماه) از ماه مهر برگزار مي شده است و در گاهشماري ايران باستان قرينة نوروز است».
آيين مهر در ايران بعدها پايه و اساس ميترائيسم در غرب است.
«در آيين مهر باور اين بوده است كه مهر (ميترا) درون آب متولد شده است. به همين دليل در آثار اين آئين، مهر را به صورت كودكي بر روي نيلوفر آبي تصوير مي كنند. دو ماهي دلفين مهر را از آب بيرون مي آورند. مجسمه اي از مهر باقي است كه دو ماهي دلفين را در دو طرف چهره او نشان مي دهد. تعداد زيادي مجسمه باقي است كه زني عريان را با يك كودك و يك ماهي دلفين نشان مي دهد. همه اينها چهره هاي مختلف همان اسطوره اند .
در آئين مهر رسم ويژه اي براي شراب نوشي وجود داشته و از جام ويژه اي براي اين كار استفاده مي شود كه به هفت قسمت تقسيم شده بوده است. تازه وارد يانودين يك خط شراب مي نوشيد، كسي كه در مرحله دوم بوده، به اندازه دو خط و پير و يا استاد به اندازه هفت خط شراب مي نوشيد. اصطلاح هفت خط به معني استاد، پير و از همين جا آمده است.» به همين دليل گاهي نقش جام شراب را با دو ماهي مي توان مشاهده كرد.

«ماهي در دين يهود»
داستان موسي و يوشع در جستجوي خضر را به نقل از قرآن و سورة كهف مي آ‎وريم. «پس چون به محل برخورد دو دريا رسيدند، ماهي خودشان را فراموش كردند، ماهي در دريا راه خود را در پيش گرفت و رفت. (61)
هنگامي كه از آنجا گذشتند موسي به جوان خود گفت: غذايمان را بياور كه راستي ما از اين سفر رنج بسيار ديديم. (62)
گفت: ديدي؟ وقتي به سوي آن صخره پناه جستيم، من ماهي را فراموش كردم و جز شيطان، كسي آن را از ياد من نبرد، تا به يادش باشم، و ماهي به طور عجيبي راه خود را در دريا پيش گرفت». (63)
در قصص الانبياء داستان چنين آمده:
«روزي موسي (ع) بر فراز منبر مردم را به وسيلة آيات تورات پند مي داد. در آن حال با خود گفت يقيناً خدواند بنده اي را دانشمند تر از من خلق نفرموده است. در همين لحظه جبرئيل فرود آمد و از وي خواست تا كنار صخره اي در منطقة تلاقي دو دريا با مردي كه بسيار دانشمند تر از اوست ملاقات نمايد و از علم او بهره جويد. موسي نيز به همراه يوشع بن نون د رحالي كه ماهي نمك سوده اي را زادراه برداشته بودند سفر را آغاز نمودند.
آنها وقتي به مكان مورد نظر رسيدند مردي را ديدند كه به پشت خوابيده است. اما وي را نشناختند. يوشع ماهي نمك سوده را در آب شسته و آن را بر روي تخته سنگي قرار داد. آن دو بي توجه به آنكه آب آن رودخانه آب زندگي جاودانه مي باشد ا زماهي خود كه زنده شد و در آب سرازير گشته بود، غافل گشتند. بعد از مدتي كه آنها به مسير خود ادامه دادند احساس گرسنگي بر موسي عارض شد و از يوشع خواست تا غذايي را براي خوردن مهيا نمايد در اين موقع يوشع به يادش آمد كه ماهي را بر فراز صخره به جا نهاده اند. در همين هنگام موسي به يوشع گفت: آن مردي را كه ما در كنار صخره ديديم همان خضر بوده است. سپس آنها با دنبال كردن جاي پاي خود از همان راهي كه آمده بودند بازگشتند تا به نزد خضر رسيدند
زنده شدن ماهي رمزي است كه موسي و يوشع را به خضر مي رساند.
«هنگامي كه يوشع و موسي در جستجوي خضر به مجمع البرين رسيدند. قطره اي آب حيات بر لب ماهي بريان يوشع چكيد و به فرمان خداي تعالي زنده شد و خويشتن به دريا افكند و موسي و يوشع به دنبال او برفتند و خضر را بيافتند.».

«ماهي در دين مسيحيت»
در كتاب مقدّس انجيل بارها و بارها به طرق مختلف به ماهي اشاره شده است. هم چنين در بناهاي مسيحي نقش ماهي ديده مي شود.
«چهار تن از حواريون مسيح (شمعون ملقب به پطرس و برادرش آندرياس و يعقوب زبدي و برادرش يوحنا) نخست ماهيگير بودند.»
«اما خاصه در مسيحيت، ماهي رمز عمده و پرباري است. مسيحيان واژه يوناني ماهي Ichthus را انديشه نگاري پنداشتند كه هر يك از پنج حرف يوناني اش، حرف اول كلمات عبارت يوناني زير است.
Jesus (Iesous) Kristos (christos) Theou Uios Soter.
عيسي مسيح، پسر خدا و نجات بخش. در نتيجه مسيح هم ماهي شد و هم ماهيگير و  به همين جهت، در بناهاي قديمي مسيحي و در تزئينات مزارها و مرقدها، نقوش و تصاوير رمزي ماهي بوفور ديده مي شود. اين ماهي رمز مسيح، منجي مومنان است».
استاد يونگ مي فرمايد: «خود مسيح هم از نظر نمادين بصورت برة خداوند يا ماهي تجسم يافته است. البته به صورت مار ستايش برانگيز روي چليپا، شير و در مواردي نادر اسب شاخدا رهم مجسم شده است».
«رمز هدايت سفينه اي حاوي جرثومة حيات توسط ماهي الهي در مسيحيت نيز انعكاس يافته است، بدين وجه كه مسيح به مثابه ماهي است و امّت مسيح يا كيسا، در حكم سفينه، حتي در صدر مسيحيت، ماهي اوآنس كلداني، تصويري از مسيح قلمداد مي شد، و گفتني است كه اوآنس همانند ويشنو، اصول حكمت اولي يا اصلي را به مردم مي آموزد».
«از سوي ديگر مسيح چنانكه گذشت به صورت ماهيگير نيز نقش شده است. پس مسيحيان بسان ماهيان در آب اند. زيرا آب متبرّك غسل تعميد كه رمز تجديد حيات در آيين مسيحي است، خود با نقش ماهي، رمز پردازي مي شود. به بياني ديگر ماهي چون در آب مي زيد، طبيعتاً مظهر نمادين غسل تعميد است، نوزاد مسيحي كه در آب غسل تعميد، به حيات روحاني چشم مي گشايد، شبيه ماهي اي خرد، زنده در آب حياتبخش و در نهايت همتاي عيسي مسيح است كه غسل تعميد يافت. البته ماهي به سببي دگر نيز رمزي مسيحي شده است. و آن ماهي خوردن مسيح پس از رستاخيز است. عيسي پس از مرگ بر حواريّون ظاهر مي شود. آنان مي ترسند و مي پندارند كه شبحي مي بينند. عيسي مي‌گويد نترسيد و شك و شبهه به دلهايتان راه نيابد، به دستان و پاهاي من بنگريد، خودم هستم آنگاه عيسي پرسيد آيا در اينجا خوراكي داريد؟ يك تكّه ماهي بريان پيش وي آوردند. آن را برداشت و پيش چشم شان خورد».
«به همه اين دلايل، نقش رمزي ماهي در آثار هنري مسيحيت، فراوان است، از جمله نقش ماهي با سفينه اي بر پشتش كه نماد مسيح و كليساي اوست و يا نقش ماهي با سبدي پر از نان بر پشتش و يا نقش ماهي بر بشقاب و ظروف و جام ها رمز عشاء ربّاني (نان و شراب مقدّس) است و نقش ماهي در گورخانه دخمه اي كه تصوير مسيح است.»

