به نام خدا موضوع تحقیق: کلیات تحقیق و مبانی نظری تحقیق تهیه کننده: ---- استاد: ---- رشته مدیریت ورزشی دانشگاه مر کز === 1-1- طرح مسئله از عوامل اساسی توسعه پایدار و همه جانبه، توجه ویژه به جمعیت جوان به ویژه دانشجویان به عنوان قشر صاحب تفکر و اندیشه است. پرورش استعدادها و قابلیت های دانشجو هماهنگ با نیازها و تحولات جامعه می تواند زمینه تحقق اهداف تعریف شده آرمانهای یک ملت را فراهم سازد. بدون تردید مولفه های متنوع و متعدد، هم از نظر کمی و هم به لحاظ کیفی، دانشگاه و دانشجو را تحت تأثیر قرار می دهد به گونه ای که دائماً، با تصویر و تعریف جدیدی از دانشگاه و دانشجو روبرو می شویم. تحولات وسیع صنعتی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در سطوح ملی، منطقه ای و جهانی موجب می گردد که نظام آموزش عالی به ایجاد هماهنگی میان نیازهای جدید و دانشگاه اهتمام جدی نماید. آنچه مسلم است دانشجو به عنوان محور اصلی، نقش درجه اول را در این میانه ایفا می کند. لذا توجه به مسائل و مشکلات عدیده فرا روی وی و چاره اندیشی برای حل آنها از وظایف اساسی نظام آموزش عالی و دانشگاه است. دانشگاه باید ضمن تربیت دانشجو و آماده سازی وی برای پذیرش مسئولیت های تخصصی و حرفه ای اقدام به پرورش سالم عاطفی و اجتماعی او هماهنگ با باورها و ارزشهای فرهنگی، اجتماعی، خانوادگی، دینی و تاریخی نماید تا از طریق تحقق مفهوم استقلال فردی، هویت او را دوره های قبل شکل یافته به کمال برساند.
هم اکنون دانشگاه، با چالشهای متعددی نظیر گسترش کمی سریع، انفجار اطلاعات بویژه در عرصه علوم، تغییر رویکردها نسبت به دانشگاه در سایه تحولات اجتماعی، سیاسی، مشکلات عاطفی، روانی و خانوادگی غامض و ... روبرو است. تعامل عوامل مذکور و اثر گذاری آن بر دانشگاه و دانشجو مسئولیت متصدیان و سازمان های ذیربط در امر آموزش عالی را بسی دشوار می نماید. متأسفانه در سالهای اخیر مشکلات عاطفی و روانی و اجتماعی در میان دانشجویان روند صعودی نگران کننده ای داشته تا جائی که پدیده های نابهنجاری نظیر خودکشی، گرایش به سوء مصرف مواد، افت تحصیلی و ... به صورت موانع جدی، پیشرفت دانشگاه را تحت تأثیر قرار داده است (قنبر زاده 116:11385). به منظور مقابله با مشکلات مذکور، شناخت علمی و دقیق مسائل براساس یافته های مطالعات و پژوهشهای صاحبنظران و اندیشمندان اجتناب ناپذیر است.
زندگی دانشجویی با تنشها و فشارهای متعددی همراه است که به صورتهای مختلف سلامت اجتماعی دانشجویان را تهدید می کند. این تنشها تا حدی از محیط دانشگاه و از فشارها و محدودیتهای ذاتی دوره دانشجویی به عنوان مرحله ای انتقالی ولی بسیار مهم در زندگی افراد سرچشمه می گیرد. الزام به رعایت مقررات خاص، خودکاری و استقلال نسبی در انتخاب نحوه تخصیص منابع شخصی ( بخصوص زمان، انرژی و علاقه) و تلاش برای دستیابی به هدفهای آموزشی نسبتاً بالا در محیطی رقابتی همراه محدودیتهای ناشی از زندگی دانشجوئی (غالباً دوری از خانواده، خو گرفتن با محیط فیزیکی و اجتماعی جدید، مطابقت با نظام ارزشها و انتظارات و الزامات آن، دانشجویان به عنوان جوانانی که در مرز بلوغ و استقلال شخصی، اقتصادی و فکری قرار دارند با سیستمهای دیگر اجتماعی بخصوص خانواده، دوستان و شبکه های اجتماعی ارتباطی تنگاتنگ دارند. این روابط خارج از سیستم دانشگاه هم می توانند منابع تنش و فشار و ناراحتی و فشار ناشی از محیط دانشگاه را تقویت کنند و هم می توانند با ابراز حمایت و پشتیبانی عاطفی دانشجویان را در مقابل فشارها و تنش های ناشی از محیط دانشگاه حفاظت نمایند. توجه به این عوامل خارج از نظام دانشگاهی می تواند دسترسی به هدف ارتقاء سطح سلامت روانی و کارائی درسی و اجتماعی دانشجویان را تسهیل نماید.
سلامت اجتماعی تابعی از عوامل مختلف اجتماعی و فرهنگی است و دانشجو پس از ورود به دانشگاه با محیط جدیدی روبرو می شود که با زندگی قبلی او و محیط اجتماعی گذشته اش متفاوت می باشد و در طی دوران تحصیل نیز با مسائل و مشکلات عدیده ای روبرو خواهد گشت که هر کدام می تواند به سلامت اجتماعی او خدشه وارد کند و با توجه به اهمیت تأمین سلامت اجتماعی دانشجویان این مطالعه با هدف بررسی سلامت اجتماعی دانشجویان و تأثیر شبکه های اجتماعی بر آن انجام خواهد پذیرفت.
1-2- اهداف تحقیق 1-2-1- هدف اصلی
هدف اصلی این تحقیق بررسی عوامل موثر بر سلامت اجتماعی دانشجویان با تأکیدی خاص بر شبکه های اجتماعی آنان است.
1-2-2- اهداف فرعی:
بررسی ارتباط متغیرهای جمعیت شناختی دانشجویان با میزان سلامت اجتماعی آنها.
بررسی ارتباط میزان روابط دانشجویان در شبکه با میزان سلامت اجتماعی آنها.
بررسی ارتباط میزان حمایت شبکه ای با سلامت اجتماعی دانشجویان.
بررسی ارتباط میزان مشارکت در فعالیتهای شبکه ای با میزان سلامت اجتماعی دانشجویان.
بررسی ارتباط نوع و تراکم شبکه اجتماعی و ارتباط آن با سلامت اجتماعی دانشجویان.
1-3- ضرورت موضوع یکی از محورهای ارزیابی سلامتی جوامع مختلف، سلامت اجتماعی آن جامعه است. سلامت اجتماعی نقش مهمی در تضمین پویایی و کارآمدی هر جامعه ایفاء می کند. از آنجائیکه شرط مهم برای رشد و شکوفایی هر جامعه ای وجود افراد آگاه، کارآمد و خلاق است. لذا پرورش و تقویت انگیزه پیشرفت سبب ایجاد انرژی و جهت دهی مناسب رفتار و علایق و نیازهای آنها در راستای اهداف ارزشمند و معین شده می باشد و از آنجا که سلامت اجتماعی نقش عمده ای در کارکرد در تمام زمینه های فردی، خانوادگی و اجتماعی دارد بدیهی است که برنامه ریزی صحیح و جامع در تأمین سلامت اجتماعی دانشجویان کاملاً ضروری به نظر می رسد.
شرایط و موقعیت های محیط دانشگاهی و عوامل متعددی از جمله: دوری از خانواده، مواجهه با فرهنگ های مختلف، تأثیر گروه دوستان، مقررات زندگی جمعی، ناکامی عاطفی، مشکلات تحصیلی و ... باعث می گردد که آستانه مقاومت این قشر از جامعه (دانشجویان) کاهش یابد که در چنین شرایطی، افزایش قدرت سازگاری، بالاترین ظرفیتهای مقابله ای فردی و اجتماعی از طریق آموزش مهارت های فردی و اجتماعی، برآورده می گردد.
جوانی که از سلامت روانی و اجتماعی کافی برخوردار نیست نمی تواند با چالش های ناشی از ایفای نقش های اجتماعی کنار آمده و خود را با هنجارهای اجتماعی تطبیق دهد. از سویی دیگر خودکارآمدی به عنوان مهمترین عامل ایستادگی جوان در برخورد با چالش ها و تضادها نیز می تواند دستخوش تغییرات خاص این دوره از تحول قرار گیرد. شناخت شبکه های اجتماعی موثر بر سلامت اجتماعی دانشجویان امکان پیش بینی و برنامه ریزی جهت کمک به تأمین بهداشت روانی آنان فراهم می کند. از طرفی این امر به دست اندرکاران آموزش عالی کمک می کند تا با بسط و توسعه شبکه های اجتماعی، مراکز و کلینیک های خدماتی مشاوره، روان درمان و مددکاری و ارائه ی بیشتر خدمات رفاهی و بهداشتی و مهارت های زندگی از شیوع ناراحتی های روانی – اجتماعی که گاه حتی گریبانگیر باهوش ترین و خلاق ترین دانشجویان می شود جلوگیری کنند. بر همین اساس برنامه ریزان جوامع توسعه یافته تلاش می کنند که میزان سلامت اجتماعی افراد جامعه ی خود را ارتقاء بخشند و یکی از راههای ارتقاء سلامت اجتماعی شناخت عواملی است که در افزایش این بعد از سلامتی تأثیرگذار است. برای انجام برنامه ریزی صحیح و جامعه لازم است پژوهشهایی در زمینه شناخت میزان سلامت اجتماعی دانشجویان و همچنین شناخت عوامل تأثیر گذار بر آن انجام پذیرد.
