كودكان و دانش آموزان عقب مانده ذهني:
عقب ماندگي ذهني يك بيماري و يا مرض نيست بلكه يك شرايط خاص ذهني است گروهي از مردم استنباط نادرستي از عقب ماندگي ذهني داشته و تصور مينمايند كه عقب ماندگي ذهني همانند يك مرض بوده و مي تواند از شخصي به شخص ديگر سرايت نموده و يا مانند سل و آبله و سرجمه قابل انتقال در ميان كودكان باشد با اين فرق كه بيماري ذهني طولاني تر و سخت تر است. عده اي نيز بر اين عقيده اند كه عقب ماندگي ذهني همان بيماري رواني و يا ديوانگي است چنين برداشتهاي غلط و تصورات نادرست حتي كه گاه در ميان افراد تحصيل كرده نيز بچشم ميخورد. آنچه كه قابل توجه ميباشد اين است كه عقب ماندگي ذهني بيماري و مرض نيست كودكان و بزرگسالان هرگز بواسطه مجاورت با افراد عقب مانده دچار عقب ماندگي ذهني نميشوند. عقب ماندگي ذهني يك وضعيت و حالت خاص ذهني است كه در اثر شرايط مختلف قبل از تولد و هنگام تولد و يا پس از تولد كودك پديد مي آيد عقب ماندگي ذهني ميتواند در اثر مرضي عفونت و ويروس بوجود آيد اما قابل سرايت به ديگري نيست عقب ماندگي ذهني مانند دست و يا پائي است كه بخوبي كار نميكنند. معمولاً دانشمندان و متخصصان تعليم و تربيت استثنائي بدليل مختلفي از جمله زير در تعريف كودك عقب مانده ذهني و پاسخ به چرائي و چگونگي عقب ماندگي ذهني با اشكال مواجه هستند: زيرا: 1- در جوامع مختلف از معيارهاي متفاوتي براي تشخيص عقب ماندگي ذهني استفاده مي شود. 2- علل عقب ماندگي ذهني هنوز بطور كامل معين و روشن نگرديده است. 3- چگونگي رشد و كارائي اجتماعي گروه هاي مختلف عقب ماندگان ذهني در محيط و سطوح مختلف يك جامعه بطور يكسان نمي باشد. بطوريكه تعدادي از عقب ماندگان ذهني در محيط هاي روستائي و ساده بعنوان عقب مانده تلقي نشده و مشكلي ندارند در حاليكه در محيط هاي شهري و صنعتي و پيشرفته و پيچيده دچار اشكالات فراوان در سازگاري اجتماعي و كفايت اقتصادي و اجتماعي مي باشند 4- چگونگي توزيع عقب ماندگي ذهني در ميان گروه هاي مختلف سني كاملاً متفاوت بوده و بخاطر مشكلات تحقيق بويژه در دوران طفوليت مشخص نمودن آن بطور دقيق تقريباً غير ممكن بنظر مي رسد. 5- در تحقيقات و مطالعات انجام شده در جوامع مختلف حتي در درون يك جامعه توسط متخصصان مربوطه كاربرد تكنيك ها و روشهاي مختلف در شناسائي عقب ماندگي ذهني كاملا متفاوت است. عقب ماندگان ذهني در هر حال بطور كلي حدود 2 تا 3 درصد از جمعيت هر كشوري را تشكيل مي دهند توزيع عقب ماندگي ذهني ميان گروه هاي مختلف اجتماع بطور يكسان نيست زيرا غالباً تشخيص و شناسائي عقب ماندگي ذهني در زمان طفوليت بسيار مشكل است. اما در دوران دبستان و بعد از آن راحت تر شناسائي مي گردند دست بعضي از انواع عقب ماندگي ذهني از بدو تولد قابل تشخيص مي باشند بويژه مي باشند بويژه آنهائي كه علائم بدني و كلينيكي دارند بعنوان مثال اطفال منگل و ميكروسفالي از گروه هائي هستند كه در بدو تولد قابل تشخيص مي باشند. همچنين كودكان مبتلا به اختلالات متابوليكي در زمان تولد قابل تشخيص مي باشند و بايد سريعاً تحت مراقبت هاي ويژه پزشكي قرار گيرند. عقب ماندگان ذهني افرادي هستند كه به علت وقفه يا كمبود رشد ذهني در شرايط عادي قادر به استفاده مطلوب از برنامه هاي معمولي آموزش و پرورش، سازگاري اجتماعي و تطبيق با محيط نمي باشند اين افراد بدليل عقب ماندگي هوشي از ادراك مباني و مفاهيم و از قدرت استدلال و قضاوت صحيح و از توانائي دقت و يادگيري بدرجات مختلف محرومند. از جمله خصوصيات مشترك گروه هاي عقب مانده ذهني نارسائي و ناهنجاري در رشد زباني است و بسياري از آنان داراي اختلالات حسي و حركتي و احياناً نقيصه عضوي مي باشند. بعضي ديگر فقط كند ذهن و دير آموزند.