«نوروز و ماهي»
«بيشتر روايات اسطوره اي- افسانه اي ايران دورة پيشدادي را زمان پيدايي نوروز و جمشيد، چهارمين پادشاه پيشدادي را بنيانگذار نوروز و آئين نوروزي به شمار آورده اند. دوران جمشيد در يشت ها دوران طلايي به شمار آمده است. در آن دوران خوردني ها كاهش نمي يافت، چهارپايان و مردمان نمي مردند، گياهان نمي خشكيدند، سرما و گرما و پيري و رشك وجود نداشتند. جمشيد بر هفت كشور زمين فرمان مي راند و نيك بختي، شهرت ، گله و رمه، خشنودي و حرمت را از ديوان گرفته بود. پس آنگاه كه دروغ گفت، فرّه به صورت مرغي از پيش او بيرون رفت».
«افسانه هاي فراواني دربارة جمشيد و چگونگي پيدايش نوروز در تاريخ و ادبيات ايراني اسلامي آمده است. فردوسي در داستان پديد آمدن نوروز نقل مي‌كند كه وقتي جمشيد از كارهاي كشوري بياسود، بر تخت كياني بنشست و همة بزرگان لشكري بر گرد تخت او فراهم آمدند و به او گوهر پاشيدند. جمشيد آن روز را كه نخستين روز از فروردين و آغاز سال بود نوروز ناميد و جشن گرفت ابن بلخي افسانه به تخت نشستن جمشيد در آغاز بهار و نوروز خواندن آن روز را نقل مي كند و مي گويد: كه به فرمان جمشيد همة بزرگان به استخرگرد آمدند و در ساعتي كه شمس به درجة اعتدال ربيعي رسيد وقت گردش سال، در آن سراي به تخت نشست و تاج بر سر نهاد و آن روز جشن ساخت و نوروز نام نهاد و آن سال باز، نوروز آئين شد و آن روز هرمز از ماه فروردين بود و در آن روز بسيار خيرات فرمود و يك هفته متواتر به نشاط و خرمي مشغول بودند».
«ابوريحان بيروني پرواز كردن جمشيد را آغاز جشن نوروز مي داند: چون جمشيد براي خود گردونه بساخت، در اين روز بر آن سوار شد و جن و شياطين او را در هوا حمل كردند و به يك روز از كوه دماوند به بابل آمد و مردم براي ديدن اين امر در شگفت شدند و اين روز را عيد گرفته و براي يادبود آن روز در تاب مي نشينند و تاب مي خورند».
«گستردن خوان نوروزي يا سفرة نوروزي در هنگام گشتن سال كهنه به نو و گزيدن هفت نوع خوراكي گوناگون و چيدن آن روي سفره، از رسم هاي ويژه و عمومي در نوروز بوده است».
در سفرة سفيد رنگ هفت سين، هفت خوراكي است كه با حرف «س» آغاز مي‌شود عدد هفت نشانه هفت امشاسپند است. هفت سين معمولا شامل سيب، سبزه، سنجد، سماق، سركه، سمنو است كه افزون بر آن در سفره هفت سين آينه، شمع، تخم مرغ رنگ شده، گل سنبل، كتاب ديني مسلمانان قرآن، زردتشتيان اوستا) نان،  اسفند رنگ شده و شيريني و يك جام با ماهي‌هاي قرمز
هر يك از اين چيزها در فرهنگ ايراني، معنا ومفهوم نمادي دارد.
«قدحي آب كه ماهي در آن مي چرخد، نماد شادكامي در موقع سال تحويل است. اين كه رنگ ماهي قرمز باشد رسمي جديد است». ماهي در سفرة هفت سين گاهي نماد ناهيد فرشته آب و زندگي است. همين طور كه قبلا اشاره كرديم زمين به گرده يك گاو روي گردة يك ماهي به نام ليوثا است. «در زمان تحويل سال، اين گاو افسانه اي براي رفع خستگي خود زمين را از روي يك شاخ به شاخ ديگرش مي اندازد. به هنگام انتقال زمين از شاخي به شاخ ديگر گاو، تخم مرغ روي آينه و برگ سبز روي آب تنگ سفرة نوروزي مي چرخند و تكان مي خورند و ماهي در تنگ آب از حركت باز مي ماند».
«در وقت تحويل سال، همه اعضاي خانواده ها در خانه هاي خود گرد مي آيند و در كنار خوان نوروزي مي نشينند. شمع هاي شمعدان يا چراغ هاي روي خوان نوروزي را پيش از تحويل سال روشن مي كنند و سكه هايي لاي قرآن مي گذارند. همه چشم به آب و برگ وماهي مي دوزند و گوش به شليك و توپ و اعلام سال تحويل مي سپارند».
چشم دوختن به آب و برگ و ماهي احتمالا به خاطر اين است كه خوش يمن و نيك شگون بوده و شروع سال با ديدن آنها سال خوبي به همراه دارد.
«نوروزي خوان ها، دسته اي از پيكهاي نوروزي هستند كه دوره مي گردند و با خواندن ترانه هاي نوروزي آمدن بهار و نوروز را به مردم نويد مي دهند.
گروهي از آنها پيكهايي هستند كه با تخم مرغهاي رنگي و نقاشي شده يا دانه‌هاي اسپند بر نخ كشيده شده، يا سبدهاي ماهي كه از رودخانه هاي اطراف اردبيل گرفته‌اند به درخانه ها مي روند و با اهداي آنها به خانواده ها نوروز را به خانه ها مي آورند»
در مورد ماهي بر سر سفرة هفت سين بايد اضافه كرد «در بعضي مناطق نيز ماهي را درون كاسه اي آب مي اندازند كه ماهي نشان روزي حلال است».
و گاهي «كاسة آب زلال به نشانه همه آب هاي خوب جهان و ماهي زنده در آب به نشانة تازگي و شادابي است».