1-4- فواید تحقیق با توجه به آنچه درباره اهمیت و ضرورت توجه به مسئله سلامت اجتماعی در مباحث بالا آمده، این نیاز احساس می شود که پژوهشی تجربی در این باره صورت گیرد که نظریات اندیشمندان خارجی در فضای اجتماعی ایران تنها در سطح نظری باقی نماند و در یک جامعه خاص و واقعی این نظریات بازآزمایی گردند زیرا اگرچه همه این نظریات از دل پژوهش های تجربی برآمده اند، اما بستر شکل گیری آنان، جوامع غربی می باشد که فضای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی خاص خود را دارند که طبیعتاً متفاوت از وضعیت کشورمان می باشد و به تبع آن یافته های پژوهش های بزرگ در فضای اجتماعی ایران تنها در سطح انتزاع باقی مانده و صرف نقل و قول از آنها نمی تواند به افزایش سلامت اجتماعی مردم کشورمان کمکی نماید. مطابق آنچه گفته شد به نظر می رسد این پژوهش بتواند مباحث مربوط به سلامت اجتماعی دانشجویان را از سطح نظری و انتزاعی به سطح انضمامی آورده و روابط بین متغیرها را در یک جامعه واقعی (و نه انتزاعی) بررسی نماید. تلقی ما چنین است که این پایان نامه دست و کم در مورد یک جامعه خاص (دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی) عوامل موثر بر سلامت اجتماعی را واکاوی نموده و جایگاه شبکه ها را نیز در این میان مشخص نماید و بدین طریق بتواند راه را برای تلاش های بعدی جهت تدوین برنامه ای در راستای افزایش سلامت اجتماعی دانشجویان بگشاید.
1-5- انگیزه پژوهشگر انگیزه پژوهشگر از انجام این پژوهش، بیش از هر چیز علاقه شخصی به دو مبحث سلامت اجتماعی و به طور ویژه تر شبکه های اجتماعی می باشد. ضرورت پرداختن به این دو موضوع برای پژوهشگر یک دغدغه جدی می باشد و تصور چنین است که انجام بهینه وظیفه یک مددکار اجتماعی در راستای توانبخشی به همین شبکه هاست که می تواند تحقق پذیرد. از طرف دیگر سلامت اجتماعی نیز از محوری ترین موضوعاتی بوده که در قالب مسائل متعدد، در چند سال اخیر ذهن پژوهشگر را به خود مشغول داشته است. از این رو این پژوهش بهانه بسیار خوبی را جهت پرداختن نسبتاً مفصل به این مقوله فراهم می آورد و بنابراین پژوهشگر با علاقه وافر به انجام این کار روی آورده است.
1-6- واژگان کلیدی پژوهش سلامت اجتماعی، شبکه های اجتماعی، ارتباط شبکه ای، مشارکت در شبکه، سرمایه اجتماعی
1-7- سازماندهی پژوهش این پژوهش از 5 فصل تشکیل شده است که فصل اول آن، به کلیات تحقیق و مواردی همچون طرح مسئله و اهداف و اهمیت تحقیق و ... می پردازد. فصل دوم این پژوهش به متون ادبیات نظری تحقیق اختصاص دارد و چارچوب نظری و فرضیات تحقیق و ... در این فصل تشریح می گردد. فصل سوم که مربوط به روش شناسی تحقیق است روش تحقیق و روش نمونه گیری و پایانی و روایی و ... را در بر می گیرد. فصل چهارم که عنوان تجزیه و تحلیل یافته های تحقیق را یدک می کشد به توصیف جامعه آماری، تشریح یافته های توصیفی و تبیینی پژوهش و آزمون فرضیات می پردازد. فصل پنجم که آخرین فصل پژوهش می باشد و مربوط به نتیجه گیری و پیشنهادات می باشد به خلاصه نتایج و پیشنهادات و محدودیت ها اختصاص دارد.
فصل دوم 2-1- مقدمه سلامت موضوعی مطرح در بسیاری از فرهنگ ها است. در واقع هر جامعه به عنوان بخشی از فرهنگ خود از سلامت مفهوم خاصی در نظر دارد. از میان تعریف هایی که هنوز هم به کار می رود، شاید دیرینه ترین تعریف آن باشد که : «سلامتی عبارت است از بیمار نبودن». در برخی فرهنگها سلامت و هماهنگی
مترادف یکدیگرند و هارمونی عبارت است از :«سازگار بودن با خود، با جامعه، با خدا و با جهان». آراء هندیان و یونانیان باستان در مفهوم سلامت مشترک بوده و بیماری را به اختلال تعادل بدنی نسبت به آنچه «اخلاط» می نامیدند، منتسب می کردند.
سلامت بیشتر به عنوان نعمت در نظر گرفته می شود و ارزش آن به درستی شناخته نمی شود، مگر هنگامی که از دست برود. در سطح بین الملل تا زمانی که پس از جنگ جهانی اول اساسنامه جامعه ملل تهیه می شد، سلامت «از یاد رفته» بود تنها در واپسین روزها تهیه کنندگان پیش نویس اساسنامه به یاد بهداشت جهان افتادند. در کنفرانس ملل متحد در شهر سانفرانسیسکو در سال 1945 موضوع بهداشت به عنوان یک موضوع ویژه مطرح شد. با وجود این، در چند دهه گذشته جنبش تازه ای پدید آمده و سلامت به عنوان یک حق بشری و یک هدف اجتماعی در جهان شناخته شده است؛ یعنی سلامت برای برآورده شدن نیازهای اساسی و بهبود کیفیت زندگی انسان لازم است و باید برای همه انسانها در دسترس باشد. لذا در این تحقیق که هدف اصلی آن بررسی عوامل موثر بر میزان سلامت اجتماعی دانشجویان با تأکید بر شبکه است، در بخش اول، ابتدا تعریف سلامت و سلامت اجتماعی بیان می شود، سپس عوامل موثر به سلامت، مدلهای سلامت روانی و سلامت اجتماعی ارائه و در بخش دوم دیدگاهها و نظریه های عوامل تأثیرگذار بر سلامت اجتماعی با تأکید خاص بر تئوری شبکه اجتماعی بیان می شوند. در پایان این بخش مروری بر تحقیقات پیشین سلامت اجتماعی خواهیم داشت و سپس چارچوب نظری تحقیق بیان و فرضیه های تحقیق تدوین خواهند شد.
2-2- سلامت سلامت از واژه هایی است که بیشتر مردمان با آنکه اطمینان دارند معنای آن را می دانند، تعریفش را دشوار می یابند. در فرهنگ های گوناگون تعریف های بسیاری از سلامت شده است:
در فرهنگ و بستر سلامت وضع خوب و عالی بدن، اندیشه و روح و بویژه بر کنار بودن از درد یا بیماری جسمی تعریف شده است. در فرهنگ آکسفورد به معنی وضع عالی جسم یا روح و حالتی که اعمال بدن به موقع و به گونه موثر انجام شود آمده است. جالینوس سلامت را عبارت از وجود نسبت معینی از عناصر گرمی، سردی، رطوبت و خشکی تعریف می کند. ابن سینا معتقد است: سلامت سرشت یا حالتی است که در آن اعمال بدن به درستی انجام می گیرد ... نقطه مقابل آن بیماری است (سجادی، 245:1383).
در سالهای اخیر با گنجانده شدن «توانایی داشتن یک زندگی مثمر از نظر اقتصادی و اجتماعی»، این تعریف کامل تر شده است. سلامت بیشتر به عنوان ابزاری برای رسیدن یک هدف منظور شده است که می توان آن را از لحاظ کارکردی به صورت یک منبع
بیان کرد؛ منبعی که به مردمان امکان می دهد به گونه فردی، اجتماعی و اقتصادی زندگی کنند. سلامت تنها زندگی کردن نیست، بلکه منبعی برای زندگی روزمره است؛ سلامت یک مفهوم مثبت است که بر منابع و امکانات اجتماعی و شخصی و همچنین توانایی های جسمانی تأکید دارد (پوراسلامی، 19:1379).