علل عقب ماندگي ذهني:
علل عقب ماندگي ذهني را مي توان به سه مرحله در رابطه با تولد كودك تقسيم نمود.
الف. علل قبل از تولد كه شامل عوامل ژنتيكي و محيطي مي باشد.
ب. عوارض هنگام تولد كه شامل عارضه هاي زمان تولد مي باشد.
ج. علل بعد از تولد شامل بيماري هاي مختلف، تصادفات و ضايعات گوناگون عصبي و مغزي و عوامل محيطي و فرهنگي مي باشد.
اختلالات ژنتيكي:
گروهي از عقب ماندگي هاي ذهني در آغاز انعقاد نطفه (شروع حاملگي) مشخص مي گردند.
عوارض و مشكلات وراثتي باعث ايجاد اختلالات فراوان در رشد جسمي و ذهني كودكان مي گردد. گروهي از كودكان كه به علت نارسائي هاي ژنتيكي دچار عقب ماندگي ذهني شده اند اغلب داراي اختلالات ديگري نيز مي باشند. تعدادي از نوزادان ناقص كه مرده متولد مي شوند اغلب بعلت همين اختلالات ژنتيكي مي باشد كه نتوانسته اند در حالت طبيعي رشد و نمو كنند. برخي ديگر كه بعلت مشكلات ژنتيكي در حالت وخيمي بدنيا مي آيند نياز فوري و شديدي به مراقبت هاي پزشكي دارند. كودكاني كه بعلت اختلالات ژنتيكي دچار عقب ماندگي مي شوند داراي خصوصيات جسمي و ذهني يكسان نمي باشند بطور مثال كودكان منگول كه وجوه و خصوصيات مشتركي با هم دارند باز هم بطور يكسان نيستند كودكاني كه بعلت اختلالات ژنتيكي در سوخت و ساز دوران جمعي مبتلا به نارسائي ذهني ميشوند نيز با هم اختلافات زيادي دارند. چنانچه اطفال مبتلا به
PKU يا اختلالات متابوكيلي در بدو تولد تشخيص داده شوند با تغيير رژيم غذائي و درماني مخصوص مي توان از تاثيرات منفي شرايط قبل از تولد پيشگيري نمود. بيشتر اختلالات ژنتيكي بعلت وجود ژنهاي مغلوب مي باشد تا ژنهاي غالب عامل همخوني:
اين عامل در ايجاد ناهنجاري هاي هوشي تاثير فراوان دارد در ميان اقليت ها و روستائيان و خانواده هائي كه ازدواج با نزديكان همخون مانند دختر عمو و پسر عمو يا عمه زاده و دائي زاده و خاله زاده و امثال آنها متداول است درصد عقب ماندگي ذهني بيش از ديگران است.