«نقوش ماهي در دوران پيش از تاريخ»
دوران پيش از تاريخ شامل سه دوره ديرينه سنگي، پارينه سنگي و نوسنگي مي باشد.
   در دوران پارينه سنگي در ايران «نقاشي صخره اي در مغرب درياي خزر و ناحيه لرستان بر جاي مانده است». نقش ماهي در دوران پارينه سنگي يافت نشده است.
   «در دوره سنگي علاوه بر ساختن ابزار و سلاح، مانند نوك پيكان و تيغه چاقو و تبر و سنبه با سنگ صيقل خورده، صنعت سفالگري رنگي يا منقوش با دست، شامل كوزه و ظرف و پياله و آبدان و نيز پيكره هاي كوچك اندام و مهره هاي چهارگوش، برجسته كاري با گل صورتگري- يا خاك رس نرم- نيز معمول شد»
«دوره نوسنگي در ايران از ميانه هزاره هفتم ق.م آغاز شد».
بيشترين آثاري كه نقش ماهي در آنها موجود دست، بين قرون پنجم تا سوم ق.م مي باشد.
  اكثر آثار شامل ظروف سفالين است و به ندرت ‏آثار مفرغي نيز ديده مي شود.
مي توان گفت تقريبا در تمام مناطقي كه هنر سفالگري داشته اند، ماهي يكي از نقش مايه هاي آنها بوده است.
در اين قسمت مناطقي كه از نقش ماهي استفاده كرده اند مورد پژوهش قرار مي‌گيرد. اولين منطقه اي كه مورد بررسي قرار مي گيرد. تپه تل باكون در جنوب غربي تخت جمشيد در منطقه مرودشت مي باشد. اين تپه شايد متعلق به نيمه اول هزاره چهارم پيش از ميلاد باشد.
يكي از نقوش مورد استفاده در سفال تل باكون نقش ماهي است. در يكي از سفالهاي تل باكون نقش ماهي به صورت نوار مانندي كار شده است كه احتمالا بر روي لبه يا شكم ظرف قرار داشته كه متاسفانه ظرف آن از بين رفته است. ماهي در يك بيضي قرار دارد و دور تا دور بيضي خطوطي موازي و مورّب
كشيده شده است. چهار باله به بدن ماهي متصل است و در انتها بدن زائده اي به جاي دم قرار دارد.
 
 
 
 
  
 

طرح روي سفال, مكشوفه از تل باكون, هزاره چهارم پ.م
 
دومين منطقه اي كه مورد بررسي قرار مي گيرد، تمدن تل شقا مي باشد. نقش ظروف اين تمدن «بيشتر از عالم حيوانات و نباتات الهام گرفته و سعي شده است موضوع هاي مربوط را با حالت طبيعي خود نقش كنند.»
يكي از نقوش مورد استفاده در تل شقا، ماهي مي باشد.
دو طرح ماهي كه احتمالا بر روي لبه يا شكم ظرف قرار داشته است در اين تمدن يافت شده است.
در يكي از اين طرح ها ماهي در وسط قرار دارد و بالا و پايين ماهي دو خط موازي رسم شده است. بدن ماهي با خط هاي مورب كشيده شده و دم ماهي به صورت قلبي شكل مي باشد. زائده هايي دوتايي كه احتمالا منظور هنرمند باله بوده، در بدن ماهي قرار دارد
 
 
  
 

طرح روي سفال, مكشوفه از تل شقا
 

طرح دوم دو ماهي را نشان مي دهد كه به هم متصل هستند و يكي در بالا و ديگري در پايين قرار دارد. بدن ماهي ها به صورت لوزي رسم شده است و خط هايي مورب دارد. دم ماهي نيز قلبي شكل است.
 
طرح روي سفال, مكشوفه از تل شقا
همان طور كه قبلا اشاره كرديم هنرمندان تمدن تل شقا سعي كرده اند ماهي ها را نزديك به طبيعت و رئاليسم رسم كنند. شكل ماهي ها وقتي بدين گونه است نشان مي دهد برداشت آنها از يك ماهي طبيعي به اين شكل بوده است.
«در تل شقا ظرفي پيدا شده كه به جاي تنگ آب مصرف مي شد، و به شكل مرغي است و روي آن نقش ماهي ديده مي شود».


تنگ أب سفالين, مكشوفه از تل شقا
 
سه ماهي نزديك به پايه ظرف نقش بسته است كه تيره رنگ مي باشند. بدن ماهي ها با خطوطي مورب كشيده شده كه نشاني از پولك ماهي است. دم ماهي نيز با دو خط مورب نشان داده شده. قسمت بالاي ظرف خطوطي موازي دارد كه داخل آنها با لوزي هاي پر شده است.
سومين منطقه كه مورد بررسي قرار مي گيرد، خفجه مي باشد كه احتمالا مربوط به هزاره دوم پيش از ميلاد است.
يكي از نقوش مورد استفاده در خفجه ماهي مي باشد.
خمره اي در اين منطقه يافت شده كه نقش ماهي بر روي آن رسم شده است. تمام سطح خمره پر از نقوش مختلف مي باشد، اعم از نقوش حيواني، هندسي و در قسمت بالاي پاية خمره نقش ماهي قرا ردارد. بدن ماهي به صورت خطهاي مورب مي باشد و چهار باله به بدن ماهي متصل است. دم ماهي نيز به صورت مثلث كشيده شده است. جلو و پشت ماهي خط هاي منحني شكل قرار دارد.
 
  
 
 
 
 
 

خمره سفالين, مكشوفه از خفجه, هزاره دوم پ.م
 
«تپه موسيان در حدود 150 كيلومتري شمال غرب شوش قرار دارد».
يكي از نقوش مورد استفاده در سفال اين تپه ماهي مي باشد.
در سفالي از اين تپه، طرح دو ماهي ديده مي شود كه روبروي هم قرا ردارند. بدن ماهي‌ها به شكل لوزي است و چشم ماهي دقيقاً در قطر لوزي قرار دارد. دم ماهي به صورت خط هاي موازي كه متصل به يك خط عمودي است، كشيده شده. بالهاي ماهي ها دو خط عمودي و مثلث هايي ديده مي شود و پايين ماهي ها يك خط رسم شده است.


 
طرح روي سفال, مكشوفه از تپه موسيان
 
طرح ماهي در تپه موسيان حالت انتزاعي به خود گرفته، كه در مناطق ديگر ديده نشده است.
تنها اثر مفرغي كه پيدا شده، بشقابي مفرغي در دشت كوير كرمان، خبيص مي باشد كه متعلق به 4000 سال پ.م كشف شده است. اين بشقاب زيبا پيشرفت هنر فلز كاري را در اين دوره به تصوير كشيده است. بشقاب 9 ماهي را در حال گردش بدور يك دايره نشان مي دهد. ماهي ها به صورت برجسته هستند و
پنج ماهي بزرگتر و چهار ماهي كوچكتر مي باشند.
 
بشقاب مفرقي, مكشوفه در دشت كوير كرمان, 4000 سال پ.م
با نقوش برجسته ماهي

«تمدن عيلام»
«بخش جنوب غربي ايران باستان را عيلام نام نهاده اند، كه در برگيرندة جلگه خوزستان كنوني، شامل منطقه شوش و سرزمين هاي مرتفع شمالي و شرق ‌آن»
«عيلاميها خود، سرزمينشان را هلتمتي Haltamti، سرزمين مقدس يا سرزمين خدايان مي خواندند كه مركب از هل به معني مقدس يا خدايان بود. واژه عيلام صورت اكدّي هلتمتي است».
اغلب اوقات شوش را مركز عيلام مي نامند. اما اكنون معلوم گرديده تنها يكي از مراكز مهم آن بوده. عيلاميها مردمي غير سامي بودند كه خطي مستقل داشتند. تمدن عيلام شامل سه قسمت عيلام مقدم، عيلام مياني، عيلام نو مي باشد.
تاريخ عيلام به هزاره هشتم پيش از ميلاد مي رسد و از هزاره سوم پيش از ميلاد وارد عصر تاريخي مي شود.
 