سازمان جهانی بهداشت، سلامت بهزیستی کامل جسمی، روانی و اجتماعی و نه صرف نبودن بیماری و یا رنجوری تعریف می کند. بنابراین سلامت منبعی برای زندگی روزمره است و نه برای هدف زندگی (محمد نبی، 1:1386). سلامت مفهوم مثبتی است که علاوه بر ظرفیتهای جسمی بر منابع اجتماعی و شخصی تأکید دارد. سلامت دارای 6 بعد مختلف می باشد: سلامت جسمی، سلامت روانی، سلامت عاطفی، سلامت معنوی، سلامت جنسی و سلامت اجتماعی (سجادی، 246:1383).
2-3- سلامت اجتماعی مفهوم سلامت اجتماعی، مفهومی است که در کنار ابعاد جسمی و روانی سلامت مورد توجه قرار گرفته است، جنبه اجتماعی آن را با محور قرار دادن فرد مورد بررسی قرار میدهد. بلوک و برسلو برای اولین بار در سال 1972 در پژوهشی به مفهوم سلامت اجتماعی پرداختند. آنها مفهوم سلامت اجتماعی را با درجه عملکرد اعضاء جامعه مترادف کرده و شاخص سلامت اجتماعی را ساختند. آنها تلاش کردند تا با طرح پرسش های گوناگون در ابعاد جسمی، روانی و اجتماعی سلامت فردی، به میزان فعالیت و عملکرد فرد در جامعه برسند. این مفهوم را چند سال بعد دونالد و همکارانش در سال 1978 مطرح کردند و استدلال آنها این بود که سلامت فراتر از گزارش علائم بیماری، میزان بیماریها و قابلیت های کارکردی فرد است. آنها معتقد بودند که رفاه و آسایش فردی امری متمایز از سلامت جسمی و روانی است. براساس برداشت آنان سلامت اجتماعی در حقیقت هم بخشی از ارکان وضع سلامت محسوب می شود و هم می تواند تابعی از آن باشد. سنجش محتوای سلامت اجتماعی از ابتدا از طریق تمرکز بر فرد و در رابطه با تعاملات میان فردی (مثلاً ملاقات با دوستان) و مشارکت اجتماعی (مانند عضویت در گروهها) مورد سنجش قرار گرفت و در اندازه گیری ارکان عینی (مثلاً تعداد دوستان) و ذهنی (کیفیت روابط دوستانه) هر دو تعریف منظور شده بود. حوزه سلامت اجتماعی از سالهای 1995 به بعد علاوه بر نگرش کلی و عامی که بر کیفیت سلامت در میان تمام افراد دارد. در کشورهای صنعتی گرایش خاص را در دو بعد سلامت روانی و نیز سلامت اجتماعی آغاز کرده است. گروهی از کارشناسان در این تلاش بوده اند تا با عملیاتی کردن مفهوم ارتقاء سلامت اهداف کلی شعار "بهداشت برای همه" را با زمینه های اجتماعی سلامت در مفهوم عام پیوند بزنند. آنان معتقدند که ارتقاء سلامت در حقیقت در بر گیرنده زمینه های اقدام اجتماعی برای توسعه سطح سلامت است. ارتقاء سطح سلامت بر این اساس از دو طریق امکان پذیر است که یکی از آنها توسعه شیوه های سالم زندگی و اقدام اجتماعی برای سلامت است و دیگری ایجاد شرایطی است که زیستن در یک حیات سالم را امکان پذیر سازد.
استفاده مفرط از مدل بیماری در گذشته که در آن مقوله سلامت به عنوان نبود نشانه ها و عوارض جسمانی و روانی تعریف می شده است، منجر به باز تعریف سلامت به شکل های مختلف و سنجش آن به طرق متنوع شده است. از جمله این شیوه ها می توان به این موارد اشاره کرد: بیان شخصی، تغییرات در کارکرد ایمنی بدن، آشکار شدن علائم ظاهری بیماری، تشخیص پزشکی و ... (پترسون و باسیو، 1991).
با این حال سازمان بهداشت جهانی
V.H.O (1946) سلامت را اینگونه تعریف کرده است: " حالت سلامت کامل جسمانی، روانی و اجتماعی و نه صرفاً نبود بیماری و یا ناتوانی فرد" (سازمان بهداشت جهانی، 1946:100).
این تعریف مقدمه ای برای معرفی مدلی شد که در آن سلامت به معنای سطح بالایی از سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی مفهوم سازی شد (کییز و شاپیرو، 2004).
تعریف سازمان بهداشت جهانی راه را برای تعریف سلامت اجتماعی گشود و سبب شد تا بتوان آن را طبقه بندی کرده و از زاویه دید جدید تری به تحقیق درباره آن پرداخت که در این زاویه دید جدید، جنبه های اجتماعی سلامت مورد توجه به قرار گرفتند. سلامت اجتماعی از دو دیدگاه لذت جویانه و کارکردی مورد توجه قرار گرفته است (ریف و سینگر، 2004).
دیدگاه لذت جویانه، سلامت اجتماعی را با رضایت از زندگی و تعادل جنبه های مثبت و منفی بررسی می کند. از سوی دیگر دیدگاه کارکرد گرایانه، سلامت اجتماعی را با توجه به اهمیت فردی، هستی معنادار و میزان پتانسیل افراد برای ایفای وظایف خود می نگرد (واترمن، 1993) و لذا تأکید آن بر سلامت اجتماعی در یک بازه زمانی طولانی مدت تر است. تحقیقات مختلف که متمرکز بر مفهوم سلامت اجتماعی هستند، شامل تحقیقات درباره سلامت عاطفی بوده اند و بر مبنای یک مفهوم سازی لذت جویانه از سلامت اجتماعی صورت گرفته اند و کارکردگرایی مثبتی را بررسی کرده اند که به عنوان جزئی از سلامت اجتماعی و سلامت روانی مطرح بوده است (ریف و کییز، 1995). ریف و کییز معتقد بودند که سلامت چیزی بیش از رضایت از زندگی و احساس خوشبختی است که در مفهوم لذت جویانه از سلامت مطرح می شود. امروزه سلامت اجتماعی را محصول عوامل شناختی، روانی و اجتماعی و هم معلول عوامل بیولوژیکی می دانند و این نگرش با یک رویکرد کلی تر به مقوله سلامت و بیماری و معالجه مشکلات آسیب زننده همراه می شود. این رویکرد جدید به سلامت منجر به استفاده از دامنه ای از واژه ها شد که با هم ارتباط درونی دارند از جمله: کیفیت زندگی (پاور، 2003)، سلامت اجتماعی ذهنی و سلامت روانی (ریف و کییز، 1995) کارکرد مثبت فردی و سلامت عاطفی (واترمن، 2001) و سلامت اجتماعی (کییز، 1998). این مفهوم سازی گسترده از سلامت و سلامت اجتماعی اجازه می دهد تا بررسی جامع تری از عوامل روانی و شناختی داشته باشیم که مرتبط با درک افراد از میزان کارایی مطلوب خود در محیط اطرافشان است. این تأکید بر عوامل روانی مثبت که مرتبط با سلامت اجتماعی هستند را می توان به حوزه روانشناسیهم تعمیم داد.
کییز
(1998) معتقد است که مفهوم سازی سلامت ذهنی می بایست آنقدر گسترده شود که سلامت اجتماعی را هم در برگیرد. سلامت اجتماعی از دیرباز به عنوان فارغ بودن از حالت های اجتماعی منفی مثل از خودبیگانگی یا هرج مرج تعریف شده است و نه الزاماً اینکه وجود شرایط روان شناختی اساس سلامت اجتماعی باشند (کییز، 133:1998).
در حالیکه به سلامت اجتماعی در جنبه فردی توجه زیادی شده است (مثلاً ریف، 1989) این عقیده هم مطرح شده است که میبایست توجه همسانی به ماهیت اجتماعی مقوله سلامت اجتماعی شود. به عقیده کییز سلامت اجتماعی و یا فقدان آن، دغدغه ای بارز در نظریه کلاسیک جامعه شناسی بوده است. علیرغم اهمیت مفاهیمی چون هرج و مرج، از خود بیگانگی که مورد توجه مارکس و دورکیم قرار داشته، آنها به بحث درباره ابعاد چندگانه سلامت اجتماعی مثبت هم پرداخته اند. از جمله فواید بالقوه زندگی اجتماعی، یکپارچگی و انسجام اجتماعی است که به معنای احساس تعلق و وابستگی درونی و احساس وجدان مشترک و سرنوشت جمعی می باشد (دورکیم، 1951).
مزایای زندگی اجتماعی می تواند اساس و بنیان ارائه تعریفی جهانی از سلامت اجتماعی باشد. سلامت اجتماعی عبارتست از تخمین شرایط و کارکرد یک فرد در جامعه. کییز در ادامه چالشهای اجتماعی که ابعاد سلامت اجتماعی را تشکیل می دهند، توصیف می کند.