سيفيلس ارثي:
ابتلاء والدين يا يكي از آنها به بيماري سيفيلس موجب ابتلاء جنين به اين بيماري ارثي مي شود. اين بيماري براي جنين و رشد طبيعي آن بسيار خطرناك و معمولاً از طريق مادر به كودك سرايت مي كند علاوه بر ايجاد نارسائي هاي هوشي در كودك ناهنجاري حسي و حركتي بالاخص كوري و فلج و صرع را نيز سبب مي گردد در بعضي از موارد موجب سقط جنين و يا مرگ طفل در رحم مي شود.
الكليسم
اعتياد والدين به مشروبات الكلي موجب مسموميت شده و بوسيله ژن مسموم توليد نقص هوشي و ضعف عمومي در رشد طبيعي و ناهنجاري هاي حسي و حركتي مي شود و موجب عقب ماندگي عمومي و گاه ناهنجاري هاي شديد مي گردد.
سرخجه و بيماري هاي عفوني – مسموميت ها – سوء تغذيه و اختلالات غدد داخلي باعث عقب ماندگي ذهني نوزاد مي گردد.
ويژگي هاي عاطفي و رواني
عوامل مربوط به هنگام تولد:
بسياري از اختلالات حسي و حركتي و هوشي كودكان حاصل شرايط نامطلوب زايمان و يا بر اثر اشتباهات پزشكي بهنگام تولد مي باشد. اگر چه امروزه اكثر زايمان ها طبيعي و يا بدون ضايعات و صدمات صورت مي گيرد. اما تعدادي از زايمان ها بصورت خطرناك انجام شده و در مواردي ضايعات و صدمات شديدي بهمراه دارد. اگر از ضايعات مادرزادي در هنگام تولد و بموقع پيشگيري نشود موجب ضايعات و صدمات بيشتر و گاه جبران ناپذير در آينده مي گردد. ضايعات مغزي از متداول ترين ضايعات زمان زايمان است و مهمترين علل عقب ماندگي ذهني محسوب مي گردد. زايمان هاي سخت و پيچيده بيهوشي طولاني، خونريزي شديد داخلي، پيچيدگي ناف بدور گردن – دشواري استنشاق، استفاده از وسايل جراحي – مشكلات تنفسي نوزاد – تولد زود رس و مشكلات ديگر باعث مختل ساختن سيستم مركز عصبي – عقب ماندگي ذهني و يا نقيصه ها و ضايعات ديگر مي گردد. تولد زود رس يكي از عوامل مساعد عقب ماندگي ذهني است كه امروزه با آنكه با پيشرفت علوم پزشكي سعي مي گردد از مرگ اين چنين نوزادان جلوگيري بعمل آيد در بعضي از موارد متاسفانه باعث بروز ضايعات مغزي و بالطبع عقب ماندگي ذهني مي شود.
(زايمان هاي طولاني – ضربه ها و لطمه هاي وارده بر مغز كودك بهنگام تولد) مثال
عوامل عقب ماندگي ذهني بعد از تولد:
انواع منژيت، مسموميت ها، ضربه وارد به مغز كودك، اختلالات غدد داخلي كودك، كمبود غذا و سوء تغذيه، خستگي هاي جسمي و رواني – عوامل فرهنگي و تربيتي و عقب ماندگي فرهنگي در مورد كودكان عقب مانده چه كارهائي مي توان انجام داد؟
پيشگيري ها:
- پيشرفت علوم پزشكي بويژه مامائي و كودكان اين فرصت را مي دهد كه حداكثر مراقبت را در مرد مادران باردار مخصوصاً آنهائيكه احتمال بيشتر در حمل كودك عقب مانده درند بعمل آورد. بويژه در دوران بارداري، هنگام زايمان و بعد از زايمان
- از آنجا كه تعداد قابل توجهي از عقب ماندگي ذهني بعلت اختلالات ژنتيكي ناشي مي شود ايجاد مراكز مشاوره ژنتيكي، مراكز تشخيص براي افرادي كه ميخواهند ازدواج كنند و يا تازه ازدواج نموده اند و مشاوره با پدران و مادراني كه صاحب يك بچه عقب مانده و يا معلول شده اند از ضروريات مي باشند.