 
«هنر عيلام»
هنر عيلام شامل معماري، حجاري، فلزكاري و مهرسازي و سفالگري و مجسمه سازي است ولي آثاري كه از مجسمه سازي، مهرسازي و سفالگري باقيمانده است بيش از بقيه آثار است.
   مهرسازي از جايگاه ويژه اي برخوردار است. «بيشترين دستاوردهاي هنري عيلام در هزاره سوم، در آثار مهرسازان حفظ شده است».
هنر عيلام نيز مانند ديگر سرزمين هاي باستان بيشتر تحت تاثير مذهب آن بوده است.
«نقوش ماهي در هنر عيلام»
«در هنر عيلام موضوعات حيواني كه هميشه مبين قدرت هاي طبيعي پر بركت و در عين حال موحش بوده، بر موضوعات ديگر هنر برتري داشته است».
از اوايل هزاره چهارم، ق.م موضوعات زنده مانند ماهي در هنر عيلام بخصوص در سفال ديده مي شود. ماهي گاه به صورت تنها و گاه همراه عناصر ديگر مانند آب، پرندگان و درخت و به چشم مي خورد در برخي مواقع نيز همراه خدا و الهه نقش بسته است.
به هر حال در اكثر موارد نمادي از آب و خداي آب و گاه نشاني از نزديكي به آب مي باشد، در هر صورت ارتباطي با آب و دريا دارد.
در نقشي از خداي حيوانات مي بينيم كه شاخي بر سر دارد اين شاخ علامت قدرت وي مي باشد و دشمنان را مقهور مي سازد و گاهي نقوش اره ماهي نيز به آن اضافه مي شود، كه حاكي از نزديكي به آبهاست. اين تصاوير يك نوع فعاليت مذهبي مي باشد كه احتمالا با كارهاي حكومتي اين سرزمين ارتباط داشته است.
همچنين نوعي حيوان اسطوره اي به نام گريفون وجود دارد كه اعضاي بدنش از حيوانات مختلف تشكيل شده است. به جاي يال عضوي مانند پره هاي شناي ماهي دارد.
   از هزاره دوم ق.م ظروف بسياري از قبري كشف شده است. يكي از ظروف پرنده اي در حال صيد ماهي را نشان مي دهد كه از جنس گل برنگ خاكستري مايل به سياه است و تزئينات آن عبارت است از نقوش گودي كه گوديها را با خمير سفيد، پر مي كردند و گاهي خطوط قرمزي نيز در آن به كار مي بردند.
نقش ماهي و پرنده در قسمت وسط تقسيم بندي هاي ظرف وجود دارد كه ماهي در پايين و پرنده بالاي ماهي و به حالت اينكه ماهي را مقهور ساخته قرار دارد. پولك ماهي به صورت مربع هايي سفيد نقش بسته كه مانند اين مربع ها در سه قسمت پايين ظرف وجود دارد. كه يكي از آن قسمتها درست زير بدن ماهي كه احتمالا نمادي از آب و دريا مي باشد و بدن ماهي در آب قرار دارد.
   اين ظرف با ظرف هاي ديگر همين دوره تفاوت اساسي دارد. زيرا همه آنها، خود سفيد و نقششان سياه است، در صورتي كه اين ظرف درست برعكس است.
   اين ظرف نشان مي دهد عيلاميان تمايل به نقوش تزئيني داشته اند كه اين نقوش مهم از طبيعت بوده است. همچنين اين ظرف مبين ارتباط عيلام و بين النهرين است. زيرا ظروفي مشابه آنان در بين النهرين نيز يافت شده است.
 
 
 
 
 
 
 
  
 
 
 
 
 
 
 
 
 

ظرفي سفالين با نقوش تزئيني, مكشوفه از عيلام, ابتداي  هزاره دوم پ.م,
بز و پرنده اي در حال صيد ماهي
 
يكي ديگر از ظروفي كه همزمان با ظرفي است كه در بالا به آن اشاره شد، سفال بسيار زيبايي است كه هنرمند آن با چيره دستي تمام آن را ساخته است. «نقش ظرف سياه است و زمينه سفال روشن متمايل به قهوه اي يا زرد است. شكل اين سفال شبيه به خمره هاي بزرگ است.» نقش ماهي در بالاي خمره نزديك به دهانه است. زير آن فرم ها موج داري وجود دارد كه احتمالا نمادي ازآب مي باشد. بدن ماهي خط هايي دارد كه هنرمند آن خواسته با اين كار پولك ماهي را نشان دهد. ماهي چهار باله دارد كه با چهار مثلث نشان داده شده و خط هايي به جاي دم رسم شده است. در قسمت دهانه‌ي ظرف رديف ماهيهاي مي بينيم كه به هم متصل هستند. سر و دم ماهي بزرگ سياه است و تنها بدنش
سفيديهايي دارد.
خمره سفالين بزرگ, مكشوفه از عيلام, با نقش ماهي
  سفال ديگري كه همدوره سفال هاي پيش است، خمره اي كوچك است.  اين ظرف نيز به رنگ روشن بوده و نقوش آن به رنگ سياه كار شده است. در قسمت نزديك دهانه رديف ماهي ها را مي بينيم كه از سر به سر و از دم به دم بهم متصل هستند. ماهي ها با ظرافت كار شده و حتي چشم ماهي ها هم رسم شده است. بدن ماهي ها با خط هايي موازي به هم و دم ماهي به رنگ سياه است فرم كلي بدن ماهي مانند ظروفي است كه قبلا به آن اشاره كرديم و تغييري نيافته است.
 

خمره سفالين كوچك, مكشوفه از عيلام, با رديف ماهيها
 
اثر بعدي كه مورد بررسي قرار مي دهيم يك مجسمه تزئيني است كه متعلق به قرن هاي 17 و 18 مي باشد و از منطقه سروك در كوه هاي بختياري واقع در شرق جلگه شوش به دست آمده كه يك الهه- ماهي از جنس مفرغ است. اين الهه مانند خدايان بين النهرين لباسي با چين هايي بر تن و گردنبندي بر گردن دارد و كف دستها را براي نشان دادن چيزي جلوه آورده است. «بايد گفت كه برنز كار تصوير اساطيري جديدي آفريده است كه نوع مونثي از مرد- ماهي اصلي مي باشد و قبلا در مجموعه كارهاي بين النهرين وارد شده بوده است. اين الهه مسلما خويشاوندهاي الهه هاي كوچكي است، كه نيمي از بدنشان به صورت امواج بوده و قلمروي خداي خاك و گرداب را مجسم مي ساخته اند، رئيس و سردسته همه ارباب انواع عيلامي شبيه او بوده است.»
در مورد اين مجسمه مي توان احتمال داد كه با ائا (Ea) در بين النهرين كه خداي درياها و آبها مي باشد ربطه دارد. «آب سمبل خداي ائا مي باشد اين سمبل متشكل از چند رديف جريان آب موجدار مي باشد و اغلب در موج هاي آب تعدادي ماهي ديده مي شود» و گاهي سمبل آن يك حيوان با بدن ماهي است.
   اين مجسمه از دوره سوكالما هوها به دست آمده ماهي به صورت افقي قرار دارد و با بدن الهه زاويه اي ساخته است كه احتمالا به صندلي يا تخت وصل بوده است. الهه در كل حالتي آرام دارد.