سلامت اجتماعی اینگونه تعریف شده است: «ارزشگذاری شرایط یک فرد و کارایی او در جامعه» که این بازتابی از «سلامت اجتماعی مثبت» می باشد (کییز، 122:1998). این نشانگر این حقیقت است که سلامت اجتماعی بازتاب درک افراد از تجربیاتشان در محیط اجتماعی میباشد که در تضاد با ملاک های سلامت اجتماعی از حیث میان فردی قرار می گیرد یعنی ملاک هایی چون حمایت اجتماعی یا ملاک هایی که در سطح اجتماعی شکل اجرایی به خود می گیرند مثل ارزیابی های سرمایه اجتماعی. لذا سلامت و سلامت اجتماعی را باید به گونه ای مفهوم سازی کرد که شامل خود اثبات گری فرد در گروه های اجتماعی و اعتبار و تصدیق این مورد برای افراد مختلف شود (روزنفلد، 1997). کییز (1998) 5 ملاک را برای سلامت اجتماعی بر می شمرد که همراستا با نظریه روان شناختی و جامعه شناختی اجتماعی بسط پیدا می کنند. کییز معتقد است که مدل سلامت اجتماعی (که در امتداد سلامت روانی مطرح می شود و زمینه کارکرد مثبت را فراهم می کند) شامل یکپارچگی اجتماعی، ایفای نقش اجتماعی، انسجام اجتماعی، پذیرش اجتماعی و خودشکوفایی اجتماعی به شرح نمودار زیر می شود:
شکوفایی اجتماعی
انسجام اجتماعی
همبستگی اجتماعی
یکپارچگی
پذیرش اجتماعی
مشارکت اجتماعی
اجتماعی: منظور از یکپارچگی اجتماعی، ارزیابی یک فرد با در نظر گرفتن همراهی او با جامعه اطرافش است (کییز، 1998) احساس تعلق می تواند جنبه ای محوری از سلامت باشد (ریف، 2003) و لذا یکپارچگی با دیگران در محیط و جامعه اطراف می بایست حاصل یک تجربه مشترک شباهت با دیگران باشد (کییز و شاپیرو، 2004). نبود حس یکپارچگی اجتماعی در بالاترین سطح خود به خودکشی می انجامد (دورکیم، 1951). افراد سالم احساس می کنند که جزئی از جامعه اند لذا یکپارچگی اجتماعی میان احساس اشتراک فرد با دیگرانی است که واقعیت اجتماعی او را می سازند و به جامعه خود تعلق دارند. یکپارچگی اجتماعی متکی بر مفاهیمی چون انسجام اجتماعی (دورکیم)، بیگانگی فرهنگی و انزوای اجتماعی (سیمن) و آگاهی طبقاتی مارکس است. از نظر دورکیم هماهنگی اجتماعی و سلامت اجتماعی بازتابی از ارتباط افراد با یکدیگر از طریق هنجارهاست. سیمن معتقد است که بیگانگی فرهنگی عبارتست از گسست فرد و جامعه، طرد جامعه و یا این نگرش که جامعه نمی تواند انعکاسی از ارزشها و سبک های فرهنگی فرد باشد. انزوای اجتماعی عبارتست از خدشه دار شدن روابط فرد که به زندی او معنا می دهند و نقش حمایتی برای او دارند. یکپارچگی اجتماعی هم مثل مفهومی که مارکس از آگاهی طبقاتی می دهد دربرگیرنده عضویت جمعی و سرنوشت جمعی است.
ایفای سهم اجتماعی: ایفای سهم اجتماعی عبارتست از ارزیابی ارزش اجتماعی که فرد دارد و شامل این عقیده است که آیا فرد جزئی مهم از جامعه است و چه ارزشی را به جهان خود اضافه می کند. ایفای سهم اجتماعی با مفاهیم بازدهی و مسئولیت پذیری شباهت دارد. بازدهی فردی به این معناست که عقیده داشته باشیم می توانیم رفتار خاصی را از خود نشان دهیم و به اهداف ویژه ای برسیم. مسئولیت اجتماعی عبارتست از تعیین الزامات فردی برای نقش آفرینی در جامعه. این بعد از سلامت اجتماعی معرف این است که این افراد فکر می کنند آنچه که انجام می دهند برای جامعه ارزشمند است یا نه؟ این نگرش هم راستا با درو نمایه ایست که مارکس مطرح می کند مبنی بر اینکه انسانها ماهیتاً زاینده اند (کییز، 1989). اگر بخواهیم که از خود بیگانگی را به زبان اقتصادی مطرح کنیم عبارتست از کاهش ارزش زندگی یک فرد و فعالیتهای روزمره ای که انجام میدهد. موارد همتای ایفای سهم اجتماعی، ایجاد انگیزه رفتار است. اریکسون معتقد بود که میانسالی دوره ای است که افراد می توانند طبق میل خود در جامعه ایفای نقش کنند بویژه با آماده کردن نسل آینده تا به اعضای خلاق جامعه مبدل شوند.
کییز (1998) معتقد است که ایفای سهم اجتماعی، با مفهوم سودمندی فردی که باندورا (1977) مطرح می کند همپوشانی دارد و نیز میتواند به عنوان نوعی مسئولیت اجتماعی تلقی شود، تلقی فرد از ارزشی که در جامعه می تواند داشته باشد. برای بسیاری از افراد سخت است که به این احساس برسند که سهم ارزشمندی در جامعه دارند به ویژه وقتی که وجود خودشان برای خودشان ارزشمند نیست (الیاس و هارپر، 1975، کییز و شاپیرو، 2004). ایفای سهم اجتماعی تا اندازه ای مرتبط با درک فرد از موضوع است که نقش حیاتی در جامعه به او سپرده شده است (کییز، 1998).
انسجام اجتماعی: انسجام اجتماعی قابل قیاس با بی معنا بودن زندگی است (سیمن، 1959) و شامل دیدگاههایی می شود در این باره است که جامعه قابل سنجش و قابل پیش بینی است. از حیث روان شناختی، افراد سالم زندگی شخصی خود را با معنا و منسج می بینند (ریف،1989). آنتونوفسکی معتقد است که احساس انسجام در وجود فرد می تواند نشانه ای برای سالمتی او باشد: افرادی که از انسجام برخوردارند تلاش می کنند در هنگام مواجهه با رویدادهای غیرقابل پیش بینی، انسجام خود را حفظ کنند. انسجام اجتماعی درک فرد از کیفیت جهان اجتماعی خود و شیوه سازماندهی و عملکرد آنست (کییز،1998) این مقوله با قابلیت معنابخشی به وجود شخص است (کییز و شاپیرو، 2004). افرادی که سالم ترند به ماهیت جهان اجتماعی خود علاقمندند و می توانند شیوه عملکرد آن را درک کنند. کییز معتقد است که انسجام اجتماعی عبارت از درک این موضوع است که «جامعه را می توان درک کرد و عقلانی و قابل پیش بینی می باشد» (کییز، 123:1998).
شکوفایی اجتماعی: منظور از شکوفایی اجتماعی، «ارزیابی پتانسیل و خط سیر جامعه است» (کییز، 123:1998). شکوفایی اجتماعی شامل درک افراد از این موضوع است که آنها هم از رشد اجتماعی سود خواهند برد و اینکه نهادها و افراد حاضر در جامعه به شکلی در حال شکوفایی اند که نوید توسعه بهینه را می دهد و هر چند این امر برای همه افراد درست نیست (کییز و شاپیرو، 2004). با اینحال سلامت شامل دیدگاهی خوش بینانه از آینده احتمالی است. در حالیکه خودمختاری عبارت است از حس کنترل شخصی بر سرنوشت خویش، شکوفایی اجتماعی در برگیرنده این درک است که جامعه کنترل آینده خود را در دست دارد. با توجه به دیدگاه های کییز، این مفهوم خصوصیت مشترکی با مفهوم «خودشناسی» ماسلو(1968) دارد و نیز بی ارتباط با تأکید ریف بر رشد فردی نیست. شکوفایی اجتماعی انعکاس میزان کارکرد مناسب افراد است که حاصل و ثمره استقبال آنها از تجربیات جدید و رشد مداوم می باشد (کییز، 1998). شکوفایی اجتماعی به موازات خودمختاری، به معنای تاوان جامعه برای کنترل فرد است. تمرکز اصلی در شناسایی پتانسیل اجتماعی هم معطوف به در و نمایه پتانسیل اجتماعی و توسعه آن به عنوان خود شناسی (ماسلو، 1968). خوشبختی و رشد فردی (ریف 1989) است. کارکرد بهینه ناشی از باز بودن فرد در برابر تجربیات تازه و تلاش برای رشد دائم است. شکوفایی اجتماعی هم این ایده های مربوط به رشد و توسعه را در بر می گیرد.