- داروها، مواد مخدر و مسموم كننده و ميكروبهاي مختلف كه در محيط زيست است براي رشد طبيعي نطفه و نوزاد خطرناك مي باشند بايد كاملاً تشخيص داده شده و پدران و مادران را در مورد اينگونه عناصر خطرناك و مصرف موادي كه احياناً كامل ميكروبهاي بيماري زا مي باشند آگاه نمود.
- دانشمندان اثرات منفي راديو اكتيو و اشعه ايكس را در رشد نطفه تشخيص داده اند مادران بويژه در دوران بارداري بايد از اشعه هاي نامرئي محفوظ باشند.
- مراقبت كودكان در منزل و توچه و مدرسه از وظايف خطير پدران و مادران مي باشد زيرا كه همه ساله تعداد زيادي از كودكان بعلت تصادفات و لطمات شديد ناگهاني تلف شده و يا دچار ضايعات شديد مغزي و عقب ماندگي مي گردند.
- دور ماندن كودك از مهر و محبت مادري و سرپرستي پدري نيز عاملي است كه در رشد طبيعي رواني و هوشي كودك اثر نامطلوب بجاي مي گذارد.
- طرح و برنامه ريزي هاي صحيح، تربيت متخصص و مربيان با كفايت جهت كار كردن با كودكان عقب مانده و اولياء آنها از مسائل اجتناب ناپذير هر جامعه مي باشد.
بنابراين روشهاي پيشگيري عقب ماندگي ذهني، تشخيص سريع و تعليم و تربيت صحيح عقب ماندگان ذهني – برنامه هاي مشاوره راهنمائي – خدمات پزشكي – روانشناسي – مددكاري و مشاوره خانوادگي – و ديگر خدمات بهداشتي و اجتماعي و آموزشي از عوامل اصلي در جهت خدمت به جامعه محسوب مي شود.
طبقه بندي عقب ماندگان ذهني:
علماي تعليم و تربيت با ديدگاه آموزشي و پرورشي افراد عقب مانده ذهني را معمولاً به چهار گروه تفكيك مي نمايند.
الف) گروه ديرآموز
ب) گروه افراد عقب مانده ذهني آموزش پذير
ج) گروه افراد عقب مانده تربيت پذير
د) گروه افراد عقب مانده پناهگاهي و كاملا متكي و يا به عبارتي حمايت پذير
منبع: روانشناسي و آموزش و پرورش كودكان استثنائي
تاليف: دكتر غلامعلي افروز
نقاشي كودكان عقب مانده ذهني
سميرا حيدري
كارشناس ارشد روانشناسي
كودكان عقب مانده ذهني، افرادي از جامعه هستند كه از لحاظ فعاليت هاي ذهني نسبت به همسالان خود نارسايي داشته و در نتيجه به درجات مختلف از توانايي يادگيري، همسازي با محيط، بهره برداري از تجربيات، درك مفاهيم،قضاوت و استدلال صحيح محرومند و نارسايي فعاليت هاي ذهني آنها از بدو تولد يا مراحل اوليه كودكي وجود دارد.
از لحاظ باليني، بهترين روش تشخيص عقب ماندگي ذهني در كودكان توجه به بازي و نقاشي مي باشد زيرا به تنهايي نمي توان از راه رفتن، نشستن و تكلم به رشد هوشي كودك پي برد.
چون بعضي مواقع حتي در كودكان تيزهوش نيز تاخيرهاي رشدي وجود دارد. كودكان عقب مانده شديد اصلا با كودكان ديگر بازي نمي كنند يا نحوه بازي هاي آنان مانند كودكان عادي نيست. معمولاً كودكان طبيعي در مورد وسايل بازي تازه، كنجكاوي كرده و طرز كاراسباب بازي ها را مي دانند و از والدين خود راجع به انواع وسايل بازي سوال مي كنند و در بازي هاي گروهي و انفرادي شركت مي نمايند. از طرف ديگر نقاشي آنان نيز نشان دهنده خصايص ويژه اي است كه با رشد هوشي، سن و تجربياتشان مرتبط مرتبط بوده و با نقاشي كودكان عقب مانده ذهني تفاوت فاحشي دارد.