مجسمه سفالين الهه- ماهي. مكشوفه از تنگ سروك, قرون 17 و 18 پ.م
 
حال به لوح سنگي اونقاش گال مي پردازيم. اين «لوح از سنگ سياه است و در چهار رديف موضوعاتي كه در وحله اول بي تناسب به نظر ميايد، پهلوي هم قرار گرفته اند. در رديف بالا شاه ديده مي شود كه فقط بازويش باقي است. شاه در مقابل خدايي كه ميبايستي گال يا اين شوشيناك باشد، ايستاده است. اين رب النوع علامت خدائي و فرماندهي يعني چوبدستي و حلقه اي در دست دارد. سپس اونتاش گال همراه با مادر و همسرش قرار دارند. رديف هاي پايين موجودات اساطيري را مجسم مي سازند كه دو بدو قرار دارند، بدين ترتيب دو پري- ماهي، از جنس مونث كه در ميان يك متن مشبك كه مظهر آبهاي آسمان و زمين است، و اين آبها به شكل طنابهايي از سه جفت ظرف فوران مي كند، ديده مي شود».
دو پري ماهي در اين لوح خدايان آبها مي باشند. اين نقش نيز احتمالا با خداي ائا رابطه دارد و بر اثر ارتباط با بين النهرين به عيلام نفوذ كرده است. در باورهاي عيلاميان آمده است: «برخي از ماهيان پري اند و براي خود در دريا دم و دستگاهي دارند و يكي از سرزمين هاي پريان زير دريا است»
 
 
 
 
 

 
  
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

لوح سنگي اونتاش گال, پري- ماهي
 
عيلاميها بجز نقوشي كه به خدايان و الهه ها اختصاص داده اند، تعدادي ديگر، تصاوير زندگي روزمره است كه با توجه به آن مي توان به چگونگي زندگي آنها پي برد.

يكي از اين نقوش، نقش برجسته زن نخ ريس بر قير طبيعي است كه از زيباترين كارهاي هنري عيلام جديد است. زني كه دوكي در دست دارد و بر روي صندلي مجلل نشسته است. پشت سر زن، خدمتكاري ايستاده و او را با بادبزني باد مي زند. بر روي ميز يك ماهي و تعداد ميوه است. در اين نقش برجسته تزئينات به حد اعلاي خود است و هنرمند عيلامي به جزئيات خيلي توجه داشته است. تزئينات اين اثر به زيبايي آن كمك فراوان داشته است. ماهي نيز با تمام جزئيات كار شده است. «سبك كار شبيه برنزهاي درستان مي باشد» اين مسأله مبين ارتباط عيلام با لرستان است.
 
نقش برجسته بر قير طبيعي, مكشوفه از عيلام جديد, با نفش ماهي
اثر بعدي كه مورد تحليل قرار مي دهيم يك نمونه مهر است كه تمايل عيلاميان را به چيزهاي غير طبيعي نشان مي دهد، «هيولاهايي دم دار، نيمي ميمون و نيمي شير ماده كه در ميان بسترهاي نيزار روي رودخانه به راحتي در حركتند و لنگر كشتي در قايقشان است و به وسيله ماهيان بزرگ و مودبي همراه و محافظت مي شوند».
نقش ماهي در پايين مهر قرار دارد و با تمام جزئيات رسم شده است. بدن ماهي كاملتر از قبل كشيده شده و نشان مي دهد كه هنرمند عيلامي در كار خود پيشرفت شاياني داشته است.


 
طرح مهر, مكشوفه از عيلام, با نقش ماهي

در يكي از مهرها نقش يك عيلامي حك شده كه قايق را به ساحل مي آورد. ناخداي قايق كه قبلا پياده شده ماهي بزرگي را در دست دارد و كمك ناخدا سبدي از ماهي هاي كوچكتر را به ساحل مي آورد.
 


طرح يك مهر, مشكوفه از عيلام

«نقوش ماهي در عصر ماد و هخامنش»
نگارنده در دورة ماد هيچ گونه اثر هنري كه در برگيرنده نقش ماهي باشد، پيدا نكرده است. بنابراين از دوره ماد گذشته و به عصر هخامنشيان مي پردازيم.
«تاريخ و تمدن هخامنشي»
«امپراطوري هخامنشي مدتي بيش از دو قرن، يعني در حدود 550 تا 330 ق. م دوام يافت» و در اواخر قرن چهارم ق.م با هجوم اسكندر و لشكريانش امپراتوري هخامنش سقوط كرد.
«پادشاهان مزبور (هخامنش) در شاهنشاهي خود، كه وسيعترين شاهنشاهي در تاريخ دنياست، تركيبي از تمدن هاي قديم به وجود آوردند، زيرا كشور آنان شامل بين النهرين، سوريه، مصر، آسياي صغير، شهرها و جزاير يوناني و قسمتي از هند بود».
«هنر هخامنشي»
«مهمترين آثار هخامنشيان در پاسارگاد، تخت جمشيد و شوش قرار دارد. آثار موجود در پاسارگاد از همه قديمي تر است. يكي از آثار مهم پاسارگاد مقبره كوروش است»
«هنر هخامنشي كمتر به صحنه هاي مربوط به زندگاني حقيقي توجه دارد. زيرا هدف عمده آنها از يك سوي، تجسم قدرت شاه بود از سوي ديگر، نشان دادن تنوع مللي كه شاهنشاهي را تشكيل مي دادند. هنر مزبور هنري است در خدمت قدرت، و مافوق همه هنري تزئيني به شمار مي رود».
علاوه بر معماري و حجاري كه اوج هنر هخامنش را نشان مي دهد، مي توان به فلز كاري و جواهر سازي، مهرهاي استوانه اي و مسطح و اشاره كرد. «شايد ظريفت ترين آثار هنري آن دوران را بتوان در ميان فلزكاري هاي نفيس و جواهرات ممتازي يافت كه اختصاصاً براي شخص پادشاه و درباريانش ساخته مي شد». به طور كلي هنر هخامنشي مبين هنري درباري است.
«نقوش ماهي در عصر هخامنشي»
نقش ماهي در هنر هخامنشيان بسيار اندك است، علت اين امر را بايد در چگونگي هنر آنها جست، كه هنري درباري و مقتدرانه مي باشد.
عناصر حيواني، كه در هنر هخامنشي به كار رفته، باز نشاني از قدرت است، مانند شير، عقاب، و بنابراين ماهي كه حيواني آرام است در اين هنر جايگاه بخصوصي ندارد.
اولين اثري كه مورد بررسي قرار مي گيرد مجسمه بسيار زيباي ماهي از جنس طلا مي باشد كه كاملا گرد است. مجسمه يك ماهي رئاليستي را با تمام جزئيات نشان مي دهد.
با جرأت مي توان گفت: اين اولين اثري است در هنر ايران كه يك ماهي را كاملا رئاليستي نشان داده است. احتمالا اين مجسمه كاربردي تزئيني صرف داشته است.
 
عكس 16
 
 
اثر بعدي سكه اي از جنس سلا طلا است كه منصوب به ارونت يكي از شاهزادگان مي باشد. بر روي سكه نيم رخ ارونت و در طرف ديگر آن اسب افسانه اي بالدار كه از كمر به پايين به شكل ماهي مي باشد. احتمالا علاقه ارونت به حيوان افسانه اي اسب ماهي منجر به ضرب سكه به اين شكل شده است.
 