پذیرش اجتماعی: پذیرش اجتماعی نسخه اجتماعی پذیرش خود است. افرادی که نگرش مثبتی به شخصیت خود دارند و جنبه های خوب و بد زندگی خود را توامان می پذیرند نمونه هایی از سلامت روانی و اجتماعی هستند (ریف 1989). منظور از پذیرش اجتماعی، درک فرد از جامعه با توجه به خصوصیات سایر افراد است (کییز، 1998). پذیرش اجتماعی شامل پذیرش تکثر با دیگران، اعتماد به خوب بودن ذاتی دیگران و نگاه مثبت به ماهیت انسانها است که همگی آنها باعث می شوند فرد در کنار سایر اعضای جامعه انسانی، احساس راحتی کند (کییز و شاپیرو، 1998). کسانی که دیگران را می پذیرند به این درک رسیده اند که افراد به طور کلی سازنده هستند (کییز، 1998). همانگونه که سلامت روانی شامل پذیرش خود می شود، پذیرش دیگران در جامعه هم می تواند به سلامت اجتماعی بینجامد (همان:132).
کییز دو تحقیق انجام داد (یکی با استفاده از نظرسنجی تلفنی و دیگری با یک پرسشنامه خودنوشت) که اثبات گر 5 بعد از سلامت اجتماعی بودند: این تحقیقات شواهدی برای اعتبار همگرا میان مقیاسهای سلامت اجتماعی اجتماعی و مواردی چون مشارکت اجتماعی، زاینده بودن فعالیت ها، درک محدودیت ها، رضایت از زندگی و خوشبختی ارایه کردند. کییز همچنین دریافت که سلامت اجتماعی به طور کلی با افزایش سن و بالا رفتن سطح تحصیلات افزایش می یابد و معتقد بود مهارتها، منابع و تجربیات با بالا رفتن سن افزایش می یابند و به افراد کمک می کنند بهتر از عهده چالشهای اجتماعی برآیند. در حالیکه این مقیاسهای سلامت اجتماعی همراستا با ملاک های سلامت روحی که به سلامت روانی می انجامد هستند، با آنها همپوشانی ندارند (کییز، 1998). بعلاوه این مقیاسها صرفاً به شکل حداقلی با خوش بینی همبستگی دارند. لذا نتایجی که کییز می گیرد نشان می دهد که مقیاسهای سلامت اجتماعی به حد کافی نشانگر میزان حل و فصل چالشهای اجتماعی توسط افراد هستند. او معتقد است که «سلامت اجتماعی یک دستاورد است» (کییز، 133:1998). اجرایی کردن سلامت اجتماعی به عنوان کارکردی روانی، جسمانی و اجتماعی می باید دیگاهی کلان تر درباره تلقی افراد از میزان کارکرد مناسب خود در محیط شان ارایه دهد.
2-3-1- عوامل موثر بر سلامت اجتماعی این امر اثبات شده است که سلامت روانی و اجتماعی تحت تأثیر دامنه ای از عوامل جمعیت شناختی و جامعه شناختی و روان شناختی قرار دارند که برخی از آن ها عبارتند از: پایگاه اقتصادی – اجتماعی (
SES)، موقعیت تأهل، جنسیت، مهارت های ارتباطی، مذهب و سرمایه اجتماعی شبکه های اجتماعی (راسنفیلد، 1997).
2-3-1-1- پایگاه اقتصادی اجتماعی موقعیت اقتصادی – اجتماعی رابطه روشنی با سلامت دارد که در مواردی همچون نرخ مرگ و میر، دیابت، اسم و بیماریهای از این دست در افرادی که از حیث اجتماعی اقتصادی در سطح پایینی قرار دارند، نمود پیدا می کند (موسسه سلامت و سلامت اجتماعی استرالیا، 118:2002). رفتارهای مربوط به سبک زندگی افرادی که جزء گروههای سطح پایین اجتماعی اقتصادی به شمار می روند هم به گونه ای ایست که ریسک سلامت را بالاتر می برد (همان:119).
گراهام مطرح می کند که سلامتی فرد به عنوان یک موضوع مهم نتیجه شرایط اقتصادی اجتماعی است. افرادی که از لحاظ اقتصادی اجتماعی در شرایط بهتری قرار دارند، بدلیل توانایی و دسترسی بهتر در وضعیت مطلوبتری قرار می گیرند و در مقابل افرادی که به طبقات پایین جامعه تعلق دارند، از سلامتی نامطلوب رنج می برند. به باور وی عواملی که باعث می شود تغییرات در وضعیت اقتصادی اجتماعی افراد بر سلامتی (جسمس روانی، اجتماعی) تأثیر بگذارد در سه مقوله مادی، رفتاری و روانی اجتماعی قرار می گیرند (گراهام، 14:2001).
عوامل مادی: محیط فیزیکی خانه، محله و محل کار به اضافه استانداردهای زندگی که بوسیله درآمد تأمین می شوند.
عوامل رفتاری: عبارتند از عادات و رفتارهای روزمره مرتبط با سلامتی که یک مسیر اقتصادی اجتماعی قوی را نشان می دهند. از قبیل استعمال دخانیات، مشروبات الکلی، فعالیتهای اوقات فراغت و رژیم غذایی عوامل روانی بیشتر به برداشتهای فرد از وضعیت اجتماعی و مقایسه خود با دیگران از لحاظ اقتصادی اجتماعی و مشاهده زندگی افراد در یک جامعه نابرابر اطلاق می شود.
عوامل مادی، رفتاری و روانی اجتماعی به همراه یکدیگر ظاهر می شوند. گروههای دارای پایگاه اقتصادی اجتماعی پایین بدلیل زندگی در محیط های فیزیکی نامطلوب و محله های پر جمعیت دچار وضعیت های خطرناک می شوند. هوث و ویلیامز نیز بیان می کنند که افراد دارای پایگاه اقتصادی – اجتماعی و قومی – نژادی محروم جامعه، سطوح پایینی از انواع سلامت را به خود اختصاص می دهند (هوث و ویلیامز، 84:200).
براساس نظریات ایشان، محرومیت های اقتصادی اجتماعی تثبیت شده در طول دوران زندگی به احتمال زیاد خطرات فراوانی برای سلامت اجتماعی ایجاد می کنند، لذا بررسی و شناخت دقیق پایگاه اقتصادی اجتماعی فرد در اول دوران زندگی برای فهم تفاوتی موجود در زمینه سلامت اجتماعی از اهمیت خاصی برخوردار است. بر همین اساس آنها معتقدند چیزی که
SES را به عنوان تعیین کننده قدرتمند در سلامت افراد مطرح می کند عبارت است از اینکه پایگاه اقتصادی اجتماعی فرد تجارب فرد و همه عوامل اجتماعی روانی و محیطی مخاطره آمیز برای سلامت افراد در گذشته، حال و آینده تحت تأثیر قرار می دهد. افراد طبقه پایین عمدتاً در حاشیه ها و محله هایی زندگی می کنند که محیط فیزیکی محله های آن در سطح نامطلوبی قرار دارد، علاوه بر این سطح سرمایه اجتماعی پایین است.
وضعیت اقتصادی – اجتماعی بر سلامت انسان موثر شناخته شده است و برای اکثر مردم جهان وضعیت سلامت در درجه اول با میزان پیشرفت اقتصادی – اجتماعی یعنی درآمد سرانه، سطح آموزش، تغذیه، اشتغال، مسکن، نسبت سرباری، بعد خانواده، میزان افزایش جمعیت و ... تعیین می شود (سجادی 2:1385).
پایگاه اقتصادی - اجتماعی یکی از مهمترین و کاربردی ترین متغیرهای مستقل در تحلیل رفتارها، عقاید افراد و موقعیت آنها در سلسله مراتب اجتماعی است (چاوشی، 3:1374). پایگاه مجموعه حقوق و تکالیفی است که بیانگر موقعیت یک فرد در رابطه با دیگران است، اعم از اینکه این روابط افقی یا عمودی، مبتنی بر تساوی و یا سلسله مراتب و یا مرتبط با منافع اعتبار اجتماعی و افتخار باشد (محسنی، 215:1383).
گلابی (91:1382) پایگاه اجتماعی را اینگونه تعریف می کند: «موقعیت ویژه ای که فرد در جامعه پیدا می کند. به عبارت دیگر، پایگاه اجتماعی ارزش و امتیازی است که جامعه به نقش افراد می دهد. هر کس در قضاوت درباره دیگران، موافق برداشت های خود، پایگاه اجتماعی دیگری را ارزش گذاری می کند.»