كودكان در كلاس هاي اول دبستان و آمادگي به رنگ كردن با انگشت، نقاشي آبرنگ، نقاشي با مداد و فوتك و ساير فعاليت هاي هنري مي پردازند كه هر يك از آن ها در پردازش نيروي تخيل، عواطف و تمايلات كودك اهميت بزايي دارد. از آنجا كه پرورش فكري كودكان عقب مانده ذهني به آرامي صورت مي گيرد، نقاشي هاي آن ها نيز داراي موضوع و خصوصيات عجولانه اي است كه خاص اين كودكان مي باشد و به علت وقفه و تاخير در رشد فرآيندهاي ادراكي، حافظه، شناخت و بصيرت، نقاشي آنان داراي مشخصاتي است كه با نقاشي هاي كودكان عادي متفاوت مي باشد. اين كودكان معمولا به دليل نقص، تثبيت يا تاخير در رشد هوش نمي توانند از تجربيات گذشته، درك مفاهيم و تصورات ذهني استفاده كرده، آن ها را در نقاشي هايشان بكار برند. معمولاً اكثريت آن ها از نقاشي كردن احساس عجز و ناتواني نموده و رغبت و انگيزه اي براي ثبت مواردي كه در محيط و اطراف شان است را ندارند. اشيا و مواردي كه در نقاشي آنان ديده مي شود فاقد ابعاد هندسي و جنبه هاي پرسپكتيو بوده و اكثريت موردها و اشيايي كه بر روي كاغذ رسم مي نمايند به صورت سطحي و نموداري مي باشد. تجسم سه بعدي، هندسي و فضايي اشيا در نقاشي شان به چشم نمي خورد. مثلاً در كشيدن اشياي گوناگون ماند خانه، كشتي يا درخت و آدمك از خطوطي بهم چسبيده كه سطح كوچكي از كاغذ را اشغال كرده، استفاده مي كنند. از سوي ديگر گاهي اشيايي كه كودك بر يك صفحه سفيد نقاشي مي كند قابل فهم نيست، زيرا به دليل ضعف شناختي و ادراكي نمي تواند تصوير مشخصي از درخت يا ماشين ارائه كند. در نتيجه با سر هم بندي كردن خطوطي نامشخص، منظور اصلي خود را از ترسيم يك شي كه فقط از ديدگاه خودش قابل قبول است، ابراز مي نمايد.
كودك عقب مانده ذهني فاقد كنجكاوي هاي خلاقانه است. معمولا اين كودنا در كلاس نقاشي دچار احساس كسالت و افسردگي مي شوند زيرا داراي شوق و انگيزه براي ترسيم اشيا و مناظر نيستند و معلم نمي تواند روش تدريس ثابتي را در زمينه نقاشي بكار بندد تا نهايتاً به نتيجه مطلوبي برسد. عدم كنجكاوي، در نقاشي كودكان عقب مانده ذهني مشخص است.
به طور كلي كودك عقب مانده ذهني از رنگ آميزي دقيق و تمركز زياد، زود خسته مي شود و نمي تواند در اين مورد پايداري از خود نشان دهد. اكثريت اين كودكان حالت تنش و بيقراري خود را در كشيدن خطوط با فشار زيادي كه به نوك مدادشان وارد مي آورند، آشكار مي كنند. موضوع ديگري كه در نقاشي آنان مشهود مي باشد، ترسيم اشكال به طور واژگون است.
به طور كلي بايد گفت، كودكان با اختلالات خاص يادگيري و آسيب مغزي قادر نيستند احساسات و عواطف خود را همانند كودكان عادي در نقاشي هايشان منعكس كنند.