عكس شماره 17
 
 
سكه اي ديگر نيز به دست آمده كه منصوب به آبروكوماس فرمانرواي سينوپ مي باشد. روي سكه، نيم رخ الهه سينوپ و طرف ديگر سكه عقابي ديده مي شود كه ماهي را با چنگالهايش گرفته است.
 
 (عكس شماره 18)
 
آخرين و مهمترين اثري كه مورد بررسي قرار مي گيرد، نقش برجسته كاخي در پاسارگاد است. اين نقش برجسته كه قسمت عمده آن نابود شده است مربوط به كاهن آئين ائا مي باشد. «كاهن مطابق هزاره اول پيش از ميلاد اين آئين، لباسش برش و تزئيناتي به شكل ماهي داشته است» و مي توان گفت، كاهن از كمر به پايين به شكل ماهي است.
همانطور كه قبلا اشاره كرديم ائا خداي بزرگ بين النهرين است كه سمبل آن آب و گاهي ماهي مي باشد. اين نقش از بين النهرين به هنر هخامنشي راه يافته است. «ائا را خداي عقل و خرد، خداي درياها و آبها و خداي خير و شفا دانسته‌اند»
 
عكس 19
 
 

«نقوش ماهي در عصر پارت و ساساني»
نگارنده در دوره پارت هيچ گونه اثر هنري كه دربرگيرنده نقش ماهي باشد، پيدا نكرده است. بنابراين از دوره پارت گذشته و به عصر ساسانيان مي پردازيم.
«تاريخ و تمدن ساساني»
سلسله ساسانيان حدود دو قرن پس از ميلاد در ايران به و جود آمدند و مدت 400 سال به ايران حكومت كردند. شاهان ساساني خود را وارث هخامنشيان مي دانستند و مدعي احياي عظمت ايران در دوران هخامنشي بودند.
«هنر ساساني»
مهمترين آثار ساسانيان در فيروز آباد، بيشابور و طاق بستان وجود دارد. در اين دوران معماري پيشرفت قابل ملاحظه اي داشته است. كاخهاي شاهان ساساني نشانگر معماري خاص و زيباي اين دوره است.
علاوه بر معماري، هنر قلمزني و موزاييك نيز از جلوه‌اي خاص برخوردار است. از ديگر آثار دوره ساساني، مي توان به مهرهاي دايره شكل و ابريشم دوزي و صنعت شيشه اشاره كرد.
«نقوش ماهي در عصر ساساني»
در هنر ساساني نيز نقش ماهي مانند هنر هخامنشيان به ندرت به چشم مي‌خورد.
بيشترين نقشي كه از ماهي در اين دوره وجود دارد، بر روي ظروف نقره قلمزني شده به چشم مي خورد. همچنين بايد اضافه كرد هرگاه نقش ماهي ديده مي شود، درخت زندگي نيز حضور دارد.
درخت زندگي كه درخت اساطيري است، براي ايرانيان باستان گياهي مقدس، بوده، بنا به گفته وستاسر خوش كرتيس ماهي به نام كَر اطراف اين درخت شنا مي كند و از آن نگهداري مي كند.
    خمره هايي با قالب سيمين كشف شده است، كه تصوير دو پرنده در آن نقش بسته است. بدن آنها مركب از ماهي انسان نما و سرهاي حيواني است. اولين اثر كه مورد بررسي قرار مي گيرد، بشقاب نقره قلمزني شده است. درخت زندگي دقيقاً در وسط ظرف كار شده است. در قسمت پايين درخت داخل آب دو ماهي و دو مرغابي به چشم مي خورد. همانطور كه قبلاً اشاره كرديم، ماهي بنام كَر از درخت زندگي محافظت مي كند. احتمالا منظور هنرمند از آوردن ماهي همراه درخت زندگي همين امر بوده است. از ديگر عناصر به كار رفته در بشقاب مي توان به شير ماده همراه با توله هايش و چند حيوان اسطوره ديگر اشاره كرد. دو ماهي روبروي هم قرار دارند و مانند هم هستند. دايره هايي در بدنشان وجود دارد كه معرف پولك هستند.
 
عكس 20
 
 
اثر بعدي كه مورد بررسي قرار مي گيرد، بشقابي قلمزني شده مي باشد كه احتمالا با بشقاب قبلي تقريبا همزمان بوده است. در قسمت وسط ظرف درخت زندگي قرار دارد و قوچهايي رودر رو كنار درخت ايستاده اند.
در پايين آنها خط هايي مواج معرف آب و چند ماهي ديده مي شود. البته از ماهي‌ها فقط سر آنها پيداست و بدن زير آب پنهان مي باشد در اين اثر نيز درخت زندگي همراه با ماهي آمده است.
 
عكس 21
 
 
سومين اثر ريتوني سفالي به شكل ماهي است. احتمالا اين ريتون تنها اثري در دوره ساساني مي باشد كه ماهي در حاشيه امر قرار ندارد. بلكه موضوع اصلي كار هنرمند است. طرح كلي اثر يك ماهي با جزئيات نسبي ميباشد. هنرمند با خلاقيت خود ايستايي آنرا به وسيله باله هايش مستحكم ساخته است. ريتون مكشوفه از كيش عراق مي باشد».
 
عكس 22
 
اثر بعدي كه مورد بررسي قرار مي گيرد، بافته اي رنگين مي باشد. در اين ساخته دو سوار ديده مي شود كه رو در رو هم مي باشند و بين آنها درخت زندگي قرار دارد. دو سوار روي اسب بالدار شبيه به اسب ماهي سوارند. در زير اسب حيواناتي ديگر نيز قرار دارند.
 
عكس شماره 22
 
آخرين اثر بشقابي قلمزني شده از جنس نقره مي باشد. سواركاري به روي اسب را نشان مي دهد كه در حال تيراندازي به يك شير است و يك گراز در قسمت پايين ديده مي شود. در زير گراز داخل آب، يك مرغابي و يك ماهي ديده مي شود. ماهي حالت محجوري دارد و به بالا نگاه مي كند.
 