ماکس وبر پایگاه را یک امتیاز اجتماعی تعریف می کند که در جامعه به برخی از موقعیت ها داده می شود و جامعه نیز از دسته هایی از سطوح و یا گروه هایی از پایگاه تشکیل می شود (پیشین:216) از جمله شاخصهایی که بر سلامت اجتماعی اثر می گذارد می توان به این موارد اشاره داشت: انتظار زندگی، درآمد اشخاص در مقابل هزینه های اساسی و خط فقر، گرانی و تورم، سلامت خانوادگی میزان تنش و طلاق، وضعیت کودکان و کودکان رانده شده، وضعیت و جایگاه اقتصادی – اجتماعی بانوان، وضعیت و جایگاه اقتصادی اجتماعی جوانان، درصد بیکاری ناخواسته، اعتیاد، مدت زمان رسیدگی به جرائم، وضعیت مسکن، بوروکراسی و فساد، حوادث رانندگی و اتلاف وقت در ترافیک، بیمارستان، درصد افرادی که نیاز به درمان دارند و می توانند درمان شوند، فضای سیاسی، نرخ خودکشی، وضعیت اقیلتها و نظایر آن.
والتر ب.میلر
بر شش مسأله مهم و اصلی مربوط به فرهنگ طبقات پایین انگشت می گذارد که در حول موضوعات زیر مطرح می گردد: ناآرامی و اغتشاش، استقامت و پایداری، آراستگی شور و شوق، سرنوشت و تقدیر وآزادی عمل. (واتر)
در شرح خود از سه نوع متفاوت استراتژی بقاء طبقه پایین به مجموعه ای از موارد و اشاره دارد:
یک سبک زندگی پر احساس که ممکن است منجر به خرسندی بلاواسطه شود؛ یک استراتژی خشونت آمیز؛ و یک استراتژی حداقلی. او بیان می کند: «زمانی که استراتژی پر احساس شکست بخورد یا زمانی که در دسترس نباشد، وسوسه زیادی برای پذیرش یک استراتژی خشن وجود دارد که براساس آن دیگران را مجبور می کنید تا آنچه بدان نیاز دارید به شما بدهند. سرانجام استراتژی حداقلی است که در آن، اهداف به نحو فزاینده ای محدود به حداقل ضرورت بای تداوم بقا شده اند (افشا کهن، 1381:137-136).
رز و وو
مطرح می کنند که افراد تحصیلکرده در مقایسه با افراد کم سواد از لحاظ سلامت روحی و روانی در وضعیت بهتری قرار می گیرند و دلیل این که چرا تحصیلات با سلامتی جسمی – روانی رابطه تنگاتنگی دارد را در سه مقوله مطرح می کنند:
شرایط اقتصادی و کاری
منابع روانی – اجتماعی
سبک های زندگی سالم و بهداشتی
براساس مقوله اول افراد تحصیلکرده کمتر احتمال دارد که بیکار بمانند و به احتمال زیاد در شغل های تمام وقت با درآمد بالا مشغول به کار می شوند. مبتنی بر مقوله دوم، افراد تحصیلکرده از منابع روانی – اجتماعی متعددی از قبیل احساس بالایی از خود کنترلی و حمایت اجتماعی و همچنین منابع اقتصادی بهره مند می شوند و نهایتاً براساس مقوله سوم، تحصیلکرده ها، سبک های زندگی سالم تر را در پیش می گیرند. به عبارت دیگر افراد تحصیلکرده در مقایسه با بقیه، در مصرف مشروبات الکلی افراط نمی کنند، کمتر سیگار می کشند و مراقبتهای بهداشتی را رعایت می کنند و همه این موارد سطح سلامت جسمی و روانی فرد را ارتقاء می بخشند (خیراله پور، 85:1383).
از آنجایی که افراد در اثر نظام قشربندی موجود در سطح جامعه از سطح تحصیلات متفاوتی برخوردار می شوند لذا نابرابری مبتنی بر سطح تحصیلات، افراد را به موقعیتهای متفاوتی سوق می دهد که از امتیازات، پاداشها، فرصتها و منابع متفاوتی برخوردار می شوند و همین تفاوتهای موجود بر سطح سلامتی آنها نیز تأثیر می گذارد. به عبارت دیگر موقعیت یک فرد در سلسله مراتب اجتماعی برای وی شرایط و ویژگیهایی را فراهم می کند که می توانند سلامتی وی را تحت الشعاع خود قرار دهد. شرایطی که در اثر تحصیلات بالا برای فرد از نقطه نظر اقتصادی، شغلی، منابع روانی و اجتماعی و سبک زندگی فراهم می شود، موجب بهبودی سلامتی فرد می گردد.
2-3-1-2- وضعیت تاهل متاهل بودن همواره امری مرتبط یا سلامت و ارتقای سلامت اجتماعی بویژه برای مردان بوده است (دپلائو، 2004). لیلارد
و وایت
دریافتند که ازدواج باعث کاهش رفتارهای پرخطر در مردان می شود. ازدواج همچنین مرتبط با افزایش سطح (البته نه بصورت مطلق) پایگاه اقتصادی اجتماعی است که بر سلامت بویژه تأثیر گذار است (وایت، 1996). متاهل بودن فواید زیادی برای سلامتی اجتماعی دارد مثلاً فرد را همراه کسی می کند که همسر اوست و این عالمی است که برای سلامت اجتماعی مردان حائز اهمیت است (همان:19). فایده دیگر ازدواج تامین حمایت عاطفی و اخلاقی در لحظات اضطراب آفرین است. اما مجرد بودن هم فواید خاص خود را دارد. مارکس
و لمبرت
(1988) دریافتند که اگر چه ازدواج به طور کلی سلامت اجتماعی و روانی مردان و زنان را افزایش می دهد اما افراد مجرد برخی جنبه های ویژه از سلامت را تجربه می کنند که از همه مهم تر حس استقلال و رشد فردی بیشتر از افراد متاهل است (همان:22).
جنسیت: سلامت با توجه به جنسیت تفاوتهایی را پیدا می کند. مردان در مقایسه با زنان، بیشتر در معرض خطرات و ریسک های سلامت قرار دارند، از آن رو که جنسیت می تواند تا حد زیادی تعیین کننده میزان کنترل منابع اجتماعی – اقتصادی و شیوه رفتار با افراد در محیط اجتماعی شان باشد (سازمان بهداشت جهانی، 2005). زنان دو برابر مردان افسردگی دو قطبی را تجربه می کنند و نیز از خشونت های خانوادگی، اضطراب روانی، خشونت جنسی، فشارهای مربوط به سوگیری های جنسیتی و اجبار در ایفای نقش های چندگانه رنج می برند. مردان متاسفانه عمدتاً گرفتار اعتیاد به مواد مخدر، پرخاشگری و جامعه ستیزی می شوند و همچنین سه برابر احتمال دارد که شخصیت ضد جامعه در آنان شکل گیرد و این در حالی است که رایج ترین اختلال در میان زنان، اختلالات ترس است (همان: 116). مردان در مقایسه با زنان رفتار آسیب زننده تری دارند که سلامت آنان را به خطر می اندازد.
2-3-1-3- عوامل روانی اجتماعی در حالی که تأثیر عوامل روانی اجتماعی بر سلامت از دیرباز موضوع مناقشه بوده است، اما این بار، در سالهای اخیر اعتبار پیدا کرده است. کاسیوپو
خاطر نشان می سازد که بسیاری از مشکلات امروز در زمینه سلامت، مبناهایی متغیر از اضطراب، خشم و افسردگی گرفته تا احساس سرخوشی غیر واقعی ناشی از مصرف مواد مخدر است (کاسیوپو، 1050:2003).
سلامت روانی: سلامت روانی رسیدن فرد به این تصور است که زندگی اش منسجم (آنتونوفسکی، 1987) و معنادار (ریف، 1989) است. ریف مدلی را برای سلامت روانی پیشنهاد می کند که از 6 بعد پذیرش خود، تسلط بر محیط، هدفمند بودن زندگی، رشد فردی، استقلال و روابط مثبت با دیگران تشکیل می شود و نمایانگر چالش هایی است که فرد در تلاش برای رسیدن به خود شکوفایی با آنها روبرو می شود (ریف و کییز، 1995).
ریف و کییز (1995) یک مفهوم سازی نظریه محور از سلامت روانی ارائه می دهند که از کار نظریه پردازان اولیه الهام می گیرد. جنبه های سلامت روانی ریشه در مفهومی دارند که ارسطو ارائه میدهد مبنی بر اینکه سعادت نهایی در موجودیت بشر حاصل سعادتی است که محصول جانبی رسیدن به خود شکوفایی به شمار می رود. نظریه ریف و کییز همراستا با کار نظریه پردازانی همچون راجرز
(1967)، ماسلو
(1968) است که عناصر مختلف سلامت روانی را مطرح و شرح دادند.