 
عكس 24
 

«نتيجه گيري»
     اسطوره روايتي است كه متعلق به دورانهاي بسيار دور مي باشد و جزئي از پوست و گوشت انسان هاي ديرين قلمداد مي شود.
آنها بي آنكه بدانند ساختار اصلي اسطوره را بنيان نهادند، بكار بردند و براي ما به يادگار گذاردند. آنها براي شناخت خود، دنياي پيرامون و درك قدرت مافوق نياز به اصولي فرا طبيعي داشتند. براي جبران اين خلأ اسطوره پديد آمد.
 انسان ديرين خود واقف بر اين كشف نبود، زيرا اسطوره جزئي از بافت زندگي او و آنها با هم در آميخته و جدايي ناپذير بودند.
بنابراين اسطوره،  حكم دين و دانش و انديشه انسان ديرين مي باشد. امّا امروزه جايگاه اسطوره از يادها رفته است و آن را داستاني بيش نمي دانيم، كه همپاي افسانه و قصّه است. اسطوره از قالب زندگي امروز بيرون رفته و به گذشته ها پيوسته است.
    انسان امروز نيز براي خود اسطوره هايي پديد آورده ماهيت و هويت آن تغيير يافته و تقدس آن نيز از بين رفته است. اگر در گذشته اسطوره در مورد خدايان بود انسان امروز اساطير را ماشينهاي ساخته دست خود مي داند.
ميتوان گفت: اسطوره روايتي مقدس در ارتباط با عالم بالاست كه كاوشگر هستي است.
به هر صورت، اسطوره چيزي دور از ذهن نيست. هر چيزي ممكن است اسطوره شود. ماهي نيز به عنوان يك موجود زنده قابليت اسطوره شدن را دارد. در اعتقادات ايرانيان باستان ماهي اسطوره مي باشد زيرا نگهبان گياههاي مقدس مانند همه تخمه و هوم بوده است. از دلايل ديگر اثبات اين مطلب، ماهي ليوثا مي باشد كه، جهان بر پشت او قرار دارد.
    از طرفي ماهي سمبل هم مي تواند باشد. ماهي بدون آب معنا ندارد و رابطه اي واضح ميان آب و ماهي وجود دارد. آب سمبل باروري و نوشدگي است، به همين علت ماهي نيز رمز زايندگي و حيات است. بنابراين ماهي هم اسطوره است و هم حالت سمبوليك دارد. نقشي ديگر كه ماهي به ايفاي آن مي پردازد در مذهب مي باشد. در آئين مهر اعتقاد بر اين است كه مهر درون آب متولد شده و دو ماهي دلفين آن را از آب بيرون مي آورند.
    در دين يهود، ماهي باعث رساندن موسي و يوشع به خضر مي باشد ودر نهايت در مسيحيت، خود مسيح از نظر نمادين، به صورت ماهي تجسم يافته است. همين طور ماهي چون در آب زندگي مي كند، مي تواند نماد غسل تعميد هم باشد.
يكي ديگر از نقش هاي ماهي در نوروز مي باشد. تنگ ماهي بر سر سفره هفت سين نماد شادكامي است و چشم دوختن به آن در موقع تحويل سال خوش يمن است.
اينك به جنبه ديگر كلمه نقش يعني به بررسي نقوش ماهي در پيش از اسلام مي پردازيم.
در دوران پيش از تاريخ بيشترين آثاري كه نقش ماهي در آنها موجود مي باشد بين قرون پنجم تا سوم ق.م است كه اكثراً آثار ظروف سفالين و به ندرت آثار مفرغي در آن كشف شده است.
نقش ماهي در سفال تل باكون، تل شقا، خفجه و تپه موسيان ديده مي شود و تنها از دشت كوير كرمان بشقابي يافت شده كه نقش ماهي دارد.
از هزاره چهارم ب. م ماهي وارد هنر عيليام مي شود و در اكثر مواقع همراه با عناصر ديگر ماند آب و پرندگان و گاهي همراه با الهه و خدايان و پادشاه ديده مي شود.
اثرات هنري عيلام كه نقش ماهي در آنها قرار دارد، به طور كلي شامل دو دسته مي باشند. دسته اول زندگي روزمره يك عيليام را نشان مي دهد. مانند نقش يك مهر كه يك عيلامي را با تعدادي ماهي در ددست به تصوير كشيده است. دسته دوم تصاوير الهه، خدايان و پادشاهان را نشان مي دهد. مانند مجسمه اي كه الهه‌اي با بدن ماهي مي باشد.
ارتباط بين عيلام و بين النهرين باعث  تبلور اعتقادات بين النهرين در هنر عيلام مي باشد. اما خداي درياها و آب ها در بين النهرين كه يكي از سمبل هاي آن ماهي مي باشد در نقش برجسته هاي عيلام يافت شده است.
از دوران ماد هيچ اثري كه داراي نقوش ماهي باشد، يافت نشده است. در هنر هخامنشي ماهي به ندرت يافت شده است، علت اين امر را بايد در مشخصه هنري آن يعني قدرت و عظمت جست كه حيواني با خصوصيت ماهي در آن راهي ندارد.
يكي از مهمترين اثر اين عصر، نقش برجسته اي است كه كاهن آئين ائا را نشان مي دهد.
از  دوران پارتيان اثري كه نقش ماهي در آن موجود باشد، يافت نشده است. در هنر ساسانيان بر روي ظروف قلمزني شده به تعدادي نقش ماهي يافت شده است. جالب است بدانيم در اكثر مواقع همراه با ماهي، درخت زندگي نيز وجود دارد. احتمالا هدف هنرمند از اين همراهي به گفته كريتس ماهي به نام كَر اطراف درخت زندگي شنا مي كند تا از آن نگهداري كند.

«گزارش كار عملي»
از آنجا كه پروژه تئوري اين رساله نقش ماهي در هنر پيش از اسلام است. لذا سعي شد تا در راستاي آن به كار عملي پرداخته شود. همچنين با تأكيد به نقوش ماهي بيشتر توجه به فرم و استفاده از تركيب هاي سه بعدي مي باشد.
كارهاي عملي نگارنده شامل دو بخش است. ابتدا كارهايي كه پايه آنها چرخ كاري مي باشد و بعد با دست روي آنها تغييراتي حاصل مي شود. بخش دوم كارها منحصراً مجسمه سازي مي باشند.
كارهاي بخش اول همانطور كه گفته شد ابتدا با چرخ ساخته مي شوند و بعد با توجه به طراحي از پيش تعيين شده، شروع به ساخت آنها مي كنيم.
طراحي آنها با توجه به فرم هاي مختلف ماهي ها مي باشند كه تغيير يافته و انتزاعي شده اند. (تصوير 1 و 2)
بعد از اتمام كار و پخت آنها با توجه به فرم، بافت خاصي بر روي آنها انجام مي شود. (تصوير 5 ، 6، 7، 8، 9، 12) اين دسته از كارها غالباً كاربردي، تزئيني مي باشند.
بخش دوم كارها منحصرا مجسمه مي باشند. چرا كه علاقة نگارنده به كارهاي حجمي بيسش از كارهاي ديگر است. در اين مجسمه ها سعي شده با توجه به فرم فضاهاي مثبت و منفي زيبا ايجاد شود. مجسمه با گل سياه ساخته مي شوند، به اين صورت كه ابتدا توده گل را گذاشته، بعد از چرمينه شدن به آنها فرم مي دهيم.
 
(تصوير 3 و 4)
 
اين دسته از كارها منحصراً تزئيني هستند. (تصوير 10، 11، 13، 14، 15، 16)
 
 
 
- ژاله، آموزگار، تاريخ اساطيري ايران، سمت، تهران، 1380، چهارم، ص3.
- مير جلال الدين كزازي، رويا، حماسه، اسطوره، مركز، تهران- 1376، چاپ دوم، ص 3.
- ابوالقاسم اسماعيل پور، اسطوره بيان نمادين، سروش، تهران، 1377، چاپ اول، ص 13.
- همان مأخذ، صص 14-13.
- ژاله آموزگار، همان مأخذ، ص 5.
- ميرجلال الدين كزازي، همان مأخذ، ص 57.
- مهوش واحد دوست، رويكردهاي علمي به اسطوره شناسي، سروش، تهران، 1381، چاپ اول، ص 36.
- ابوالقاسم اسماعيل پور، همان مأخذ، ص 48.
- مهرداد بهار، از اسطوره تا تاريخ، چشمه، تهران، 1377، چاپ دوم، ص 411.
- مهوش واحد دوست، همان مأخذ، ص 97.
- مير جلال كزازي، همان مأخذ، ص 7.
- مهوش واحد دوست، همان مأخذ، ص 98.
- همان مأخذ،ص 99.
- همان مأخذ،ص 101.
 
- همان مأخذ،ص 58.
-ابوالقاسم اسماعيل پور، همان مأخذ،ص 15.
- مهوش واحد دوست، همان مأخذ، ص 60.
- همان ماخذ، ص 115.
- همان مأخذ،صص 115-116.
- كارل گوستار يونگ، انسان و سمبولهايش، ترجمه محمود سلطانيه، جامي، تهران، 1378، چاپ دوم، صص 24، 364.
- وستا سرخوش كرتيس، اسطوره هاي ايراني، عباس مخبر، مركز، تهران، 1373، اول، ص35.
- ژاله، آموزگار، همان مأخذ، ص 33.
- امان ا.. قرشي، آب و كوه در اساطير هند و ايراني، هرمس، تهران، 1380، اول، ص61.
- محمد جعفر ياحقي، فرهنگ اساطير و اشارات داستاني در ادبيات فارسي، سروش، تهران، 1375، دوم، ص 386.
- جلال ستاري، پژوهشي در قصه يونس و ماهي، مركز، تهران، 1379، دوم، صص 72-73.
- همان مأخذ،ص 73.
- همان مأخذ، ص 74.
- همان مأخذ، ص 75.
- مرتضي ذبيحي، اساطير همسان  ايران و يونان، انجمن علمي، فرهنگي، هنري، قم، 1376، ص 36.
- ژاله آموزگار، همان مأخذ، صص 19-20.
- علي حصوري، مباني طراحي سنتي ايران، چشمه، تهران،81، اول، صص 43-48.
- محمد مهدي فولادوند، قران مجيد، دفتر مطالعات تاريخ و معارف، تهران، 1376، ج سوم، صص 300-301.
- يوسف غريزي، قصص الانبياء از آدم تا خاتم الانبياء، هاد، تهران، 1380، هفتم، صص 418-419.
- محمد جعفر يا حقي، همان مأخذ، ص 386.
- جلال ستاري، همان مأخذ، ص 25.
- همان مأخذ. صص 73-74.
- كارل گوستا و يونگ، همان مأخذ، ص 363.
- جلال ستاري، همان مأخذ، ص 74.
- همان مأخذ، ص 75.
-  همان مأخذ، ص 76.
- علي بلوكباشي، نوروز جشن، نوزايي، ‏آفرينش، دفتر پژوهش هاي فرهنگي، تهران، 1380، اول، ص 13.
- همان مأخذ، ص 14.
- محمود روح الاميني، آئين ها و جشن هاي كهن در ايران امروز، آگاه، تهران، 1378، اول، ص 37.
- علي بلوكباشي، همان مأخذ، ص 69.
- محمود روح الاميني، همان مأخذ، ص 56.
- علي بلوكباشي، همان مأخذ، ص 71.
- همان مأخذ، ص 72.
-همان مأخذ، ص 47.
- جواد برومند سعيد، نوروز جمشيد، طوس، تهران، 1377، اول، ص 329.
- همان مأخذ، ص 331.
- پرويز مرزبان، خلاصه تاريخ هنر، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، تهران، 1365، اول، ص 2.
- همان مأخذ، ص 3.
- همان مأخذ، ص 26.
- لويي واندنبرگ، باستان شناسي ايران باستان، عيسي بهنام، دانشگاه تهران، تهران 1347، اول، ص 41.
- همان مأخذ، ص 44.
- همان مأخذ، ص 44.
- همان مأخذ، ص 78.
- همان مأخذ، ص 84.
- جان كرتيس, ايران كهن, خشايار بهاري, كارنگ, تهران, 1378, اول, ص 45.
- همان مأخذ. ص 9.
- محمود حريريان و ، تاريخ ايران باستان، سمت، تهران، 1377، اول، ص 127.
- جان كريتس، همان مأخذ، ص9.
- محمود حريريان و ، همان مأخذ، ص 127.
- والتر هينتس، دنياي گمشده عيلام، فيروز فيروزنيا، علمي و فرهنگي، تهران، 1376، دوم، ص 193.
- پيرآميه، تاريخ عيلام، شيرين بياني، دانشگاه تهران، تهران، 1372، اول، ص 27.
- همان مأخذ، ص 24.
- همان مأخذ، ص 27.
- همان مأخذ، ص 46.
- لويي واندنبرگ، همان مأخذ، ص 78.
- يوسف مجيد زاده، تاريخ و تمدن ايلام، مركز نشر دانشگاهي، تهران، 1370، اول، ص 72.
- پير آميه، همان مأخذ، ص 49.
- ابوالقاسم دادور، سمبلهاي خدايان بين النهرين از دوره اور سوم تا آشور نو و رابطه آن با سمبلهاي عيلام پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه تربيت مدرس، 1379، ج دوم، ص 664.
- پيرآميه، همان مأخذ، ص 49.
- همان مأخذ، ص 58.
- محمد اسديان خرم آبادي و ، باورها و دانسته  ها در لرستان و عيلام، مركز شناسي ايران، تهران، 1358، اول، ص 238.
- يوسف مجيد زاده، همان مأخذ، ص 93
- پير آميه، همان مأخذ، ص 202.
- والتر هينتس، همان مأخذ، ص 194.
- همان مأخذ، ص 28.
- ر. دبليو، فريه هنرهاي ايران، پرويز مرزبان، فرزان، تهران، 1374، اول، ص 26.
- رومن گريشمن، ايران از آغاز تا اسلام، علمي و فرهنگي، تهران، 1379، دوازدهم، ص 135.
- عبدالعظيم رضايي،تاريخ ده هزار ايران، اقبال، تهران، 1376، هشتم، ص 261.
- رومن گريشمن، ايران از آغاز تا اسلام، ص 189.
- ودبليو فريد، همان مأخذ، ص 43.
- ملكزاده، بياني، تاريخ سكه، دانشگاه تهران، تهران 1374، اول ص 92.
- ابوالقاسم دادور، همان مأخذ، ص 666.
- همان مأخذ، ص 43.
- جان كريتس، همان مأخذ، ص 40.
- ماريو بوسايلي، آمبرتوشراتو، هنر پارتي و ساساني ، يعقوب آژند، مولي، تهران، 1376، اول، ص 90.
- خائق توحيدي، فن و هنر سفالگربي، سمت، تهران، 1370، اول، ص 252.
- رومن گيرشمن، هنر ايران در دوران پارتي، و ساساني، بهرام، فره و شي، علمي و فرهنگي، 1370، دوم.
  • مشخصات
  • دانلود
4.6 /5 20 5 1
نظرات خود را اینجا بنویسید

مقاله و تحقیق رایگان واژه و معنی اسطوره Average rating: 4.67161911682767, based on 89 reviews from $0.0000 to $0.0000
کانال ایتا: https://eitaa.com/tarhejaberr