ربر
معتقد است که واژه خود شکوفایی نخستین بار توسط گلد اشتاین
به عنوان یک نظریه پرداز ارگانیسمی، مطرح شد تا توصیفی برای انگیزه ذاتی انسانها برای رشد کامل توان بالقوه شان باشد. گلد اشتاین معتقد بود که خود شکوفایی انگیزه اولیه انسان است و تمام انگیزه های دیگر زیر مجموعه آن قرار می گیرند. ریف اقدام به بررسی متون علمی کرد که کارکردهای روانی سطح بالاتری را مورد توجه قرار می دادند و ترکیب آنها به اجزای پایه ای اعتقادات رایج درباره رفاه روانی رسید. دیدگاههای نظری درباره کارکرد یک فرد بالغ که مورد توجه ریف قرار گرفتند عبارتند از: خود شکوفایی که ماسلو (1968) مطرح می کند، مفهوم بلوغ که دیدگاه آلپورت
است، دیدگاه فردیت که یونگ
مطرح می کند و مفهوم کارکرد کامل فرد بزرگسال که راجر
نظراتی درباره آن دارد (ریف، 1989). نظریه پردازان رشد در طول حیات مثل اریکسون
(1959)، بوهلر و ماساریک
(1968) و جاهودا
(1985) نقدهایی درباره "سلامت روانی مثبت"
داشتند که آنها را هم برای توصیف آنچه سلامت روانی مناسب خوانده می شود مورد بررسی قرار می دهیم (ریف، 1070:1989). ریف با کنار هم قرار دادن این رویکردها، به درو نمایه های مشترکی می رسد که برای سلامت روانی مثبت نمونه هایی ذکر می کنند. این درو نمایه ها شامل تحلیلهای مثبت از خود فرد و دیگران، عقیده به معنادار بودن زندگی، داشتن روابط سالم با دیگران، ظرفیت مدیریت زندگی شخصی، خودشناسی و آگاهی از رشد دامنه دار فردی می شوند. ریف در واقع یک مقیاس برای سلامت روانی تعیین کرد (مقیاس
PWB) که همراه با ادغام الگوهای نظری چندگانه درباره کارکردهای مثبت روانی بود. مدل
PWB چند بعدی به عنوان معرف ابعاد روان شناختی " شکوفایی چالشی" توصیف شده است (ریف، کییز و شموتکین، 1008:2001).
ریف و کییز هر یک از ابعاد مدل سلامت روانی خود را تعریف کرده اند:
پذیرش خود: پذیرش خود عبارت از قابلیت شناسایی و پذیرش خصوصیات مثبت و منفی یک فرد است (ریف، 1989) و کسانی که پذیرش خود را به خوبی انجام داده اند، نگرش و تصور مثبتی از خود دارند و هر دو جنبه شخصیت خود را می پذیرند و با گذشته خود مشکلی ندارند (ریف و کییز، 1995).
هدفمند بودن زندگی: بعد هدفمند بودن زندگی ریشه در این مفهوم دارد که افرادی که از نظر اجتماعی روانی بالغ هستند و زندگی هدفمندی دارند و اهداف مناسبی برای خود منظور می کنند و میتوانند در هنگام نیاز جهت حرکت کردن زندگی خود را تغییر دهند (ریف، 1989). منظور از هدفمند بودن زندگی، پذیرش این مسئله است که زندگی جهت و معنا دارد چرا که افراد اهدافی دارند که می خواهند به آنها برسند(ریف، 1989). کسی که هدفی در زندگی دارد، زندگی را معنادار می بیند و عقایدی معنادار را در ذهن می پروراند و به شکل هدفمند زندگی می کند.
رشد فردی: منظور از رشد فردی این است که فرد در حال بهینه سازی توان بالقوه خود است(ریف، 1989) و کسانی که وضعیت مطلوبی در این بعد دارند به دنبال این هستند که همیشه از روز پیش خود گامی به جلوتر بردارند. آنها همیشه از فرصت های تازه استقبال می کنند و قبول دارند که ارتقای فردی در گذر زمان رخ می دهد و خودشناسی بیشتر و تأثیرگذاری فردی همچنان در حال افزایش خواهند بود (ریف و کییز، 1995).
برقراری روابط مثبت با دیگران: این بعد به این دلیل مورد توجه قرار گرفت که بیشتر نظریه های مربوط به کارکرد مثبت یا بالغ بر ارزش ایجاد روابط گرم و قابل اعتماد تأکید می کنند. مثلاً قائلین به خود شکوفایی بر اهمیت همدردی قوی با دیگران اشاره کرده اند (ماسلو، 1968). همچنین نظریه اریکسون (1959) نقش بلوغ در رشد فردی را مورد تأکید قرار میدهد که تا اندازه ای مبتنی بر نوع روابطی است که فرد با دیگران دارد. بعد رشد فردی مبتنی بر این مفهوم است که افراد بالغ و سالم، فرایند رشد دامنه دار توان بالقوه خود را پی می گیرند و رشدی درون فردی دارند (ریف، 1989). این بعد شامل برقراری روابط معنادار با دیگران می شود (ریف، 1989). کسی که در این زمینه عملکرد خوبی دارد، همیشه نگران سلامت اجتماعی دیگران است و می تواند با آنها احساس همدردی می کند و بده بستان های روابط انسانی را درک نماید. (ریف و کییز، 1995).
تسلط بر محیط: بعد تسلط بر محیط مرتبط با افراد سالم و بالغ است که قدرت انتخاب و یا خلق محیط مناسب برای شرایط روانی خود را دارند. ریف این عامل را مرتبط با نظریه های طول عمر می داند که قابلیت افراد بالغ برای کنترل محیط شان را مهم تلقی می کند. به طور خلاصه منظور از تسلط بر محیط، برخورداری از ظرفیت و درک کافی برای مدیریت موثر زندگی است. این بعد شامل آمادگی در برابر چالشهایی است که از طرف محیط به شکل روزمره در برابر فرد ایجاد می شوند. فردی که در این زمینه عملکرد خوبی دارد احساس می کند بر محیط خود مسلط است، در زندگی مشارکت دارد، فعالانه تلاش می کند بر چالشها غلبه می کند و در جهت شکل دهی به محیط برای تأمین زمینه های سلامتی اجتماعی خود حرکت می نماید (ریف و کییز، 1995).
استقلال: قابلیت خود اتکایی، عدم وابستگی و توانایی نظم دهی شخصی به رفتار است. ریف این مفهوم را تا اندازه ای مبتنی بر نمونه هایی از افراد خود شکوفا که به شکل مستقل عمل می کنند، مطرح می کند. منظور توانایی فرد برای زندگی طبق ارزشهای و سنتهای خود است حتی اگر این ارزشها با ارزشهای دیگران در تضاد قرار داشته باشند (ریف، 1989). فردی که مستقل است خود مسیر را تعیین می کند، بر خودش کنترل دارد و تن به کنترل توسط ارزشهای دیگران نمی دهد و طبق استانداردهای خود زندگی می کند (ریف و کییز، 1995).
ریف مقیاس سلامت روانی خود را در ابتدا با تعاریف و توضیحاتی برای هر یک از شش بعد بر مبنای خصوصیات دو قطبی (امتیازهای بالا و پایین) شکل داد.
ریف و کییز با استفاده از یک نمونه معرف بزرگ، اقدام به ارزیابی مدل چند بعدی خود درباره سلامت روانی کردند و جنسیت و تفاوتهای سنتی را در ابعاد پیشنهاد شده بررسی نمودند و رابطه ابعاد پیشنهادی را با سرخوردگی، رضایت از زندگی و سعادت سنجیدند. هر یک از 18 آیتم سلامت اجتماعی (سه آیتم برای هر مقیاس زیر مجموعه) تا حد زیادی با آخرین متغیری که در قالب فرضیه ارایه شده بود مرتبط بودند. همبستگی درونی شش مقیاس ذکر شده در حد متوسط بود. ریف و کییز(1995) معتقد بودند در حالیکه ضریب های آلفا بین حد پایین تا متوسط بودند، آنچه باعث این امر شده بود استفاده از سه آیتم برای بازنمایی هر مقیاس بود در حالیکه تأکید بر بازنمایی مناسب «گسترده» هر ساختار به جای «به حداکثر رساندن ثبات درونی» آنها بود (ریف و کییز، 721:1995). یک مدل فاکتوری ویژه در این میان پیدا شد که به بهترین شکل با مجموعه داده ها تناسب داشت و هر یک از شش مقیاس به آخرین ساختار سلامت اجتماعی روانی مرتبط می شود. اگر چه دریافتیم که همبستگی میان پذیرش خود و تسلط بر محیط بالا بوده است اما آنچه نشان می دهد که مناسب بودن یک مدل 5 فاکتوری با این دو مقیاس ترکیب شده است و این حقیقت که این عوامل به عنوان کارکرد سن تفاوت می کنند می تواند اثبات درستی مفهوم سازی 6 فاکتور باشد. در میان دامنه ای از تحقیقات این موضوع اثبات شد که ابعاد هدفمند بودن زندگی و رشد فردی با افزایش سن کاهش می یابند در حالیکه ابعاد استقلال و تسلط بر محیط با افزایش سن افزایش پیدا خواهند کرد (ریف، 2004). بعد پذیرش خود در میان گروه های سنی مختلف تفاوت بارزی نمی کرد. نتایج حاصل از مطالعات گذشته برای رابطه میان بعد «برقراری روابط مثبت با دیگران» و سن با هم متفاوت بودند به طوریکه برخی از مطالعات هیچ تفاوتی را نشان نمی دادند و برخی دیگر نشانگر افزایش برقراری روابط مثبت همپای افزایش سن بودند. از آنجا که این تحقیقات پیشین، ماهیتی فرابخش داشتند این موضوع روشن نشد که آیا تفاوتهای سنی در الگوهای مربوط به یافته ها می تواند انعکاسی از گروه باشد یا خیر؟ (ریف و کییز، 1995).
مفهوم سازی سلامت روانی از نظر گاهی مثبت، اخیراً در نمونه ای بزرگ (شامل حدود 7000 نفر) مربوط به تحقیق
Mildlife در ایالات متحده مورد تأیید قرار گرفت (بریم، ریف و کییز، 2004).
سلامت جسمانی (نشاط ذهنی): ماسلو (1968) خصوصیات انسانی که نشانگر پیشرفت هستند را معطوف به خود شکوفایی می داند که عبارت است از «احساس شادی در زندگی، احساس خوشبختی، آرامش، لذت، مسئولیت پذیری، اطمینان به خود برای کنترل استرس ها، هیجانات و پشت سر گذاشتن مشکلات» (همان:157). نشاط ذهنی یک خصوصیت مهم است که مرتبط با رسیدن به مرحله خود شکوفایی می باشد و بازتابی از سلامت جسمانی مثبت است و «رایان» و «فریدریک» آنرا این گونه تعریف کرده اند: «تجربه آگاهانه مبنی بر پر انرژی بودن و احساس سرزندگی» (رایان و فریدریک، 530). نظریه خودمختاری اشاره به این دارد که نشاط ذهنی، پیامد میزان برآورده شدن نیاز فرد به استقلال، ارایه قابلیتها و ایجاد پیوند است (دسی و رایان، 1991). نشاط ذهنی جزیی از سلامت اجتماعی کارکردگرایانه می باشد و نقشی مهم در کارایی بهینه فرد دارد (رایان و دسی، 2001). نشاط ذهنی شامل احساس سرزندگی و پر انرژی بودن می شود. رایان و فریدریک (1997) یک مقیاس نشاط ذهنی ارایه کردند (که تفاوت های فردی را لحاظ می کرد) و از هفت آیتم تشکیل شده بود. گروه کاری مسایل روانی – اجتماعی که زیر نظر «جان دی» و کاترین مک آرتور» و شبکه پژوهش آنها درباره موقعیت اجتماعی – اقتصادی و سلامت فعالیت می کرد (گامپ و پویج، 1999) اذعان داشتند که این مقیاس از ثبات و اعتبار درونی مناسبی بهره مند است. اعتبار تحقیق در یک دوره زمانی 8 هفته ای قابل قبول گزارش شد (همان). نشاط ذهنی که در سطح تفاوت های فردی سنجیده شد، طبق این تحقیق رابطه مثبتی با اعتماد به نفس، خود اثباتگری (دانشگاه روچستر، 2004)، سلامت اجتماعی ذهنی، خودانگیزش و تأثیر مثبت داشت (گامپ و پویج، 1999). اهمیت نشاط ذهنی برای سلامت اجتماعی موضوعی است که در گذشته محققین تا حد زیادی آن را نادیده گرفته اند. این انتظار می رود که افزودن این جزء به ساختار سلامت اجتماعی بتواند ما را قادر کند بررسی جامع تری از سلامت اجتماعی کارکردگرایانه و عوامل تأثیر گذار بر آن داشته باشیم.
2-3-1-4- مهارتهای ارتباطی یکی از جنبه های مهم رشد انسان، فرایند اجتماعی شدن اوست. انسان به عنوان موجودی اجتماعی، همواره ناگریز است که با دیگران روابط متقابل داشته باشد. از طریق رفتار متقابل اجتماعی است که افراد شخصیت خود را می سازد و شیوه های زندگی جمعی و دانش، مهارت ها الگوهای رفتاری لازم را کسب می کنند. از طرفی به نظر می رسد که برقراری و حفظ یک ارتباط سالم و مستمر نیز مستلزم داشتن مهارت های اجتماعی و ارتباطی بخصوصی است که باید آنها را مورد توجه و بررسی قرار داد.
در متون پژوهشی مفهوم مهارت های ارتباطی به صورت های مختلفی، تعریف شده است.
ماتسون(1990) معتقد است که مهارت های ارتباطی رفتارهایی هستند که رشد آنها می تواند بر روابط بین افراد از یک سو و سلامت اجتماعی آنان و نیز عملکرد مفید و موثر در اجتماع از سوی دیگر، تأثیر داشته باشد. اشنایدر و همکاران (1985) نیز مهارت های ارتباطی را به عنوان وسیله ارتباط میان فرد و محیط، تعریف می کنند که این وسیله برای شروع و ادامه یک ارتباط سازنده و سالم با همسالان، به عنوان بخش مهمی از سلامت، مورد استفاده واقع می شود (یوسفی و خیر، 29:1378). تیموتی آرندز بیان می کند که بعضی افراد، مهارت های اجتماعی لازم را برای ایجاد، سازماندهی و حفظ یک رابطه انسانی ندارند. آنها نمی دانند که چگونه یک گفتگو را آغاز کنند، یا در کلاس دست خود را بالا ببرند و با صدای بلند سوال بپرسند. در مجموع باید به این مسأله توجه داشت که مهارتهای اجتماعی و ارتباطی در زندگی روزانه به طور معمول، بیشترین ارتباط را با رفتارهای بین فردی از قبیل گفتگو با دیگران، کمک به اطرافیان و تشکر از دیگران و نظایر آن دارد (شیومی، 2000).
تحقیقات نشان داده است که بسیاری از کودکانی که در روابط اجتماعی، دارای مشکل هستند و یا توسط همسالان خود، مورد پذیرش واقع نمی شوند، در معرض ابتلاء به انواع ناهنجاریهای رفتاری و عاطفی قرار دارند (یوسفی، 32:1378). ارتباطات بین فردی مثبت برای سلامت افراد ضروری است. ارتباطات منبع خشنودی است و می تواند به عزت نفس مثبت منجر شود. همچنین ارتباطات می تواند منبع اندوه و درد باشد و می تواند احساس عزت نفس را منفی کند. احساس تنهایی، بی ارزشی و ناامیدی با احساسات منفی درباره خود تقویت می شود (ژورنال دپارتمان سلامت اجتماعی، 4:2008). اون هارجی مهارت های ارتباطی را مجموعه ای از رفتارهای هدفمند، به هم مرتبط و متناسب با وضعیت که آموختی بوده و تحت کنترل فرد می باشد، بیان می کند. اشنایدر و همکاران مهارت های ارتباطی را به عنوان وسیله ارتباط میان فرد و محیط تعریف می کنند و معتقدند که این وسیله برای شروع و ادامه ارتباط سازنده و سالم با همسالان به عنوان بخش مهمی از سلامت روانی، مورد استفاده می شود.
سه سبک ارتباطی عبارتند از:
سبک ارتباطی منفعلانه یا عدم ابزار وجود
سبک ارتباطی جرأت مندانه یا ابراز وجود
سبک ارتباطی پرخاشگرانه
2-3-1-5- مذهب نیاز انسان به دین قدمتی به عمر تاریخ دارد. زیرا بشر از همان آغاز زندگی خود به حامی مقتدر و تکیه گاهی نیرومند احساس نیاز می کرده است. موضوع دین مورد بحث محققان پیشگامی همچون جیمز (1929) فروید (1907)، یونگ (1875-1961) و دیگران بوده و پس از آن اندیشمندانی نظیر آلپورت (1967) به تبیین مذهب پرداخته اند.
اثر نیایش همیشه مثبت است. بر اثر نیایش تعادل روحی برقرار می شود، احساس تنهایی، انزوا ناتوانی و بی فایدگی تلاشها ا زبین می رود و یا چهره خشن ظاهری خود را از دست می دهند. نیایش نه تنها روی
1. Harmony
2. Resource
3. Keyes
4. W.B.Miller
5. Watter
6. Ross & Vu
7. Lillard
8. Waite
9. Marks
10. Lambert
11. Cacioppo
12. Rogers
13. Maslow
. Reber
. Goldstein
. Allport
. Jung
. Roger
. Ericsson
. Buhler & Massarik
. Jahoda
. Challenged Thriving